🍃🌷
عراق #پاتک سنگینی کرده بود. 💥
آقا مهدی، طبق معمول سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. 🏍
یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. 😐
از بچه ها پرسیدم، گفتند: «رفته عقب»! یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. 🙂
بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند.😰
مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود.
انگار نه انگار 🙄 و دوباره برگشته بود خط. 😊🌹
#شهید_مهدی_زین_الدین 🌷
#یـادشهدابـاذڪـرصـلـوات 🌸🍃
@shahid_sajad_zebarjady
🍃🌹
اگر بین بسیجۍها حرف میشد میگفت:
اگه از دست هم ناراحت شدید دو رکعت #نماز بخوانید بگید خدایا این بنده تو حواسش نبود من گذشتم تو هم ازش بگذر 😇
این طوری مهر و #محبت زیاد میشه🍃
🌷 #شهید_مهدی_باقری🌷
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_بیست_ودوم
#صفحه_۵۱
تجارتخانههای «ژنوا» و «ونیز» را پسِ پشت. و آنوقت به عنوان عالم اسلام با که میجنگیدند؟ نه با مجموعهی ممالک اسلامی؛ بلکه فقط با ممالیک مصر، دستنشاندههای دور افتادهی خلافتی که داشت بر باد میرفت. گمان نمیکنم حتّی سعدی به عنوان داوطلبی برای جهاد با کفّار در آن خندق طرابلس اسیر شده باشد. آن روزها در این سوی عالم اسلام هیچ کس را غم این نبود که خطر را ببیند و دست از بازیچهی کودکانهی ملوک طوایف بردارد. یا از بحث دربارهی حدوث و قدم قرآن به خاطر کوبیدن حریف، چشم بپوشد. گذشته از اینکه ایلغار مغول، چنان دنیای اسلام را در ویرانگی یک دست کرده بود که حتّی میدانی نمانده بود تا مردی در آن سربیفرازد.
در چنین روزگاری بود که «مارکوپولو» در واقع به سفارت پاپ و در ظاهر به تجارت، تمام این صحنهی ویران شده را «لمن الملک» گویان میپیمود و به تهنیت خان خانان میرفت که جادّهی نفوذ بازرگانان ونیز را چنین کوفته بود. فوریترین نتیجهی رفت و آمد این ونیزی، سر و سامان یافتن راههای ابریشم و ادویه بود که قصرهای ونیز، به ازای آنها صحنهی رومئو و ژولیت میشد. «در نتیجهی مساعی ایلخانان مغول و تجّار ونیزی دو راه عظیم باز شد. یکی راه ارمنستان کبیر(تبریز، خوی، منازگرد، ارزنة الروم، طرابوزان) و دیگر راه ارمنستان صغیر(تبریز، ارزنة الروم، سیواس، اسکندرون)...»[۵] امّا فتح
#صفحه_۵۲
قسطنطنیه به دست مسلمانان عثمانی و زوال حکومت روم شرقی (بوزنتیه=بیزانس) در سال ۸۵۷ هجری(۱۴۵۳ میلادی) این راههای تازه امان یافته را از نو برید و اروپای مسیحی خو گرفته به نعمات شرق، در جست و جوی راه دیگری به دست و پا افتاد. بر اثر همین جست و جو بود که نخست امریکا کشف شد و بعد گذر از دماغهی امید میسّر شد. درست ۵۳ سال پس از فتح قسطنطنیه و ۱۴ سال پس از تأسیس حکومت صفوی(۸۹۱ هجری = ۱۴۸۶ میلادی) «بارتولومئودیاز» از دماغهی امید گذشت و پنج سال بعد «واسکوداگاما» از همان راه به دریاهای گرم رسید و در بندر «کالیگوت» هند، پیاده شد و هفت سال بعد «آلبوکرک» به ضرب توپهای خود، مرکز حکومت امرای هرمز را گرفت و بر دهانهی خلیج فارس نشست[۶] تا بعد بتواند میخ اوّل استعمار را در «گوا»ی هند فرو بکوبد. همان که پانصد سال بعد، هم در این اواخر از زمین کنده شد.
اینها همه وقایع تاریخ و به جای خود درست؛ امّا غرب، پیش و پس از اینها هم در فکر چارههای دیگر بوده است و آخرین نکتهای که من میخواهم تذّکر بدهم، همین است که اگر یکی از علّتهای اصلی هجوم مغولان به دنیای اسلام، زمینهسازیهای قبلی مسیحیّت در بیابانهای دور غور نبود – دست کم در یورش تیمور به این سوی عالم به جا پاهای فراوان...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_بیست_ودوم
@shahid_sajad_zebarjady