eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
6.5هزار ویدیو
15 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
پرده دوم: قافله عشق در سفر تاریک قافله عشق ازمنزلگاه «شَراف» نیز گذشت. اولِ روز را که آزار گرما کمتر است، همچنان رفتند. نزدیک ظهر، امام شنید که یکی از یارانش تکبیر می‌گوید. فرمود: «الله اکبر، اما تو برای چه تکبیر گفتی؟» گفت: «نخلستانی به چشمم رسیده است.»... اما آنچه او دیده بود، نخلستان نبود؛ «حر بن یزید ریاحی» بود همراه به هزار سوار که می‌آمد تا راه بر کاروان ببندد. چیزی نگذشت که گردن اسبان نمودار شد. نیزه هایشان گویی شاخ زنبورهای سرخ و پرچم‌هایشان گویی بال سیاه غُراب بود. راوی: از این سوی، آنک، سپاه فاجعه نزدیک می‌شود... اما از دیگر سوی، این سیاره سرگردان حُر است که در مدار کهکشانی‌اش با شمس وجود حسین اقتران می‌یابد و لاجرم، جاذبه عشق او را به مدار یار می‌کشاند. امام کاروان خویش را به جانب کوه «ذوحُسُم» کشاند تا از راه آنان کناره گیرد و چون به دامنه کوه ذوحُسُم رسیدند و خیمه‌ها را برافراشتند، ‌حربن یزید نیز با هزار سوار از راه رسید، سراپا پوشیده در سلاح، تا آنجا که جز چشمانش دیده نمی‌شد. امام پرسید: «کیستی؟» و حر پاسخ گفت: «حُربن یزید» امام دیگر باره پرسید: «با مایی یا بر ما؟» و حر پاسخ گفت: «بل علیکم» آنگاه امام چون آثار تشنگی را در آنان دید، بنی‌هاشم را فرمود که سیرابشان کنند؛ خود و اسبانشان را. راوی: این حسین است، سرسلسله تشنگان که دشمن راسیراب می‌کند... اما هنوز، گاه آن نرسیده است که غزل تشنه کامی کربلاییان را بسراییم... حربن یزید نشان داده است که دروغگو نیست. او در جواب امام که خورجین آکنده از نامه‌های مردم کوفه را در برابر او ریخته بود، می‌گوید: «ما از زمره آنان نیستیم که این نامه‌ها را نوشته‌اند!» حُر را در همه روایات مربوط به واقعه کربلا باصفاتی چون صداقت، شجاعت، ادب و حفظ حرمت اهل بیت و مخصوصاً فاطمه زهرا(س) ستوده اند... و اصلاً وقایع کربلا خود شاهدی است برآنکه چراغ فطرت آزادگی و حق جویی هنوز در باطن حر، محجوب تیرگی گناه نگشته است و به خاموشی نگراییده. اما هنوز جای این پرسش باقی است که انسانی اینچنین را با دستگاه حکومتی ارباب جور چه کار؟ چگونه می‌توان به منصبی که حُر در دارالاماره کوفه داشت راه یافت و باز آنچنان ماند که حُر مانده بود؟ «آزادگی» که با پذیرش ولایت ظالمان در یک جا جمع نمی‌شود! راوی: آنچه حُر را در دستگاه بنی‌امیه نگه داشته، غفلت است... غفلتی پنهان. شاید تعبیر «غفلت در غفلت» بهتر باشد، چرا که تنها راه خروج از این چاهِ غفلت آن است که انسان نسبت به غفلت خویش تذکر پیدا کند. هر انسانی را لیله‌القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می‌شود و حُر را نیز شب قدری این‌چنین پیش آمد... «عمربن سعد» را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب یا لیتنی کنت معکم هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که: «لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به؟» حر گفت: «من از آنان که برای شما نامه نوشته‌اند نیستم. ما مأموریم که از شما جدا نشویم مگر آنکه شما را به کوفه نزد عبید الله بن زیاد برده باشیم.» امام فرمود: «مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است.» و یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسب‌ها نهند و زنان و کودکان را در محمل‌ها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند. این سخن در بسیاری از تواریخ آمده است، اما به راستی آیا امام قصد مراجعت داشته اند؟ هر چه هست، در اینکه لشکریان حر تاخته‌اند و بر سر راه او صف بسته اند، تردید نیست. امام می فرماید: «ثکلتک امک! ما ترید مِنّی؟ ـ مادرت در عزای تو بگرید، از من چه می‌خواهی؟» آنچه حر بن یزید در جواب امام گفته، سخنی است جاودانه که او را استحقاق توبه بخشیده است. روزنه‌ای از نور است که به سینه حُر گشوده می‌شود و سفره ضیافتی است که عشق را به نهانخانه دل او میهمان می کند. (ع) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
حُر گفت: «هان والله! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان می‌آورد، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار می‌گشودم. کائناً ما کان: هر چه باداباد... اما والله مرا حقی نیست که نام مادر تو را جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.» جمله ارباب مقاتل و مورخین حُربن یزید را بر این سخن ستوده‌اند وحق نیز همین است. سخن، ثمره گلبوته دل است و حُر را ببین که از دهانش یاس و یاسمن می‌ریزد. این سخن ریحانی از ریاحین بهشت است که ازگلبوته ادب حُر برآمده. ... آنگاه حُر چون دید که امام بر قصد خویش سخت پای می‌فشارد و نزدیک است که کار به مجادله بینجامد، از امام خواست که راهی را میان کوفه و مدینه در پیش گیرد تا او از ابن‌زیاد کسب تکلیف کند، راهی که نه به کوفه منتهی شود و نه به مدینه بازگردد. در بعضی از تواریخ هست که حُر بن یزید در ادامه این سخن افزوده است: «همانا این نکته را نیز هشدار می‌دهم که اگر دست به شمشیر برید و جنگ را آغاز کنید، بی‌تردید کشته خواهید شد.» و امام در پاسخ او فرموده است: «آیا مرا از مرگ می‌ترسانید و مگر بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ شأن من، شأن آن کس نیست که از مرگ می‌ترسد. چقدر مرگ در راه وصول به عزت و احیای حق، سبک و راحت است! مرگ در راه عزت، نیست مگر حیات جاوید و حیات با ذلت، نیست مگر موتی که نشانی از زندگانی ندارد. ‌آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ هیهات، تیرت به خطا رفت و ظنی که درباره من داشتی به یأس رسید. من آن کسی نیستم که ازمرگ بترسم، نفس من بزرگتر از آن است و همتم عالی تر از آن که از ترس مرگ زیر بار ظلم بروم و مگر بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ مرحبا برکشته شدن در راه خدا، اگر چه شما بر هدم مَجد من و محو عزت و شرفم قادر نیستید و اینچنین، مرا از کشته شناسایی نیست.» ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
⁉️آیا نَفْس خویش را در لیلة القدر و شب عاشورایِ زندگیِ خود سنجیده ای؟!! 📜از نافع بن هلال روایت کرده اند که گفته است:«آن گاه امام بازگشت و به خیمه ی زینب کبری رفت و من نگاهبانی می دادم و شنیدم که زینب کبری می گوید: برادر، آیا اصحاب خویش را آزموده ای؟ مبادا هنگام دشواری دست از تو بردارند و در میان دشمن تنهایت بگذارند!... و امام در پاسخ او فرمود: واللّه آنان را آزموده ام و نیافتم در آنان جز جنگجویانی دلاور و استوار که با مرگ در راه من آن چنان اُنس گرفته اند که طفلی به پستان های مادرش.» ، خود یارانش را این چنین ستوده است: «جنگجویانی دلاور و استوار که با مرگ در راه حق آن چنان اُنس گرفته اند که طفلی به پستان های مادرش.» 📕راوی: *صحرای به وسعت است و کار به یک «یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَکُم» ختم نمی شود. اگر مرد میدانِ صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ اُنسی این گونه هست یا خیر! اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله دارانِ دایره ی طوافی، و اگر نه... دیگر به جای آن که با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل حسین(علیه السلام) با دل به زیارتِ عاشورا برو. «ضحاک بن عبداللّه مشرقی» را که می شناسی! عصر عاشورا از جبهه ی حق گریخت بعد از آن که صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود. خوفْ فرزند شک است و شکْ زاییده ی شِرک و این هر سه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حق اند... که اگر با اُنس نگیری، خوف راهِ تو را خواهد زد و امامِ[زمان خود و نائبش] را در رها خواهی کرد.* 🔖برشی از کتاب « روایت محرم» اثر ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
💠دوره طلایی مطالعه من در دوران جوانی زیاد مطالعه می‌کردم. غیر از کتاب‌های درسی خودمان که مطالعه می‌کردم و می‌خواندم هم کتاب تاریخ هم کتاب ادبیات هم کتاب شعر هم کتاب قصه و رمان می‌خواندم. به کتاب قصه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمان‌های معروف را در دوره نوجوانی خواندم. شعر هم می‌خواندم. من در دوره نوجوانی و جوانی با بسیاری از دیوان‌های شعر آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم. الان احادیثی یادم است که آن‌ها را در دوره نوجوانی خواندم و یادداشت کردم. دفتر کوچکی داشتم که احادیث را در آن یادداشت می‌کردم. احادیثی را که دیروز یا همین هفتهنگاه کرده باشم یادم نمی‌ماند مگر اینکه یاداوری وجود داشته باشد اما آن‌هایی را که در آن دوره خواندم کاملا یادم است. شماها واقعا باید دوره نوجوانی و جوانی را قدر بدانید. هرچه امروز مطالعه می‌کنید برایتان می‌ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمی‌شود. این دوره نوجوانی برای مطالعه کردن و یادگرفتن دوره خیلی خوبی است. واقعا یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست. من می‌بینم با اینکه درس‌های موجود از لحاظ حجم و محتوا خیلی سنگین نیست اما بعضی از جوانان ما فرصتی برای خودشان نمی‌بینند که بتوانند مطالعات جنبی بکنند در حالی که به نظر من جوان می‌تواند هم درس بخواند هم مطالعه کند و هم ورزش کند. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
درباره کتاب پادشاهان پیاده در حال رانندگی بودم. غذایم را توی هیئت محله خورده بودم و داشتم می‌رفتم دنبال یکی از دوستانم که برویم بچرخیم و با ماشین دوردور کنیم. کل چیزی که آن روزها توی فکر من می‌گذشت همین چیزها بود. یک‌لحظه به خودم آمدم، پشت فرمان، روی پل یکهو بی‌دلیل و بی‌جهت زدم زیر گریه. دقیقاً توی همان ساعت سال قبل، شب عاشورا، زدم زیر گریه، بدون اینکه اصلاً بدانم چرا؟ خوبی، توی خودتی، یکهو چنین اتفاقی می‌افتد برایت. به خودم ‌آمدم دیدم ایستاده‌ام دارم همین‌جوری زارزار گریه می‌کنم. نه صدای مداحی شنیده‌ام، نه چیزی دیده‌ام. خیلی برای خودم هم عجیب و غریب بود. کم‌کم نشانه‌ها خودشان را نشان می‌دهند. یکی‌اش همین گریه کردن بی‌دلیل و بی‌جهتم بود. بعد عقب‌تر را می‌بینم. مرور می‌کنم که از کجا شروع کردم که شب عاشورا آن گند را بالا آوردم. می‌بینم دو سال قبل من توی چنین شرایطی اینجا بودم، خب در حال انجام این کار بودم، حالا می‌بینم باز توی چنان شبی هستم، اما حال دیگری دارم. می‌نشینم حساب می‌کنم یکی‌یکی خاطراتم را. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
قسمت‌هایی از مقدمه‌ این کتاب رامی‌خوانیم: هر مسافر قصه‌ای داشت و گاه رازی یا ارادتی. آغاز قصه مسافرها با هم متفاوت بود. گاه از ایران بود، گاه عراق، از شهرهای کوچک و بزرگ، از شرق و غرب عالم... اما پایان همه قصه‌ها به یکجا ختم می‌شد، به سرزمینی در کرانه فرات و یادگاری که از دل بهشت بر این سرزمین باقی‌مانده؛ به کربلا، به تربت سیدالشهدا... هر قصه روایتی بود از نیرویی که مسافر را برمی‌خیزاند و می‌کشاندش تا نینوا... کتاب پادشاهان پیاده پر است از روایت‌های مخلصانه‌ای که هر کدامش به نام و نشانی روایتگر داستان مهر شده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
 فارس از اصفهان، تنها وقتی عاشق باشی حال و هوای عاشقان را می‌فهمی، اینکه هر کس با چه نیتی آمده است و خودش را آواره بیابان بلا کرده است مهم نیست، مهم این است که همه را تنها یک عشق به سرزمین کرب رسانده است و تو در این میان تنها می‌توانی نظاره‌گر این عشق و عاشقی باشی، نه تحلیلگر و توصیفگر آن... پادشاهان پیاده تنها یک روایت است از خیل عاشقان حسین و آوارگان سرزمین کرب و بلا، تنها یک روایت که با زبانی ساده و همه‌پسند یعنی زبان دل، به نگارش درآمده... پادشاهان پیاده ایده‌ای خلاقانه از روایتگری بزرگ‌ترین همایش شیعه در اربعین به همت بهزاد رانشگر و محمدعلی جعفری است که توسط انتشارات عهد مانا در پاییز 96 به چاپ اول رسیده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
برشی از کتاب: 💠 توی مسیر دیوانیه به نجف، دو قبیله عشایر با هم درگیری داشتند. 🔻 حدود ده سال قبل، یکی از قبیله ها سه نفر از آن قبیله را کشته بودند. این ها ازشان دیه نمی‌گرفتند. می‌گفتند ما حق بچه هایمان را ازتان می‌گیریم. باید سه تا از شما را بکشیم. 🔻 تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیه السلام شد. 🔻 هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب، عشیره‌ای که خون جوان‌هایش را طلبکار بود، مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیره‌ی دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوان‌هایتان را می‌بخشیم و از خون جوان‌هایمان می‌گذریم... ✅ به عشق امام حسین علیه السلام،  یک اختلاف و انتقام عشیره‌ای که می‌توانست باعث جنگ شود، تمام شد ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
پادشاهان پیاده» نوشته بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری بهزاد دانشگر طی سخنانی با بیان اینکه در تهیه این کتاب از گفته‌های شخصیت‌های مختلف استفاده شده است، عنوان کرد: خاطرات بسیاری از غیرشیعیان و غیرمسلمانان در این کتاب جمع‌آوری شده است تا به همگان اثبات کنیم که پیاده‌روی کربلا به افرادی اختصاص دارد که عاشق امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) هستند. وی با تاکید بر اینکه شبکه‌های مختلف وهابی و دشمنان شبهات مختلفی در مورد حرکت پیاده‌رویاربعین حسینی مطرح کرده‌اند، اظهار کرد: در کتاب « پادشاهان پیاده» به دنبال پاسخ‌گویی به شبهات اربعین حسینی بوده‌ایم اما توانسته‌ایم به نگاه‌های جدیدی در مورد اربعین حسینی نیز برسیم. نویسنده کتاب «پادشاهان پیاده» خاطرنشان کرد: هیأت‌های مذهبی از کتاب‌ها فاصله گرفتند در حالی که یکی از رسالت‌های این مجموعه‌ها ترویج فرهنگ کتابخوانی است؛ مسؤولان هیأت‌های مذهبی باید تلاش کنند تا آموزه‌های حسینی را با استفاده از کتاب‌های معتبر به مردم انتقال دادند. 👇پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
👆 جعفری و دانشگر همراه با مترجمان انگلیسی و عربی در سفر اربعین عازم نجف و کربلا شده اند. آنان در این سفر سراغ نسبت افراد و زائران با امام حسین رفته اند و خاطرات شان از زیارت اربعین و نحوه پیوند خوردن شان با اباعبدالله (ع) را پرس و جو کرده اند. همه اقشار را می توان در این کتاب دید و خواند: ایرانی، عراقی، اروپایی، مسلمان، غیرمسلمان، شیعه یا سنی، زن و مرد و کوچک و بزرگ حتی موکب دارها، پلیس، نویسنده، روزنامه نگار، عکاس، مجری، پزشک. این کتاب داستان دلدادگی این آدم هاست به اباعبدالله(ع). داستان های بسیار جذاب و خواندنی از کشش کربلا و پویش جاده ی نجف تا کربلا و پاهای تاول زده و دل های لک زده برای رسیدن به نینوا. در تدوین و نگارش مصاحبه ها سعی بر این بوده که کمترین دخل و تصرفی در روایت ها صورت نگیرد و فقط بازنویسی شود، زبان هر راوی حفظ شده و با لحن خودش روایت شده. و همین است که این کتاب را خواندنی کرده است. خواندن خاطره با زبان جنوب شهر تهرانی و اصفهانی و شیرازی و یزدی، یا با لحن عرب لبنانی و فارسی دست وپا شکسته ی تایلندی مقیم ایران، این کتاب را خواندنی و جذاب کرده است. کتاب مبتنی بر مستندنگاری بوده و همین سبب شده تا خواننده در بخش هایی به تفکر واداشته شود و در بخش هایی عواطفش درگیر شود. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98