eitaa logo
شهیدانه
1.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
11 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب‌ها خیلی زود بر سر زبان ها می‌افتد. کتاب هایی که بسیار خواندنی‌اند ولی شاید فرصت خواندن این کتاب ها را نداریم. می‌توانید بخش هایی از یک کتاب خواندنی را اکنون با ما بخوانید. نوشته‌های شهید سیدمرتضی آوینی همواره برای کسانی که به دنبال تجربه نگاهی متفاوت به دنیا و حوادث پیش آمده در عالم هستند، یکی از بهترین گزینه‌ها محسوب می‌شود. زاویه جدیدی که سیدشهیدان اهل قلم از آن به حوادث دنیا نگاه می‌کند؛ اغلب مخاطبان آثار او را به تفکر وادار می‌کند. شاهد مثال مناسب برای این ادعا نوشته‌های ناتمام این شهید در ارتباط با وقایع عاشوراست که بعد از شهادت وی در قالب اثری با عنوان «فتح خون» منتشر شد. اثری که تنها دو بخش از میان ده فصل آن در زمان حیات شهید انتشار یافت و بقیه فصل‌ها بعد از شهادت شهید منتشر شدند. بدون شک مهمترین ویژگی این کتاب که آن را تبدیل به اثری منحصر به فرد کرده است؛ شیوه خاص روایت داستان در آن است که در آن نویسنده کوشیده تا علاوه بر بیان حقیقت ماجرای کربلا و پرده برداشتن از راز بزرگ این واقعه عظیم، شیفتگی و ارادت خود را در قالب بهترین و زیباترین جملات بیان کند. این کتاب از دو بخش کلی تشکیل شده است‌ که به شکلی زیبا درهم تنیده شده‌اند. قسمت اول کتاب شرح وقایع و ماجراهای پیش‌آمده از رجب سال ۶۰ تا محرم سال ۶۱ هجری و شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان است و قسمت دوم اثر که از زبان «راوی‌» روایت می‌شود، تحلیل و رازگشایی همان وقایع و ماجراهاست. با آن که ظرافت طبع نویسنده در هر دو بخش اثر خود را نمایان ساخته است؛ اما بدون شک بخش دوم این اثر به واسطه تحلیل‌های قابل توجه سیدشهیدان اهل قلم در ارتباط با چرایی وقوع حوادث کربلا و زبان روان و جذاب او در بیان این مطالب، «فتح خون» در تبدیل به یکی از درخشان‌ترین کتاب‌های نگاشته شده در ارتباط با قیام عاشورا کرده است. این کتاب توسط انتشارات واحه منتشر و روانه بازار کتاب شده است. (ع) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
شیعه‌یعنی‌تشنه‌ی‌ماءمعین مات‌عاشورا،‌ هلاڪ‌اربعین شیعه‌یعنی‌معنی‌ڪرب‌و‌بلا پابرهنه‌از‌نجف‌تا‌ڪربلا نائب الزیاره بر حق همه ی شهدا باشید. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
در ادامه بخش‌هایی از کتاب زیبای فتح خون را با هم می‌خوانیم: پرده اول: مناظره عقل و عشق راوی: صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده‌اند و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می‌گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات ما ذلک الظن بک ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می‌خیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟ الرحیل! الرحیل! اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را! اکنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می‌خواند. «ابوبکر عمر بن حارث»، «عبدالله بن عباس» که در تاریخ به «ابن عباس» مشهور است، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و بالاخره محمد بن حنیفه، هر یک به زبانی با امام سخن از ماندن می‌گویند... و آن دیگری، عبدالله بن جعفر طیار، شوی زینب کبری، از «یحیی بن سعید» ، حاکم مکه، برای او امان نامه می‌گیرد... اما پاسخ امام در جواب اینان پاسخی است که عشق به عقل می‌دهد؛ اگر چه عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمه عقل نبریده باشد، بی‌تردید عشق را تصدیق خواهد کرد. محمد بن حنیفه که شنید امام به سوی عراق کوچ کرده است، با شتاب خود را به موکب عشق رساند و دهانه شتر را در دست گرفت و گفت: «یا حسین، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی که بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد بن حنیفه، برادر امام، شب گذشته او را از پیمان شکنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها کند و به یمن بگریزد. امام فرمود: «آری، اما پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا به خواب من آمد و گفت: ای حسین، روی به راه نِه که خداوند می‌خواهد تو را در راه خویش کشته بیند.» محمد بن حنیفه گفت: ‌«انا لله وانا الیه راجعون...» راوی: عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد، عشق را در راهی که می‌رود، تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله‌ای نیست. عبدالله بن جعفر طیار، شوی زینب کبری(س) نیز دو فرزند خویش ـ «عون» و «محمد» ـ را فرستاد تا به موکب عشق بپیوندند و با آن دو، نامه‌ای که در آن نوشته بود: ‌«شما را به خدا سوگند می‌دهم که از این سفر بازگردی. از آن بیم دارم که در این راه جان دهی و نور زمین خاموش شود. مگر نه اینکه تو سراج مُنی ر راه یافتگانی؟»... و خود از عمروبن سعید بن عاص درخواست کرد تا امان نامه‌ای برای حسین بنویسد و او نوشت. راوی: عجبا! امام مأمن کره ارض است و اگر نباشد، ‌خاک اهل خویش را یکسره فرو می‌بلعد و اینان برای او امان نامه می‌فرستند... و مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست؟ عقل را ببین که چگونه در دام جهل افتاده است! و عشق را ببین که چگونه پاسخ می‌گوید: «آن که مردم را به طاعت خداوند و رسول او دعوت می‌کند هرگز تفرقه افکن نیست و مخالفت خدا و رسول نکرده است. بهترین امان، امان خداست و آنکس که در دنیا از خدا نترسد، آنگاه که قیامت برپا شود در امان او نخواهد بود. و من از خدا می‌خواهم که در دنیا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم...» عبدالله بن جعفرطیار بازگشت، اگرچه زینب کبری(س) و دو فرزند خویش ـ عون و محمد ـ را در قافله عشق باقی گذاشت. راوی: یاران! این قافله، قافله عشق است و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات می‌رسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می‌رسد که: ‌الرحیل، الرحیل. از رحمت خدا دور است که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد... (ع) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
پرده دوم: قافله عشق در سفر تاریک قافله عشق ازمنزلگاه «شَراف» نیز گذشت. اولِ روز را که آزار گرما کمتر است، همچنان رفتند. نزدیک ظهر، امام شنید که یکی از یارانش تکبیر می‌گوید. فرمود: «الله اکبر، اما تو برای چه تکبیر گفتی؟» گفت: «نخلستانی به چشمم رسیده است.»... اما آنچه او دیده بود، نخلستان نبود؛ «حر بن یزید ریاحی» بود همراه به هزار سوار که می‌آمد تا راه بر کاروان ببندد. چیزی نگذشت که گردن اسبان نمودار شد. نیزه هایشان گویی شاخ زنبورهای سرخ و پرچم‌هایشان گویی بال سیاه غُراب بود. راوی: از این سوی، آنک، سپاه فاجعه نزدیک می‌شود... اما از دیگر سوی، این سیاره سرگردان حُر است که در مدار کهکشانی‌اش با شمس وجود حسین اقتران می‌یابد و لاجرم، جاذبه عشق او را به مدار یار می‌کشاند. امام کاروان خویش را به جانب کوه «ذوحُسُم» کشاند تا از راه آنان کناره گیرد و چون به دامنه کوه ذوحُسُم رسیدند و خیمه‌ها را برافراشتند، ‌حربن یزید نیز با هزار سوار از راه رسید، سراپا پوشیده در سلاح، تا آنجا که جز چشمانش دیده نمی‌شد. امام پرسید: «کیستی؟» و حر پاسخ گفت: «حُربن یزید» امام دیگر باره پرسید: «با مایی یا بر ما؟» و حر پاسخ گفت: «بل علیکم» آنگاه امام چون آثار تشنگی را در آنان دید، بنی‌هاشم را فرمود که سیرابشان کنند؛ خود و اسبانشان را. راوی: این حسین است، سرسلسله تشنگان که دشمن راسیراب می‌کند... اما هنوز، گاه آن نرسیده است که غزل تشنه کامی کربلاییان را بسراییم... حربن یزید نشان داده است که دروغگو نیست. او در جواب امام که خورجین آکنده از نامه‌های مردم کوفه را در برابر او ریخته بود، می‌گوید: «ما از زمره آنان نیستیم که این نامه‌ها را نوشته‌اند!» حُر را در همه روایات مربوط به واقعه کربلا باصفاتی چون صداقت، شجاعت، ادب و حفظ حرمت اهل بیت و مخصوصاً فاطمه زهرا(س) ستوده اند... و اصلاً وقایع کربلا خود شاهدی است برآنکه چراغ فطرت آزادگی و حق جویی هنوز در باطن حر، محجوب تیرگی گناه نگشته است و به خاموشی نگراییده. اما هنوز جای این پرسش باقی است که انسانی اینچنین را با دستگاه حکومتی ارباب جور چه کار؟ چگونه می‌توان به منصبی که حُر در دارالاماره کوفه داشت راه یافت و باز آنچنان ماند که حُر مانده بود؟ «آزادگی» که با پذیرش ولایت ظالمان در یک جا جمع نمی‌شود! راوی: آنچه حُر را در دستگاه بنی‌امیه نگه داشته، غفلت است... غفلتی پنهان. شاید تعبیر «غفلت در غفلت» بهتر باشد، چرا که تنها راه خروج از این چاهِ غفلت آن است که انسان نسبت به غفلت خویش تذکر پیدا کند. هر انسانی را لیله‌القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می‌شود و حُر را نیز شب قدری این‌چنین پیش آمد... «عمربن سعد» را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب یا لیتنی کنت معکم هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که: «لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به؟» حر گفت: «من از آنان که برای شما نامه نوشته‌اند نیستم. ما مأموریم که از شما جدا نشویم مگر آنکه شما را به کوفه نزد عبید الله بن زیاد برده باشیم.» امام فرمود: «مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است.» و یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسب‌ها نهند و زنان و کودکان را در محمل‌ها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند. این سخن در بسیاری از تواریخ آمده است، اما به راستی آیا امام قصد مراجعت داشته اند؟ هر چه هست، در اینکه لشکریان حر تاخته‌اند و بر سر راه او صف بسته اند، تردید نیست. امام می فرماید: «ثکلتک امک! ما ترید مِنّی؟ ـ مادرت در عزای تو بگرید، از من چه می‌خواهی؟» آنچه حر بن یزید در جواب امام گفته، سخنی است جاودانه که او را استحقاق توبه بخشیده است. روزنه‌ای از نور است که به سینه حُر گشوده می‌شود و سفره ضیافتی است که عشق را به نهانخانه دل او میهمان می کند. (ع) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
حُر گفت: «هان والله! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان می‌آورد، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار می‌گشودم. کائناً ما کان: هر چه باداباد... اما والله مرا حقی نیست که نام مادر تو را جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.» جمله ارباب مقاتل و مورخین حُربن یزید را بر این سخن ستوده‌اند وحق نیز همین است. سخن، ثمره گلبوته دل است و حُر را ببین که از دهانش یاس و یاسمن می‌ریزد. این سخن ریحانی از ریاحین بهشت است که ازگلبوته ادب حُر برآمده. ... آنگاه حُر چون دید که امام بر قصد خویش سخت پای می‌فشارد و نزدیک است که کار به مجادله بینجامد، از امام خواست که راهی را میان کوفه و مدینه در پیش گیرد تا او از ابن‌زیاد کسب تکلیف کند، راهی که نه به کوفه منتهی شود و نه به مدینه بازگردد. در بعضی از تواریخ هست که حُر بن یزید در ادامه این سخن افزوده است: «همانا این نکته را نیز هشدار می‌دهم که اگر دست به شمشیر برید و جنگ را آغاز کنید، بی‌تردید کشته خواهید شد.» و امام در پاسخ او فرموده است: «آیا مرا از مرگ می‌ترسانید و مگر بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ شأن من، شأن آن کس نیست که از مرگ می‌ترسد. چقدر مرگ در راه وصول به عزت و احیای حق، سبک و راحت است! مرگ در راه عزت، نیست مگر حیات جاوید و حیات با ذلت، نیست مگر موتی که نشانی از زندگانی ندارد. ‌آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ هیهات، تیرت به خطا رفت و ظنی که درباره من داشتی به یأس رسید. من آن کسی نیستم که ازمرگ بترسم، نفس من بزرگتر از آن است و همتم عالی تر از آن که از ترس مرگ زیر بار ظلم بروم و مگر بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ مرحبا برکشته شدن در راه خدا، اگر چه شما بر هدم مَجد من و محو عزت و شرفم قادر نیستید و اینچنین، مرا از کشته شناسایی نیست.» ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
⁉️آیا نَفْس خویش را در لیلة القدر و شب عاشورایِ زندگیِ خود سنجیده ای؟!! 📜از نافع بن هلال روایت کرده اند که گفته است:«آن گاه امام بازگشت و به خیمه ی زینب کبری رفت و من نگاهبانی می دادم و شنیدم که زینب کبری می گوید: برادر، آیا اصحاب خویش را آزموده ای؟ مبادا هنگام دشواری دست از تو بردارند و در میان دشمن تنهایت بگذارند!... و امام در پاسخ او فرمود: واللّه آنان را آزموده ام و نیافتم در آنان جز جنگجویانی دلاور و استوار که با مرگ در راه من آن چنان اُنس گرفته اند که طفلی به پستان های مادرش.» ، خود یارانش را این چنین ستوده است: «جنگجویانی دلاور و استوار که با مرگ در راه حق آن چنان اُنس گرفته اند که طفلی به پستان های مادرش.» 📕راوی: *صحرای به وسعت است و کار به یک «یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَکُم» ختم نمی شود. اگر مرد میدانِ صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ اُنسی این گونه هست یا خیر! اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله دارانِ دایره ی طوافی، و اگر نه... دیگر به جای آن که با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل حسین(علیه السلام) با دل به زیارتِ عاشورا برو. «ضحاک بن عبداللّه مشرقی» را که می شناسی! عصر عاشورا از جبهه ی حق گریخت بعد از آن که صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود. خوفْ فرزند شک است و شکْ زاییده ی شِرک و این هر سه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حق اند... که اگر با اُنس نگیری، خوف راهِ تو را خواهد زد و امامِ[زمان خود و نائبش] را در رها خواهی کرد.* 🔖برشی از کتاب « روایت محرم» اثر ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
💠دوره طلایی مطالعه من در دوران جوانی زیاد مطالعه می‌کردم. غیر از کتاب‌های درسی خودمان که مطالعه می‌کردم و می‌خواندم هم کتاب تاریخ هم کتاب ادبیات هم کتاب شعر هم کتاب قصه و رمان می‌خواندم. به کتاب قصه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمان‌های معروف را در دوره نوجوانی خواندم. شعر هم می‌خواندم. من در دوره نوجوانی و جوانی با بسیاری از دیوان‌های شعر آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم. الان احادیثی یادم است که آن‌ها را در دوره نوجوانی خواندم و یادداشت کردم. دفتر کوچکی داشتم که احادیث را در آن یادداشت می‌کردم. احادیثی را که دیروز یا همین هفتهنگاه کرده باشم یادم نمی‌ماند مگر اینکه یاداوری وجود داشته باشد اما آن‌هایی را که در آن دوره خواندم کاملا یادم است. شماها واقعا باید دوره نوجوانی و جوانی را قدر بدانید. هرچه امروز مطالعه می‌کنید برایتان می‌ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمی‌شود. این دوره نوجوانی برای مطالعه کردن و یادگرفتن دوره خیلی خوبی است. واقعا یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست. من می‌بینم با اینکه درس‌های موجود از لحاظ حجم و محتوا خیلی سنگین نیست اما بعضی از جوانان ما فرصتی برای خودشان نمی‌بینند که بتوانند مطالعات جنبی بکنند در حالی که به نظر من جوان می‌تواند هم درس بخواند هم مطالعه کند و هم ورزش کند. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
درباره کتاب پادشاهان پیاده در حال رانندگی بودم. غذایم را توی هیئت محله خورده بودم و داشتم می‌رفتم دنبال یکی از دوستانم که برویم بچرخیم و با ماشین دوردور کنیم. کل چیزی که آن روزها توی فکر من می‌گذشت همین چیزها بود. یک‌لحظه به خودم آمدم، پشت فرمان، روی پل یکهو بی‌دلیل و بی‌جهت زدم زیر گریه. دقیقاً توی همان ساعت سال قبل، شب عاشورا، زدم زیر گریه، بدون اینکه اصلاً بدانم چرا؟ خوبی، توی خودتی، یکهو چنین اتفاقی می‌افتد برایت. به خودم ‌آمدم دیدم ایستاده‌ام دارم همین‌جوری زارزار گریه می‌کنم. نه صدای مداحی شنیده‌ام، نه چیزی دیده‌ام. خیلی برای خودم هم عجیب و غریب بود. کم‌کم نشانه‌ها خودشان را نشان می‌دهند. یکی‌اش همین گریه کردن بی‌دلیل و بی‌جهتم بود. بعد عقب‌تر را می‌بینم. مرور می‌کنم که از کجا شروع کردم که شب عاشورا آن گند را بالا آوردم. می‌بینم دو سال قبل من توی چنین شرایطی اینجا بودم، خب در حال انجام این کار بودم، حالا می‌بینم باز توی چنان شبی هستم، اما حال دیگری دارم. می‌نشینم حساب می‌کنم یکی‌یکی خاطراتم را. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
قسمت‌هایی از مقدمه‌ این کتاب رامی‌خوانیم: هر مسافر قصه‌ای داشت و گاه رازی یا ارادتی. آغاز قصه مسافرها با هم متفاوت بود. گاه از ایران بود، گاه عراق، از شهرهای کوچک و بزرگ، از شرق و غرب عالم... اما پایان همه قصه‌ها به یکجا ختم می‌شد، به سرزمینی در کرانه فرات و یادگاری که از دل بهشت بر این سرزمین باقی‌مانده؛ به کربلا، به تربت سیدالشهدا... هر قصه روایتی بود از نیرویی که مسافر را برمی‌خیزاند و می‌کشاندش تا نینوا... کتاب پادشاهان پیاده پر است از روایت‌های مخلصانه‌ای که هر کدامش به نام و نشانی روایتگر داستان مهر شده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
 فارس از اصفهان، تنها وقتی عاشق باشی حال و هوای عاشقان را می‌فهمی، اینکه هر کس با چه نیتی آمده است و خودش را آواره بیابان بلا کرده است مهم نیست، مهم این است که همه را تنها یک عشق به سرزمین کرب رسانده است و تو در این میان تنها می‌توانی نظاره‌گر این عشق و عاشقی باشی، نه تحلیلگر و توصیفگر آن... پادشاهان پیاده تنها یک روایت است از خیل عاشقان حسین و آوارگان سرزمین کرب و بلا، تنها یک روایت که با زبانی ساده و همه‌پسند یعنی زبان دل، به نگارش درآمده... پادشاهان پیاده ایده‌ای خلاقانه از روایتگری بزرگ‌ترین همایش شیعه در اربعین به همت بهزاد رانشگر و محمدعلی جعفری است که توسط انتشارات عهد مانا در پاییز 96 به چاپ اول رسیده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
برشی از کتاب: 💠 توی مسیر دیوانیه به نجف، دو قبیله عشایر با هم درگیری داشتند. 🔻 حدود ده سال قبل، یکی از قبیله ها سه نفر از آن قبیله را کشته بودند. این ها ازشان دیه نمی‌گرفتند. می‌گفتند ما حق بچه هایمان را ازتان می‌گیریم. باید سه تا از شما را بکشیم. 🔻 تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیه السلام شد. 🔻 هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب، عشیره‌ای که خون جوان‌هایش را طلبکار بود، مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیره‌ی دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوان‌هایتان را می‌بخشیم و از خون جوان‌هایمان می‌گذریم... ✅ به عشق امام حسین علیه السلام،  یک اختلاف و انتقام عشیره‌ای که می‌توانست باعث جنگ شود، تمام شد ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
پادشاهان پیاده» نوشته بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری بهزاد دانشگر طی سخنانی با بیان اینکه در تهیه این کتاب از گفته‌های شخصیت‌های مختلف استفاده شده است، عنوان کرد: خاطرات بسیاری از غیرشیعیان و غیرمسلمانان در این کتاب جمع‌آوری شده است تا به همگان اثبات کنیم که پیاده‌روی کربلا به افرادی اختصاص دارد که عاشق امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) هستند. وی با تاکید بر اینکه شبکه‌های مختلف وهابی و دشمنان شبهات مختلفی در مورد حرکت پیاده‌رویاربعین حسینی مطرح کرده‌اند، اظهار کرد: در کتاب « پادشاهان پیاده» به دنبال پاسخ‌گویی به شبهات اربعین حسینی بوده‌ایم اما توانسته‌ایم به نگاه‌های جدیدی در مورد اربعین حسینی نیز برسیم. نویسنده کتاب «پادشاهان پیاده» خاطرنشان کرد: هیأت‌های مذهبی از کتاب‌ها فاصله گرفتند در حالی که یکی از رسالت‌های این مجموعه‌ها ترویج فرهنگ کتابخوانی است؛ مسؤولان هیأت‌های مذهبی باید تلاش کنند تا آموزه‌های حسینی را با استفاده از کتاب‌های معتبر به مردم انتقال دادند. 👇پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
👆 جعفری و دانشگر همراه با مترجمان انگلیسی و عربی در سفر اربعین عازم نجف و کربلا شده اند. آنان در این سفر سراغ نسبت افراد و زائران با امام حسین رفته اند و خاطرات شان از زیارت اربعین و نحوه پیوند خوردن شان با اباعبدالله (ع) را پرس و جو کرده اند. همه اقشار را می توان در این کتاب دید و خواند: ایرانی، عراقی، اروپایی، مسلمان، غیرمسلمان، شیعه یا سنی، زن و مرد و کوچک و بزرگ حتی موکب دارها، پلیس، نویسنده، روزنامه نگار، عکاس، مجری، پزشک. این کتاب داستان دلدادگی این آدم هاست به اباعبدالله(ع). داستان های بسیار جذاب و خواندنی از کشش کربلا و پویش جاده ی نجف تا کربلا و پاهای تاول زده و دل های لک زده برای رسیدن به نینوا. در تدوین و نگارش مصاحبه ها سعی بر این بوده که کمترین دخل و تصرفی در روایت ها صورت نگیرد و فقط بازنویسی شود، زبان هر راوی حفظ شده و با لحن خودش روایت شده. و همین است که این کتاب را خواندنی کرده است. خواندن خاطره با زبان جنوب شهر تهرانی و اصفهانی و شیرازی و یزدی، یا با لحن عرب لبنانی و فارسی دست وپا شکسته ی تایلندی مقیم ایران، این کتاب را خواندنی و جذاب کرده است. کتاب مبتنی بر مستندنگاری بوده و همین سبب شده تا خواننده در بخش هایی به تفکر واداشته شود و در بخش هایی عواطفش درگیر شود. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هر مسافر قصه‌ای داشت و گاه رازی یا ارادتی. آغاز قصه مسافرها با هم متفاوت بود. گاه از ایران بود، گاه عراق، از شهرهای کوچک و بزرگ، از شرق و غرب عالم؛ اما پایان همه قصه‌ها به یک جا ختم می‌شد؛ به سرزمینی در کرانۀ فرات...». «پادشاهان پیاده» کتاب دیگری بود که در این احوال و حوالی دیدیم؛ خرده‌روایت‌های بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری از سفر اربعین و مسافران آن. عهد مانا ناشر این کتاب است؛ نشری با مدیریت رضا مصطفوی که خود از نویسندگان و پژوهندگان خوب ماست. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
 سفارش مادرم از بهترین سفرنامه‌های مذهبی است که در این سال‌ها نوشته و منتشر شده. این کتاب بازتاب سفر راوی به نیابت از مادرش است و شرح سوانح روحی او در طی پیاده‌روی اربعین همراه با عکس‌هایی حس‌برانگیز. احسان حسینی‌نسب نویسنده خوش‌قلمی است که با این اثر گل کرد و نامش حسابی بر سر زبان‌ها افتاد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
بخشی از کتاب: در این سالها، مادرم از بین سفرهایی که نمی توانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن بااعتقادی است. درست همانقدر که من بی اعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه ی پیاده روی آدم ها حضور داشته باشد و به اندازه‌ی حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچ‌وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما... مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کرده‌اند تا با آن‌ها به عراق بیایم و روی عکس‌هایی که آن‌ها از این سفر می‌گیرند، چیزی بنویسم، مشتاق‌تر از همیشه، خواست تا من به جای او به این سفر بروم. من به ‌خاطر مادرم به عراق رفتم و نرفتم که روی عکس‌هایی که دوستان عکاسم می‌گیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم، که نمی‌توانست به این سفر بیاید. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
نویسنده در بخشی از مقدمه کتاب نوشته است: «مادرم از بین سفرهایی که نمی‌توانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه پیاده‌روی آدم‌ها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سال‌ها در حال رقم خوردن است. من اما دوست نداشتم هیچ وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین؛ اما مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کرده‌اند تا با آنها به عراق بیایم و روی عکس‌هایی که آنها از این سفر می‌گیرند، چیزی بنویسم، مشتاق‌تر از همیشه، خواست تا من به جای او به این سفر بروم». روایت‌های این کتاب با قلمی روان، به دور از آرایه‌های ادبی بیش از اندازه و به شکلی واقع‌گرایانه نوشته شده است. شخصیت‌هایی که نویسنده در طول پیاده‌روی با آنها برخورد کرده و به مخاطبان معرفی می‌کند جذاب و ملموس‌اند، ضمن اینکه همگرایی اعتقادی ارادتمندان اهل‌بیت (ع) از سراسر دنیا در آن به خوبی نشان داده شده است. به سفارش مادرم نوشته احسان حسینی‌نسب در ۳۲۸ صفحه توسط انتشارات آستان قدس رضوی (به‌نشر) به بازار آمده است. و در یک هفته پس از رونمایی به چاپ چهارم رسیده و این اتفاقی جالب در زمینه کتاب هست. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
انتشار کتاب «به سفارش مادرم» را می‌توان یک پدیده دانست. پدیده‌ای که در حوزه نشر کتاب‌های آیینی و مذهبی رخ داد. این کتاب که در بیست و هفتم مهرماه سال گذشته رونمایی شد و خیلی زود و در عرض یک هفته به چاپ چهارم رسید که نشان از اتفاقی مبارک در بازار کتاب بود. این استقبال نشان داد که کتاب‌های مذهبی اگر با محتوا و شکلی جذاب و پرکشش نوشته شوند، راه خود را در میان مخاطبان مشکل پسند امروز باز خواهند کرد. این کتاب به سفارش مجموعه هنری خیمه و توسط تیمی متشکل از وهب رامزی، عبدالمجید قوامی، روح‌الله خسروی و شهره بهرامی به عنوان عکاس، مهدی ثائبی به عنوان مدیر تولید و احسان حسینی‌نسب به عنوان نویسنده تهیه شده است. به سفارش مادرم شامل ۲۳ روایت از مواجهه نویسنده و تیم عکاسان با زائران پیاده اربعین حسینی است. وجه تسمیه این کتاب هم به این موضوع باز می‌گردد که نویسنده به نیابت از مادرش، به پیاده‌روی اربعین می‌رود. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
نقد و بررسی کتاب «به سفارش مادرم»
نویسنده در روایت‌های خود از پیاده روی اربعین، حساسیت قابل توجهی برای انتخاب سوژه ها دارد که در تورق اثر به چشم می خورد. مثلا یکی از روایت‌های جالب توجه در این کتاب درباره طلبه سیاه پوستی از آفریقاست که پیش از این مسیحی بوده و اکنون به مذهب شیعه روی آورده است و برای نخستین بار در مسیر پیاده روی اربعین به همراه خانواده خود قدم بر می‌دارد. کتاب «به سفارش مادرم» در مجموع قلم روان و جالبی دارد، افزود: علاوه براین نوع روایت دقیق و جذاب، نویسنده می‌تواند برای کسانی که هنوز به این سفر مشرف نشده اند، انگیزه ایجاد کرده و این سفر را تبدیل به آرمان و هدف والایی برای تجربه پیاده روی اربعین کند. ارتباط موثر میان نویسنده و مادر یکی از شباهت هایی است که مخاطب را بیشتر با حضور مادران در حماسه کربلا همراه می کند. حس مادرانه در این اثر به خوبی ملموس است لذا هر اتفاقی که نویسنده با آن مواجه می‌شود بلافاصله به یک رابطه شخصی پیوند خورده و از همان طریق این رابطه با مادر روایت گر خاطره ای می شودکه بیان واقعیات و پیوند آن با خاطرات نقطه قوت کتاب است. شیرینی این روایت ها این است که هر سوژه با یک خاطره مشترک نویسنده و مادرش متصل می‌شود و این نکته هدف اصلی کتاب را حفظ میکنند. از دیگر نقاط قوت این کتاب این است که نویسنده خود را در چارچوب ممیزها قرار نداده است و اصراری ندارد باورهای شخصیت‌ها را مستقیم بیان کند و همین عاملی برای قابل باور و واقعی بودن آنها می شود. تنوع زیاد در شخصیت‌های راویان این کتاب از نکات مثبت اثر است، این تنوع به مخاطب این پیغام را می‌دهد که ویژگی امام حسین (ع) ‌این است که انسان های مختلف با شخصیت ها و فرهنگ های متفاوت جذب ایشان می‌شوند. یکی از مزایای بزرگ این کتاب نسبت به سایر سفرنامه‌هایی که درباره اربعین نوشته شده‌است،‌ یافتن نشانه‌های شخص، هویت، خانواده و گذشته در یک سفر جدید است. سفرنامه‌های جدید گزارش لحظه به لحظه را روایت می کند و راوی همانند یک دوربین ساده عمل می‌کند و این ارزش سفرنامه‌ را به عنوان یک ژانر ادبی خارج می‌کند لذا سفرنامه به عنوان یک ژانر ادبی زمانی ارزشمند می‌شود که راوی بر آن اهمیت داشته‌باشد و گذشته و خاطرات راوی همراه او باشد نه اینکه صرفا به بیان گزارش بسنده کند. نکته‌ای که به این کتاب کمک کرده و آن را متفاوت می‌کند حضور نویسنده در روایت به عنوان یک شخصیت مجزا و دارای گذشته است، درواقع نویسنده در جای‌جای روایت حضور دارد و آدم‌هایی که می بیند آدم‌هایی از گذشته و خاطراتش را به یادش می‌آورند و این ارتباط قطع نمیشود. اگر این کتاب دقیقا از چشم مادر دیده می‌شد قطعایک شاهکار خلق میشد. این کتاب در راستای حسین شناسی بود، لازم است بدانیم که حسین‌شناسی و حسین‌دوستی دو منظر متفاوت است که متاسفانه در کشور ما به حسین‌دوستی تاکید می‌شود در صورتی که باید به حسین‌شناسی بیشتر تاکید شود. اما کتاب «به سفارش مادرم» روایتی روان بود که در راستای شناخت امام حسین(ع) بود. مراسم باشکوه و راهپیمایی اربعین ظرفیت خلق آثار ادبی و هنری بسیاری را دارد. اتفاقی که در این کتاب افتاده این است که پیش کشیدن پای مادر به این روایت آن را درخشان می‌کند هرچند شاید پیش از آن تصور می‌شد نویسنده نمی‌تواند این واقعه را به خوبی روایت کند، وقتی کسی کتاب را بخواند با تمام مشکلات آن از حلاوتی که از رابطه مادر و امام حسین (ع)‌ در روایت ساخته می‌شود بسیار تاثیر می‌پذیرد. ارزش مادر در این کتاب تا حدی است که می‌توان به جای اربعینی آن را مادرانه خواند. تجربه تالیف «به سفارش مادرم» تجربه عینی از رویداد‌های پیاده روی اربعین است. در آن اجتماع پرشور حسینی، لحظات شورانگیزی را از عشق و ارادت به ساحت سیدالشهدا (ع) مشاهده میشود. همسفر شدن با افرادی که در یک مسیر و با یک هدف مشترک حرکت می‌کردند، نکته مهمی برای نویسنده محسوب می شده.در نگارش این اثر سعی کرده روایت‌گر زندگی افرادی باشد که شعور حسینی را با شعار حسینی همراه می کنند. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
سلام خدا قوت بر همه ی شما فرهنگ دوستان گرامی. امیدوارم از همراهی با ما لذت کافی را ببرید.