eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
6.6هزار ویدیو
15 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
ضرابی زاده میگوید: پس از انتشار کتاب «دختر شینا» برای انتخاب سوژه مستاصل شده بودم، از خود شهدا مدد گرفتم و با خودم گفتم اگر قرار است در مورد یکی از شهدا بنویسم خودش جلو بیاید. چند روز بعد از تهران تماس گرفتند و گفتند چند ساعت مصاحبه با همسر شهید چیت‌سازیان داریم و در صورت امکان من خاطرات ایشان را بنویسم. فایل‌ها را فرستادند و پس از گوش دادن به آنها به این نتیجه رسیدم که خودم باید با ایشان گفت‌وگو کنم. حدود 30 ساعت با ایشان مصاحبه کردم و پس از دو سال که به نگارش اختصاص داشت، کتاب گلستان یازدهم منتشر شد. نسل امروز نیاز به الگوهای درست رفتاری دارد. خاصیت نوجوانی این است که به دنبال الگو می‌گردد. اگر این الگوها را به نوجوان‌ها ندهیم از جای دیگری می‌گیرند. وظیفه ما به عنوان کسانی که در امور فرهنگی فعالیت داریم، این است که الگوهای درستی در اختیار آنها بگذاریم. به باور ضرابی‌زاده، در حوزه خاطرات شهدا این ظرفیت وجود دارد که شهدا نمونه‌های بارزی هستند. به گفته او، کسی در سرزمینش قهرمان است که بتواند از دو مانع بزرگ، یعنی عشق و محبت و ترس در زندگی خود بگذرد و شهدای ما اینچنین بودند. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
خانم ضرابی زاده همراه با جمعی از نویسندگان و ناشران با رهبر معظم انقلاب ملاقات می‌کند و می‌گوید: من تقریبا جزو نفرات آخری بودم که در این جلسه درباره کارهای جدیدم با رهبر معظم انقلاب صحبت کردم، به ایشان عرض کردم که کتاب جدید من راجع به شهید چیت‌سازیان است که با عنوان «گلستان یازدهم» منتشر شده است. رهبر معظم انقلاب فرمودند که حتما این کتاب را می‌خوانند. من برای آن جلسه دو جلد از «گلستان یازدهم» را به‌همراه برده بودم تا یکی را تقدیم مقام معظم رهبری کنم و برای جلد دیگر از ایشان بخواهم که یادداشتی بر کتاب بنویسند. ایشان در همان جلسه متن کوتاهی را نوشتند: «رحمت و سلام خدا بر شهید عزیز علی چیت‌سازیان و درود بر همسر آن شهید و سپاس از نویسنده متعهد این کتاب». ضرابی زاده میگوید: یکی از بهترین لحظات زندگی من که نعمت بهشتی دنیوی ام تلقی می شود، لحظه ای بود که مقام معظم رهبری تقریظی بر کتاب گلستان نوشتند. در تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «گلستان یازدهم» آمده است: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید .. هنیئاً له. راوی -شریک زندگی کوتاه او- نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانه‌ی خود بروشنی نشان داده است. در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده‌ کتاب. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
بریده ای از کتاب گلستان یازدهم: ” اشک توی چشم‌های هر دویِمان بازی می‌کرد. علی آقا آدم توداری بود و خیلی کم احساساتش را به زبان می‌آورد. خم شد و مشغول بستن بند پوتین‌هایش شد. ساعت هدیۀ سر عقد را بسته بود. به دستش گشاد بود. فکر کردم یادم باشد دفعۀ بعد که برگشت بدهم برایش کوچکش کنند. وقتی سرش را بالا گرفت، دیدم چشم‌ها و صورتش تا زیر گلو سرخ شده. صدایش بغض داشت، گفت: «گُلُم، مواظب خودت باش. حلالم کن.» دلم می‌خواست با صدای بلند گریه کنم. دلم می‌خواست بگویم من را با خودت ببر. توی چشم‌هایم خیره شد. چشم‌های آبی‌اش مثل دریا متلاطم بود. گفتم: «تو هم مواظب خودت باش. شفاعت یادت نره.» یک‌دفعه بدون اینکه چیزی بگوید، از پله‌ها پایین دوید و، همان‌طور که تندتند و پشت به من می‌رفت، دستش را بالا گرفت و گفت: «گُلُم، من رفتم. خداحافظ.» “ ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
” بریده ای از کتاب گلستان یازدهم: «بابا، یادته شب عروسی به علی آقا چی گفتی؟! گفتی اگه دخترم یه شب با یه مرد زندگی کنه، بهتر از اینه که یه عمر با یه نامرد زندگی کنه. این یک سال و هشت ماه مثل برق و باد گذشت. برای من یه شب بود. من یه شب با یه مرد زندگی کردم و تموم. فکر نکنم دیگه مثل علی آقا پیدا بشه.» بعد با بغض و گریه به حلقۀ توی دستم نگاه کردم و گفتم: «بابا، تو مردتر از علی می‌شناسی؟!» بابا بلند شد و آمد کنارم ایستاد. چشم‌هایش سرخ و پُر از اشک بود. تا به حال او را این‌طور ندیده بودم. مرا بغل کرد و بوسید و گفت: «نه بابا جان، نه به خدا، ندیده‌م. علی آقا خیلی مرد بود. لنگه نداشت و نداره.» “ ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
سلام خدمت همه ی شما همراهان گرامی. صبح عالی تون متعالی. خوشحال هستیم که به کانال ما پیوستید. ما پنج ماه هست که در سه پیام رسان سروش، ایتا و بله در خدمت شما هستیم و اکنون در این سه کانال به بیش از دوهزار عضو رسیده ایم. اساس کار ما بر این بوده که به روز ترین، پر تیراژ ترین و مفید ترین کتابهای مذهبی، شهدایی و همچنین رمانهای عاشقانه و مذهبی را گلچین کنیم و پس از معرفی و نقد و بررسی اش، نکته ها و بریده های نابی از کتاب را نیز به اشتراک بگذاریم. حال از شما دوستان اهل کتاب خواهش میکنم که شما هم ما را در لذت کتابخوانی تان شریک کنید و نکات و نقد هایی که از کتابتان دارید را برای ما بفرستید تا بهترین آنها را با نام خودتان در کانال بگذاریم. همراهی شما با ما، انگیزشی قوی می آفریند تا انشاءالله روز به روز مطالب بهتری را ارائه دهیم. 🌺🌺🌺منتظر تان هستیم🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 @yasaman8 🌺🌺🌺
محمد»، رمانی پیرامون زندگی پیامبر اسلام(ص) است. این کتاب، نوشته ابراهیم حسن بیگی، در 288 صفحه توسط انتشارات مدرسه منتشر شده است. ویژگی خاص کتاب اینست که، راوی داستان یک یهودی است که برای ترور پیامبر به مکه اعزام می‌شود؛ در طول سفر، این فرد موظف به تنظیم گزارش است؛ «محمد» مجموعه‌ای از 15 گزارش، یک مقدمه و یک سرانجام است؛ این گزارش‌ها که بر اساس عقاید، نیات و مشاهدات راوی تنظیم می‌شود از تأثیرگذاری تدریجی شرایط بر وی و تحول درونی او حکایت دارد. این کتاب زیبا و خوشخوان تاکنون به زبان‌های انگلیسی، عربی، ترکی استانبولی و ازبکی ترجمه شده است. (ص) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
رمان «محمد(ص)» نوشته ابراهیم حسن بیگی انتشارات مدرسه در روایت این رمان که در پانزده بخش تالیف شده است، شخصی یهودی که به عنوان یک دانشمند معرفی می‌شود، از طرف شورای عالی یهود مأمور می‌شود به سمت پیامبر اسلام(ص) رفته و با تظاهر به اسلام آوردن، یا او را کشته یا عقایدش را به چالش بکشد. وی به سوی پیامبر اکرم (ص) رفته و شرح زندگی و فعالیت‌های او را در پانزده گزارش مجزابرای شورای عالی یهودیان ارسال می‌کند. اما پس از ارسال گزارش پانزدهم که در ایام بیماری و رحلت پیامبر اکرم(ص) انجام می‌شود، به شهر خویش باز می‌گردد و حس می‌کند که دچار نوعی فقدان شده و روح خود را اسیر رفتار و پیام و کردار پیامبر اکرم(ص) می‌بیند. او درمی‌یابد که اتفاقی در درونش رخ داده است. به ویژه اینکه متوجه می‌شود که در مدت ارسال این نامه‌ها رئیس وی بر اثر مطالعه این نامه‌ها و آشنایی با کردار و منش پیامبر(ص) به اسلام گرایش پیدا کرده است. این رمان همچنین به زبان‌های ترکی و انگلیسی نیز ترجمه شده و چندی پیش نیز ترجمه‌ای از آن به زبان گرجی منتشر شده است. چاپ هفتم رمان محمد در ۲۰۰۰نسخه در ۳۰۰صفحه منتشر شده است. (ص) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📙 مجموعه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله 📝 نبی_سلیمانی 📖 ۸۷۰ صفحه انتشارات به‌_نشر وای از آن شب! شبی که آسمان مکه، شهاب باران شده بود... شبی با شکوه که قرار بود سرنوشتی دیگر برای مردم سرگشته و جاهل آن زمان، رقم بخورد. شبی که قرار بود با میلاد محمد (ص) معجزه‌ای بزرگ رخ بدهد ... این مجموعه ۸ جلدی با طراحی فوق‌العاده و داستان‌های شیرین و دلنشین که دارنده لوح تقدیر هفتمین دوره جشنواره انتخاب کتاب شهید حبیب غنی‌پور در سال ۱۳۸۶ است برای همه کسانی که می‌خواهند راجع به راه و روش زندگی حضرت پیامبر_اکرم (صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) بدانند و مفهوم آیات قرآنی را که درباره این شخصیت والا آمده بهتر درک کنند، مناسب است... داستان‌هایی که تا به حال کمتر راجع به آنها خوانده و شنیده شده، داستان‌هایی که از قبل از میلاد پیامبر شروع می‌شود و تا آخر زندگی پر خیر و برکت ایشان ادامه دارد.... ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
این ماجرا رو با دقت بخونید در زمان فرمانروایى هارون عباسى پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، بنی عباس تصمیم گرفتند به اندازه ای بنی هاشم را فقیر کنند تا بین مردم مشهور شود آنها به گدایی افتادند عدّه‏اى هم به فرماندهى "جلودى" كه مردى سفّاك و بی‌رحم بود، مأموریت یافتند به محلّه بنى‌هاشم در شهر مدینه منوّره حمله كنند، و تمام خانه‏ها را به تاراج بكشند. در حدی که جز یک لباس که تنشان هست چیزی برایشان باقی نماند جلودى براى انجام مأموریت عازم شهر مدینه شده، و با افراد خود به محلّه بنى‌هاشم و از جمله به خانه امام کاظم علیه السلام كه امام رضا علیه السلام در آنجا بودند یورش برده، و خانه آن حضرت را به محاصره خود در آورد. حضرت رضا علیه السلام كه از قصد جلودى آگاه بودند، تمام بانوان و علویان را به اطاقى برده، و خودشان درِ آن اطاق ایستادند، جلودى با خشونت و شدّتى زیاد روبروى امام ایستاده و گفت: كه من طبق دستور امیرالمؤمنین! هارون، مأموریت دارم به این اطاق هم وارد شوم و همه چیز را مصادره كنم، و این كار باید انجام پذیرد. امام هشتم در پاسخش فرمودند: كه تو همین‏جا منتظر بمان و صبر كن، من سوگند یاد مى‏كنم كه هر چه این بانوان از زیورآلات و لباس و غیره دارند برایت بیاورم، جلودى نپذیرفت و بر خواسته‏اش اصرار مى‏ورزید، و حضرت امام رضا علیه السلام پیوسته مى‏فرمودند كه اگر صبر كنى من قول مى‏دهم هر آنچه در اطاق و در اختیار آن مخدرات هست نزد تو بیاورم، تا این كه جلودى پذیرفت چون می دونست امام دروغ نمیگه امام وارد اطاق شده و به آن مخدّرات امر فرمودند كه هر كدام جز یك پیراهن بر تن، آنچه كه دارند اعم از زیورآلات، خلخال، گوشواره و حتى مقنعه‏هاى روى سرشان را به همراه تمام أثاثیه خانه به جلودى دادند. از این واقعه مدت‌ها گذشت تا این كه حضرت امام رضا علیه السلام به خراسان تشریف آورده و به اصطلاح، ولیعهد مأمون عباسى شدند، و مأمون دستور داد كه تمام اطرافیان و درباریان با آن حضرت بیعت كنند، و همه بیعت كردند جز نفرات معدودى كه یكى از آنها همین جلودى بود. مأمون عباسى آن چند نفر را به جرم عدم بیعت با امام رضا علیه السلام به زندان افكند. یك روز بعد از زندانى شدن جلودى مأمون به خدمت امام هشتم شرفیاب شده، و موضوع زندانى شدن آن چند مخالف و از جمله جلودى را به ایشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانیان احضار شوند. امام رضا علیه السلام كنار مأمون نشسته بودند كه از دور چشمشان به جلودى افتاد، با وجودى كه از ظلم و ستم آن شخص دل‏آزرده بودند و مورد چپاول و هتك حرمت او قرار گرفته بودند، و بالاخره مى‏دانستند كه جلودى با ایشان دشمنى آشكار دارد، با تمام اینها جلودى را عفو كرده و با لطف و مرحمت خویش از گناهان او چشم پوشیدند، و به همین جهت رو كرده به مأمون و با صورت گشاده‏اى فرمودند: این پیرمرد، جلودى را به من ببخش و آزادش كن، مأمون با صداى آهسته عرضه داشت: این همان کسی است كه دختران پیغمبر را آزرده و خانه شما را چپاول كرده است! اما اما اما جلودى از روی كینه و بغضى كه نسبت به حضرت رضا علیه السلام داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مأمون مى‏خواهند، از این رو به مأمون گفت: ترا به خدا و به خدمتگذاریم به پدرت هارون سوگند مى‏دهم كه خواهش این آقا را نسبت به من نپذیرى! مأمون كه وضع را چنین دید از بزرگوارى امام رضا علیه السلام و خباثت جلودى در شگفت شده و به جلودى گفت: به خدا سوگند خواهش این آقا را نسبت به تو عملى نمى‏كنم، سپس به دژخیم خودش دستور داد گردنش را بزند. منبع: اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج1، ص42، ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98