#روایت_یکی_از_دوست_داران_شهید🌿
#نحوه آشنایی با شهید 🌿
بسم الله الرحمن الرحیم.
#داستان آشنایی و ارادت من به شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی:
خدايا چرا انقدر دل شكستن😔
خدايا خسته شدم يا شهيداي گمنام...😔 اين جمله هارو ميگفتمو با گريه سنگ قبر شهداي گمنام پايين مزار داييه شهيدمو ميشستم. 😭😭
صدا اومد😳
صداي يا حسين صداي جمعيت...😳 كجاست اين صدا؟
دوييدم ..🏃
با شيشه گلاب دستم.
اره.صداي تشييع جنازه بود.
پرسيدم شهيد گمنامه؟🕊
گفتن نه،مدافع حرم!!🌺
با جمعيت رفتم جلو،تابوت سجاد رو اوردن،چشمام شروع به باریدن کرد.😭انگار این شهید رو من از قبل میشناختم ، انگار خيلي خيلي بهم نزديك بود. 😭
دلم شكسته بود،شكسته كه نه خورد شده بود، داد ميزدمو گريه ميكردم،تا سجادو توي دل خاك گذاشتن تكه اي از پارچه ي روي تابوتش رو كندم. 😭
به زور مادرم برگشتم اما ديگه توي حال خودم نبودم. تا صبح بیدار میموندم و راجع به سجاد و مدافعان حرم اطلاعات کسب میکردم🍃
خدايا ما كجاييم اونا كجان!؟😔 عكساشو نگاه ميكردمو گريه ميكردم.درد دلمو به تكه پارچه ي تابوت اين شهيد ميگفتم.😔
من يك ماه بود كه منقلب شده بودم.از زماني كه دلم شكسته شده بود دنيام شده بود خدا و امام حسين و حضرت زينب و نمازم😭💔
هرچي بيشتر با زندگيو عكساي شهيدان مدافع حرم و سجاد بيشتر خوي ميگرفتم بيشتر خواب ميديدم.😍
خوابايي كه هر كدام تعابير متفاوتي داشت و سجاد ٢ شب ، لحظه اي از خوابم رد ميشد تا اينكه #شب عاشورا... من خواب ديدم.😍
خواب حضرت فاطمه. كلي خانم اطراف حضرت بودن، هي دنبالشون دويدم تا اينكه برگشتن و نگاهم كردن 😍
سجاد پشت حضرت ظاهر شد با يه لباس كرم رنگ روشن ، به حضرت فاطمه گفتم ميدوني دلم شكسته ميدوني باهام چيكار كردن؟😭😭
گفتن ميدونم نگران نباش و سجاد با لبخند عميق منو نگاه ميكرد....😍 از اون شب سجاد شد قسمتي از زندگيم، سر مزار رفتن و مادرشو زيارت كردن شده كار هر هفته ام و با اومدن اسمش بغض... .😭🌿
اون پارچه ي تابوتش قسمتي از وجودم كه هميشه همراهمه. این شهید والامقام صفحه ای جدید رو در زندگی من باز کرد، و من واقعا منقلب شدم😍😭
از خدا ممنونم که اونروز راه منو کج کرد تا سر مزار سجاد زبرجدی بیام.
به امید #شفاعت در قیامت.
┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓
@Shahid_sajad_zebarjady
┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
✨❤️
#شفاعت_نامه:
اینجانب مرتضی غلامِ حضرت زینب(س) متعهد میشود در صورت شهید شدنم #شفاعت همسر عزیزم را در محضر خدا و رسولش و اهلبیت بزرگوارش بکنم...
#شهید_مرتضی_عبداللهی🌹🍃
#یا_زینب...🌸🍃
@shahid_sajad_zebarjady
✨🍃 #میرو_علمدار
و خدا گفُٺ بِہ #عباس
چِنيـטּ خواهے_شُد
#قَسـَمِ اَوَّل مَرداטּ
زَميـטּ خواهـے_شُد ...!
هرڪسے خواست
کہ فردا به #شفــاعت برسد
یا #اباالفضـــل بگویـد
به سلامــــت برسد...💛🍃
🚩| @shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
#مداحی آیشهدادلایماتنگهبراتون.... 🚩| @shahid_sajad_zebarjady
رهبر انقلاب ۱۴ سال پیش از قدرت شفاعت حاج قاسم چه گفتند؟؟!!
🍃🌸در منزل شهید محمدرضا عظیم پور در سال ۱۳۸۴
داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، از رهبر انقلاب درخواست میکند: که انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.
🔻امام خامنهای میگویند: ما چهکارهایم که شما را شفاعت کنیم؟
پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند.
... ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این شهدا و امثال اینها باشیم.
🔻بعد رهبر انقلاب خم میشوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی میگویند:
این آقای حاج قاسم هم از #آنهاییست که #شفاعت میکند انشاءالله....
🔻حاج قاسم سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند.
- بله!
از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!
همه میخندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالتزده سر به زیر انداخته.
🔻رهبر انقلاب ادامه می دهند : چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است.
این هم یک هنریست که ایشان دارند...
بعضیها خیال میکنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمیدانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر #دوره ای که عوض میشود، #تکلیفها و #نوع_مجاهدت عوض میشود؛
اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود.
👈روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم میشود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانههایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا میکردند.
لحظاتی سکوت میشود و جمعیت حاضر به فکر میروند.
🍃🌸جواد روحاللهی [داماد خانواده]میگوید:
چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی میخواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت:
باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور!
📚کتاب «کریمانه» روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای استان کرمان
#مسلم
@shahid_sajad_zebarjady