eitaa logo
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
615 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
26 فایل
❁﷽❁ ما در کانال «شهید عبدالرحیم فیروزآبادی» گامی هرچند کوچک در زمینه اجرایی شدن انتظارات مقام معظم رهبری در زمینه زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا برداشته ایم و از شهدای عزیز مطالبی هرچند کوتاه منتشر میکنیم.🌹 ارتباط با خادم: @khademe_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
♥️| #عاشقانه‌اےاز‌جنس‌شهدا #عاشقانه‌هاےمذهبے |♥️ روزهاے اول ازدواج یہ روز دستمو گرفٺ و گفٺ:🗣 "خانو
♥️| |♥️ واقعاً همـ بہ قولش عمل ڪرد از سرڪٱر ڪہ برمیگشت با وجود خستڰے شروع میکرد ڪمڪ ڪردنـ...🙃 مهمونـ ڪہ میومد بهمـ میگفٺ "شما بشینـ خانومـ...👌🏻 منـ از مهمونا پذیرایے ميڪنمـ..."😉 فامیلا ڪہ ميومدنـ خونمونـ بهم میگفتنـ "خوش بہ حالٺ طاهرھ خانومـ...😌 آقا مهدے،واقعاً یہ مرد واقعیہ..."☺️ منم تو دلمـ صدها بار خدا رو شڪر میڪردمـ...🌸🍃 همسر‌ ... ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
[🌸] [💗] وضــع غــــذاپخـتـنـم دیدنـے بود😑بـراش فسنـــجـاݧ درسـت کـردم چہ فسنجانے! گردوهــارادرسـتہ انداختہ بودم توے خورش🙄آنقـدر رب زده بودم کہ سیاه شده بـود.بــرنـج هـم شـورشور😶 نشـست سـرسفـره دل تودلم نبـود😥غـــذایــش راتـاآخرخـورد😐بعـــدشـروع کـردبہ شوخـے کـردݧ کہ(چـون توقره قروت دوست دارے بہ جاے رب قره قروت ریختہ اے توغـذا😅)چنـدتـااسـم هـم براے غـذایـم ساخـت:ترشـکی،فسنجون سیاه.😐😄 آخـرش گفـت:خداروشـکر.🙂دستت دردنکنہ💚 🌺 . . . •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
|🍒| |🌚| واسہ زندگے اومدھ بودیمـ تهرانـ... با وجود اینڪہ از سختیاش برامـ گفتہ بود ولے با حضورش طعمـ تلخ غربٹ واسم شیرینـ بود...🙂 سر ڪار ڪہ میرفٺ دلتنـگ میشدمـ..☹️😔 وقتے برمیگشت، با وجود خستگے میگفٺ... "نبینمـ خانومـ منـ...😍 دلش گرفتہ باشہ هااا...💕 پاشو حاضر شو بریمـ بیرونـ...😉 میرفتیم و یہ حال و هوایے عوض میڪردیمـ... اونقدر شوخے و بگو و بخند راھ مینداخت...😍😁❤️ که همہ اونـ ساعتایے ڪہ ڪنارم نبود و هم جبران میڪرد...😌 و من بیشتر عاشقش میشدمـ و البته وابسته تر از قبل...🙈 همسر •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
[♥️ ]♥️ .::.برای عقـ💍ــدمان من اصرار داشتم اگر میشود برویم خدمت امام. ابراهیــ🌸ـم گفت: _هرکاری،هرچیزی بخواهید دریغ نمیکنم ازتان، فقط خواهشم این است که نخواهید لحظه ای عمر مــردی را صرف خودم بکنم که کارهای مهمــ⏰ـتری دارد. نمی توانم سر پل صراط جواب این قصــورم را بدهم.🙃" | | •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
•• [پارت اول] •• 🦋✨ . تازه از سربازۍ برگشتہ بود و... حدود ۲۰ سالش بود🙊 که اومدن خواستگاریمــــ|👣 هنوز کارۍ هم پیدا نکرده بود یادمه مراسم خواستگارۍ... بابام ازش پرسید {درآمدت از کجاست؟} گفت:« من روی پای خودم هستم و از هر جا که باشه نونمو در میارم» حالت مردونه ش خیلی به دلم نشستـ♥️ وقتی میدیدم ک چطور با خانوادم در مورد ازدواج صحبت میکنهـ🙈 با هم که صحبت کردیم گفت: «حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره»{🤩} واسه عقد که رفتیمـ👫 دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنمـ~ نوشته بود... °[دلم نمی خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند]° ✌️🏻 ...😻 . • همسر . •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
•• #عاشقانه‌اےاز‌جنس‌شهدا [پارت اول] •• #عاشقانه‌هاےمذهبے 🦋✨ . تازه از سربازۍ برگشتہ بود و... حدود
•• [پارت آخر] •• ♥️✨ منم امضاش کردم~ مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت...☹️ این پسر خیلی سخت گیره ولی من ناراحت نشدم👑 چون میدونستم که میخواد زندگی کنه واقعا هم زندگی باهاش...🍕 بهم مزه میداد تا قبل شروع زندگی مشترک دانشگاه میرفتمـ📚 میخواستم ادامه تحصیل بدم ولی... وقتی که با مهدی ازدواج کردم بچه دار هم که شدیمـ😻 اونقده تو خونه خوش بودم که دلم نمیخواست جایی برم تا جاییکه همه بهم میگفتن که چسبیدی به کنجش...؟!🙊 جو خونه مونو اونقد دوست داشتم که دلم نمیخواست رهاش کنم موندن تو اون چاردیواری واسم لذت بخش بود تا حدی که حتی تصمیم گرفتم جای ادامه تحصیل و بیرون رفتن از خونه بیشتر بمونم تو خونه و مادر باشم و یه همسر....👣♥️ • همسر •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
💚| 🌱| ابراهیمـ یہ روز بعد از ازدواج🎈 همسرشو بہ همسفرے تو جاده جنگـ فرا خواند و... مرضیہ هم لبیڪ گفتـ✌️🏻 و باهاش بہ پادگان شہـید بهشتے اهواز رفتـ...😊 ابراهیمـ طے نامہ اے براے مرضیہ بہ فلسفہ این ڪار اشاره ڪرد وَ چنین نوشتـ💌 : ... ... "دِڷمـ میخواسٺـ در ڪنارم باشے و بہ خداوند تبارڪ و تعالے عرض میڪردمـ... اے مۅلاے منـ...! من براے خدمٺـ بہ تـو... را هم بہ منطقہ آوردمـ...🙈 تا شاهد تلآش بیشترِ منـ باشے من جهـادمـ را گسترش دادمـ... جهـاد با نَفس وَ جهـاد با شرڪ ڪفر و الحاد!! عشقـ و اُلفتـ این دو لحظہ اے ڪم نشد💕 ✍🏻| . . •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
💚| #عاشقانه‌اےاز‌جنس‌شهدا 🌱| #عاشقانه‌هاےمذهبے ابراهیمـ یہ روز بعد از ازدواج🎈 همسرشو بہ همسفرے تو
•• 🍃 •• 🎈 ✍🏻ابراهیمـ تو نامہ دیگہ اے مینویسہ : منـ آڹ گریہ تو را😭 در آخرین دیدارمآݧـ💞 در منزلمانـ🏡 در روز جمعہ فراموشـ نمیڪنمـ...✨ نبین ڪه منـ در ظاهر گریہ نڪردمـ اما در دِل آنـ مقداڔ ڪه توانستمـ اشڪ ریختمـ...🥀 تا شاید تو ناراحتـ نشوےٖ🎈 من تـ∞ـۅ را از تہ قلبـ میخواهمـ و...♥️ تنهـا یڪ دیدار با تــو دنیایے تازه و دیگڔ بہ منـ میدهد!👐🏻 و سرانجامـ... اردیبهشتـ ماه سال۱۳۶۲ طے حادثہ رانندگے و حین مأموریٺـ بہ همراه ...💕 بہ بارگاه ڪبریایے حضرتـ حَق پرڪشیـد💚🕊 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
|💚 |🌻 قبل خواستگارۍ ندیده بودمش ‌چنان جذب تقدّس وجودش شده بودم کہ میخواستم همونجا وسط مراسم ، دستاۍ مادرمو بوسہ بارون کنم واسہ این انتخابش•😘🙈• انگار عاشق شده بودم...•♥️• عاشق و ... با هم کہ حرف میزدیم مخاطب حرفاش من بودم... مخاطب چشاش گلاۍ قالۍ•🌸• برنامہ ریختہ بودم واسہ همہ چیز ، عقد و عروسے و ماه عسل•💍• اون هم موافق حرفام بود ، علۍ رغم مخالفت خانواده ها با مهریہ 14 سکہ بہ عقد هم در اومدیم•💕• بہ وکالت (عج)👐🏻 ... ... ✍🏻| •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
💑| 💗| قبالہ ۍ ازدواجمون بخاطر داشتن مُہر حضرت آقا بہ خودش میبالید... :) تنها عقدۍ بود کہ میدیدمو لحظہ جارۍ خطبہ ، عوض خنده اشک شوق میریختن...🙃 قرار عاشقۍ مون این بود کہ ، جاۍ گرفتن مراسم عروسی بریم 💕 ... ... زندگیمونو با یہ دنیا دعاۍ خیر با نگاه ارباب و حمایت علمدارش😍 با قلم علۍ ولایت😍 زیر یہ سقف شروع کردیم و... روز اول هم ضمانت نامہ این زندگۍ رو دادیم دست علۍ اکبری خمینۍ(ه) تا پاش یہ امضاۍ خوشگل بزنن🎈 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
♥[ ]♥️ . . همہ دورٺادور سفره نشسٺہ بودیم؛ پدر و مادر مهدی خواهر و برادرش. منـ رفٺم ٺوے آشپزخانہ چیزے بیاورم،وقٺے آمدم،دیدم همہ نصف غذایشان را خورده‌اند. ولے مهدے دسٺ بہ غذایش نزده ٺا من بیایم.😍🍝 - - 🦋{ | } - •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🐚| 🦋| توی جبهه اين قدر به خدا می رسی، ميای خونه يه خورده ما رو ببين. شوخی می كردم☺️ آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها می ايستاد به نماز.😇 ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بوديم؟ نصفه شب🌙 می رسيد. صبح هم نان و پنير🌯 به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين🚕 می شد كه برود. نگاهم كرد و گفت «...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»😌 همسر‌ . . . •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•