در شب شهادت حضرت امام حسن عسکری (ع) برگزار می شود:
اولین سالگرد شهید مدافع حرم وحید فرهنگی والا و گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مدافع حرم ذاکر حیدری و وحید نومی گلزار
زمان: ۲۴ آبان همزمان با نماز مغرب و عشا
مکان: مسجد دانشگاه تبریز
سخنران: سردار حسین سلامی
مداح: حاج مهدی خادم آذریان
#نشر_دهید
#طرح_جدید
@shahid_vahid_farhangi_vala
#باهمراهان
عکسی از سال گذشته
یک روز بعد از شهادت
حرم امام #حسین علیه السلام
@shahid_vahid_farhangi_vala
#شهات_در_خانواده_ما_نوبتی_بود
پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟ گفت: برو عزيزم رفت و والفجر مقدماتی شهيد شد
پسر دوم گفت: مادر! داداش كه رفت، من هم برم؟ گفت: برو عزيزم رفت و عمليات خيبر شهيد شد
همسرش گفت: حاج خانم بچهها رفتند، ما هم بريم تفنگ بچهها روی زمين نمونه، رفت و والفجر ۸ شهيد شد
مادر به خدا گفت: همه دنيام رو قبول كردی، خودم رو هم قبول كن رفت و در حج خونين شهيد شد...
#شهیدان_تلخابی
@rahro313
@shahid_vahid_farhangi_vala
دلم کمی سادگی میخواهد #از_جنس_دل_تو
در فراق تو شهرمان دیگر جایی برای تنفس ندارد
میشود بگویی اگر کسی دلش کمی هوایت را کرد و به سرش هوای شهادت زد چه باید بکند؟
@shahid_vahid_farhangi_vala
❄️پیامبر رحمت(ص)
🔸سه خصلت است كه در هر كس باشد آثارش به خود او باز مى گردد:
➰ ظلم كردن،
➰ فريب دادن
➰ و تخلّف از وعده.
نهج الفصاحه ص 422
@shahid_vahid_farhangi_vala
«طوفان»؛ «اِمرَپ» ایرانی
«اِمرَپ» ایرانی که بعضا با نام «طوفان» هم شناخته میشود خودرویی است که برای محافظت از سرنشینان در برابر مین و کمین ساخته شده است.
«اِمرَپ» (MRAP) که مخفف «Mine-Resistant Ambush Protected» است به معنی خودروی مقاوم و محافظت شده در برابر مین و کمین است. در واقع «امرپ» یک اصطلاح برای وسایل نقلیه نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکاست که به طور خاص از سال 2007 برای مقاومت خودروها در برابر بمب کنار جادهای (IED) و کمینها در عراق طراحی شدهاند.
البته به واسطه کارآیی بالای این نوع خودروها بعدها کشورهای دیگری مانند ایران نیز اقدام به ساخت نمونههایی از «اِمرَپ» کردند؛ «اِمرَپ» ایرانی توسط صنایع زرهی شهید کلاهدوز ساخته شده و برای اولین بار در مهر ماه 1395 در نمایشگاه ماشین آلات، تجهیزات و دستاوردهای نوین مهندسی دفاعی در معرض دید عموم قرار گرفت.
اگر چه تاکنون خبری مبنی بر تولید انبوه و بهکارگیری آن در یگانهای رزمی خبری منتشر نشده، اما براساس اطلاعات کلی که توسط صنایع شهید کلاهدوز عنوان شده دارای شاسی یکپارچه V شکل با قابلیت حفاظت از سرنشینان و تجهیزات است.
این خودور که بعضا با نام «طوفان» هم شناخته میشود از اتاق سطح 4 مقاوم برابر گلوله، کف STANAG 4589 سطح 2 ضد مین برخوردار است.
همچنین حداکثر سرعت 100 کیلومتر بر ساعت، حرکت بر روی شیب طولی 60 درجه و شیب عرضی 32 درجه و نیز گذر از آب به عمق 1.3 متر از دیگر ویژگیهای این خودرو است.
منبع:دفاع پرس به نقل از تسنیم
🇮🇷 @shahid_vahid_farhangi_vala
♦هر دو #تولید_ایران🇮🇷
یکی تولید مدیرانجهــــادی
اونیکی تولیدِ #مفتخورانِنجـــومیبگیر
🆔 @didebann
#توضیح در پست زیر
🇮🇷 @shahid_vahid_farhangi_vala
یادواره شهدای گمنام
سه شنبه ۲۲ آبان ساعت ۱۹
مداح کربلایی سعید جبرائیلی
سخنران سردار محمد باقرزاده
مسجد دانشگاه تبریز
@shahid_vahid_farhangi_vala
خواهش داریم کانال شهید را به دوستانتان در پیام رسانهای اینستاگرام، سروش، ایتا و بله معرفی کنید تا در فرصت کم باقی مانده تا مراسم سالگرد شهید وحید بتوانیم اطلاع رسانی های لازم را انجام دهیم.
🙏🙏🙏
Instagram.com/shahid_vahid_farhangivala
sapp.ir/shahid_vahid_farhangivala
eitaa.com/shahid_vahid_farhangi_vala
ble.im/shahid_vahid_farhangi_vala
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد ازغدی:
کلّ سال را تبدیل به مراسم عزاداری نکنید
تعدادی از مراجع این حرف را زدند،
به آنها حمله شد
مدام ایام خلق می کنند، دهه محسنیه و...
سالی که شش ماه آن عزاداری باشد،
دیگر عزاداری ارزش ندارد.
کتابی که درمورد حضرت محسن چاپ شده، از تمام کتابهایی که برای حضرت زهرا(س) چاپ کردند، قطورتر است!
@BisimchiMedia
﷽
درد ما از هجر یوسف کمتر از یعقوب نیستـــــ...
او پســر گم کـــرده بود و ما پدر گم کرده ایم...
#العجل_یا_مهدى
@rahro313
@shahid_vahid_farhangi_vala
هدایت شده از باشگاه خبرنگاران جوان
27.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 #بدون_تعارف با هموطنان زلزلهزده کرمانشاهی
🆔 @YjcNewsChannel
در شب شهادت حضرت امام حسن عسکری (ع) برگزار می شود:
اولین سالگرد شهید مدافع حرم وحید فرهنگی والا و گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مدافع حرم ذاکر حیدری و وحید نومی گلزار
زمان: ۲۴ آبان همزمان با نماز مغرب و عشا
مکان: مسجد دانشگاه تبریز
سخنران: سردار حسین سلامی
مداح: حاج مهدی خادم آذریان
#نشر_دهید
#طرح_جدید
@shahid_vahid_farhangi_vala
هَر چه ماه است فَدای رُخ مَهتابی تُو ...
#شبتون_شهدایی
@shahid_vahid_farhangi_vala
#عکس مربوط به سال ۸۹ و در مشهد مقدس گرفته شده است.
#انتشار_برای_اولین_بار
@shahid_vahid_farhangi_vala🌹
حضرت امام رضا علیهالسلام:
"حريصانه به دنبال قضاى حاجت حاجتمندان باشيد، هيچ عملى بعد از واجبات بالاتر از شاد كردن مسلمان نيست."
@shahid_vahid_farhangi_vala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥۳۱فروردین۹۶|روحانی: یک عده میگفتند مهم نیست؛ تحریمها را دور میزنیم؛ از جیب چه کسی؟ از جیب خودتان بروید، نه از جیب مردم
🎥۱۴آبان۹٧|روحانی: اینبار با افتخار، تحریمها را دور میزنیم
🎬 @Mostazafin_TV
#وحید_قبراق
داشتیم برای حضور آیت الله توکل مدظله العالی در تبریز برنامه ریزی می کردیم.
جلسه ای ترتیب داده شده بود.
همه حاضر بودند از جمله #شهید_وحید
تقسیم کار شد و قرار شد یکی از دوستان برند تهران و از تهران با ماشین سپاه برن قم حاج آقا را مشایعت کنند تا فرودگاه تهران بعد با حاج آقا هوائی بیاند تبریز.
تقریبا همه شانه خالی کردند حاج آقا معمار گفتند کار، کار وحید ه. وحید #قبراقه از اون به بعد هر کاری زمین می موند و کسی یارای انجام اون رو نداشت بین بچه های موسسه می گفتند کار کاره وحید ه . #وحید_قبراقه.
#وحید_قبراق
@shahid_vahid_farhangi_vala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
مروری بر مراسم شب سوم شهید در مسجد گلزار شهدای وادی رحمت در سال گذشته
#شهید_وحید_فرهنگی_والا
@shahid_vahid_farhangi_vala
#بخوانیم
متن کامل گفتگوی خبرگزاری فارس با همسر شهید #وحید_فرهنگی_والا
به آدرس زیر در سایت خبرگزاری فارس آذربایجان شرقی موجود است.
http://azarbaijan-sharghi.farsnews.com/news/13970819000017
@shahid_vahid_farhangi_vala
🎙 به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، صبر واژه اندکی است در برابر ایثار و پاسداشت زنانی که سربندهای «کلنا عباسک یا زینب» را بر پیشانی عزیزان خود میبندند و آنها را به دفاع از حریم حرم عمه سادات میفرستند.
خانم سمیه یل هیکلآباد نیز یکی از آن زنانی است که واژه صبر نیز نمیتواند به خوبی عمق صبوری و دلتنگی او را بیان کند. با چهرهای آرام و صبور مقابلم نشسته است و وقتی حرفهایش را شنیدم دریافتم که آرامش او آرامش قبل از طوفان است و پشت این چهره معصوم و آرام کوهی از دلتنگی، غم غربت و تنهایی نهفته است که کسی جز شهید والامقام وحید فرهنگیوالا درمانش نمیکند.
شهیدی که جشن تولد 26 سالگیاش به مراسم وداع و خداحافظی با اعزام به سوریه تبدیل شد و نمیدانست که درست 30 روز بعد در 15 آبان ماه آسمانی میشود، حالا سمیه یل هیکلآباد همسر شهید وحید فرهنگیوالا از روز شماریهایش برای پایان ماموریت همسرش میگوید، از روزی که تاریخ اعزام او به سوریه با روز تولدش همزمان بود، از دلتنگیهایش در سالگرد ازدواجش بر سر مزارش برایمان سخن گفت، با لبخندها و بغضی که با هم آمیخته بود و هر لحظه تکرار میکرد هنوز رفتن وحیدم را باور نکردهام و از او خواستهام کمکم کند تا سرپا بایستم.
# گفتوگوی فارس با همسر شهید والا مقام وحید فرهنگیوالا لطف نگاه شما خوبان را میطلبد.
1 خانم یل هیکل آباد تقویم دل شما و شهید فرهنگی از چه تاریخی آغاز شد؟
تقویم دل ما و یکی شدن من و آقا وحید از تاریخ ۱۱دیماه سال ۹۵ آغاز شد.
2 برای گره زدن دلهایتان به همدیگر چه مراحلی را سپری کردید؟
مطمئناً اولین مرحله، بحث آشنایی و خواستگاری است، من و آقا وحید از قبل هیچ نوع آشنایی و شناختی از همدیگر نداشتیم، من در دانشگاه در بسیج دانشجویی فعالیت میکردم و خواهر آقا وحید نیز در دانشگاه ما دانشجو بود، شماره مرا از طریق یکی از دوستانم به دست آورده بود و یک روز برای خواستگاری تماس گرفته و به منزل ما آمدند، روز خواستگاری در همان جلسه اول آقا وحید به همراه خواهر و مادر آمده بود، فکر میکردم جلسه اول صرفاً برای آشنایی است و صحبتی بین ما صورت نمیگیرد ولی خانوادهها گفتند ما صحبتهای مقدماتی را انجام دهیم.
من در جلسه اول آمادگی برای صحبت کردن نداشتم ولی آقا وحید مطالبی در مورد حجاب و اینکه خیلی برای حجاب همسرشان اهمیت میدهند همچنین صحبتهایی در مورد ماموریتهای کاری و اعزام به سوریه مطرح کردند.
جلسه خواستگاری تمام شد و از آنجایی که سن من کم بود و از نظر عاطفی به شدت به خانوادهام وابسته بودم در نتیجه پاسخ خانوادهام منفی بود. ولی من خودم با توجه به شناختی که از ایشان پیدا کرده بودم که این فرد همان فرد مورد نظر من است دلم نمیخواست جواب رد بدهم ولی بعضی مواقع خانواده در تصمیمگیریها حرف اول را میزنند در نتیجه حرفی نزدم.
خواهر آقا وحید در دانشگاه خیلی علت مخالفت را جویا بود و به شدت اصرار میکرد، اصرارها باعث گردید و به خانوادهام گفتم اجازه دهید خانواده آقا وحید یک بار دیگر بیایند تا بیشتر حرف بزنیم. خانوادهام قبول کردند جلسه دوم خواستگاری برگزار شود.
در جلسه دوم من دو صفحه سوال نوشته بودم که بپرسم، آقا وحید وقتی سوالات را دید خندید و گفت جلسه کنکور است؟ بعد گفت، راحت باشید و سوالهایتان را بپرسید، جلسه دوم خواستگاری بسیار جلسه مثبتی بود و بسیاری از سوالات را بدون اینکه بپرسم خودشان در لابه لای حرفها جواب دادند. بعد از این جلسه موافقت خانواده جلب شد و پاسخ مثبت دادیم. بین جلسه اول و دوم خواستگاری دو ماه فاصله بود جلسه دوم بعد از ماه محرم سال 95 بود که در 17 ربیعالاول همزمان با میلاد حضرت
پیامبر صیغه محرمیت برای کارهای مقدماتی خوانده شد و 11 دیماه سال ۹۵ مراسم عقد برگزار شد.
** مراسم عقد چگونه برگزار شد؟
آقا وحید دوست داشت مراسم عقد ما در محضر مقام معظم رهبری برگزار شود ولی چون میسر نشد توسط نماینده ولی فقیه حاج آقا شبستری برگزار شد.آقا وحید میگفت" کاش خطبه عقد ما را رهبر معظم انقلاب بخواند ولی حالا که مقدور نیست بهتر است برویم پیش نماینده آقا تا ایشان خطبه عقد ما را جاری کنند، بعد از مراسم عقد مراسم جشن عروسی در کمال سادگی برگزار شد چرا که آقا وحید میگفت ما باید برای سایر جوانان الگو باشیم، ریزترین کارهای مربوط به عروسی را خودش انجام داد، کارت عروسی را نیز خودش طراحی کرد و برای چاپ به بیرون برد. در کارت عروسیمون آیههای قرآن در مورد ازدواج را طراحی کرده بود. هفت ماه دوران نامزدی ما طول کشید و در تیرماه سال ۹۶ زندگی مشترک خود را شروع کردیم.
**مهریه شما چقدر بود؟
در مورد مهریه نظر خانوادهها را ملاک قرار دادیم، من از آقا وحید خواسته بودم در کنار هر مهریهای که خانوادهها صحبت کنند 12 شاخه گل نرگس به نیت حضور حضرت مهدی ذکر کنند، بعد از صحبتها آقا وحید یک دسته گل آورده بودند وقتی با دقت نگاه کردم دیدم چند شاخه گل نرگس بینشان است و این برای من نشانه خوبی بود. مهریه من 114 سکه بهار آزادی به همراه سفر حج بود که من مهریهام را بخشیدم.
** تحصیلات و نوع کار شهید فرهنگی در کدام حوزه بود؟
وحید آقا متولد سال13۷۰ و تحصیلاتش مهندسی مکانیک بود.
** آیا شهید فرهنگی در مورد اعزام به سوریه یا موضوع شهادت با شما صحبت میکرد؟
آقا وحید از اول موضوع اعزام به سوریه را مطرح کرده بود، در تمام دلخوشیهایم به این لحظه فکر میکردم اگر وحیدم برود من چکار میکنم که دلخوشیم به دلشوره تبدیل میشد ولی همیشه سعی میکردم او دلشورههایم را نفهمد.
او هیچوقت در مورد شهادت با من حرف نمیزد ولی عاشق شهادت بود وقتی خبر سردار سلیمانی منتشر شد که خبر نابودی داعش بهزودی اعلام میشود به من میگفت« دوستانم رفتهاند اگر من بمانم طاقت نمیآورم، من هم باید خودم را به سوریه و دفاع از حرم برسانم» بعد برای اینکه دلتنگی و دلشوره من زیاد نشود میگفت « ما به جنگ تن به تن نمیرویم بلکه به عنوان تعمیرکار ادوات جنگی میرویم».
من به او میگفتم «از خدا خواستهام اگر قرار بر جدایی بین ماست این جدایی با شهادت باشد ولی اگر مرگ بین ما جدایی میاندازد مرگ اول برای من باشد، چرا که من طاقت جدایی و تنها ماندن را ندارم و امیدوارم شهادتت در رکاب آقا امام زمان(عج) باشد.میگفتم وحیدم لایق شهادت هستی و او میگفت شهادت لیاقت میخواهد.
** موضوع تولد شهید فرهنگی که در ابتدا خلاصه اشاره کردید چه بود؟
سه روز به روز تولدش مانده بود، در تدارک برگزاری مراسم تولدش بودم. روز چهارشنبه سه روز قبل هوا سرد و بارانی بود دلم میخواست برایش یک کاپشن سرمهای رنگ بخرم،ب ا وحیدم تماس گرفته و اطلاع دادم که بعد از کلاس دانشگاه به بازار میروم و کمی خرید میکنم، وقتی صحبت میکردیم گفت برگه ماموریتم آمده است، پرسیدم تاریخ اعزام چه تاریخی است؟ گفت عصر وقتی آمدم خانه خودت میبینی. رفتم بازار و کاپشن سرمهای رنگی برایش خریدم، عصر وقتی به خانه آمد برگه ماموریتش را که دیدم بغض تمام وجودم را گرفت، تاریخ اعزام آقاوحید درست روز تولدش یعنی ۱۵ مهر بود.
تصمیم گرفتم مراسم تولد را کنار خانوادهاش باشیم .شب تولدش به مادر آقا وحید زنگ زده و گفتم مادرجان شما زحمت کیک و شام را بکشید ما برای شام میآییم خانه شما، در خانه مادرش او را به بهانهای به بیرون از خانه فرستادیم، تا وقتی برگردد خانه را تزیین
کرده و تمام وسایل را آماده و چراغها را نیز خاموش کردیم، وقتی به خانه آمد به شدت غافلگیر شد من با کیک تولد در دست جلو رفته و تولدش را تبریک گفتم ، خندید و گفت «من میدانم همه این برنامهها کار تو است» خیلی شب خوب و تولد به یاد ماندنی بود، آقا وحید آن کاپشن را فقط آن شب پوشید که ببیند چگونه است و چقدر بابت خرید آن تشکر کرد و میگفت «من راضی به زحمتت نبودم».
آن شب بعد از تولد به خانه برگشتیم خیلی بیتاب بودم، چشم در چشم او دوخته و میگفتم؛ «میدانی که من تمام حرفهایم را به تو میگویم، دلتنگیهای من با تو تمام میشود و هیچکس جز تو مرا درک نمیکند، بعد گفتم با تمام دوست داشتنها و دلتنگیهایم کنارت هستم و منتظرت میمانم» و او فقط میگفت «مرا ببخش و حلالم کن که تو را اذیت میکنم».
** روز اعزام چگونه گذشت؟
انگار دلم نمیخواست شب به صبح برسد و سپیده دم 15 مهر بزند،دلم میخواست زمان متوقف بود، ولی زمان گذشت.
صبح کولهپشتی را جمع کردم، قرآن کوچکی که در روز پاسدار برایش گرفته بودم داخل کولهپشتی گذاشتم و حرز امام جواد علیه السلام برایش نوشتم که خداوند حافظش باشد، بعد به سمت فرودگاه حرکت کردیم، دلتنگی، دلشوره و بغض امانم نمیداد به خاطر دوری راه دلتنگی زیادی داشتم اصلاً نمیتوانستم خودم را نگهدارم. آقا وحید به محض اینکه به تهران رسید، پیام داد و نوشته بود «عزیزم خیلی اذیت شدی حلالم کن» از تهران به سوریه اعزام شد. فقط حسرت به دلم ماند که چرا من نیز به تهران نرفتم که چند ساعت بیشتر کنارش باشم.
به محض اینکه به سوریه رسید زنگ زد، از او قول گرفته بودم هر روز به من زنگ بزند و او سر قولش بود، آن شب چند بار زنگ زد و من هر شب برایش دعای معراج و قرآن میخواندم.
شب اول اعزام سوره حج را میخواندم به آیهای رسیدم که معنایش این بود" کسانی که در راه خدا جهاد میکنند یا کشته میشوند یا به خانه باز میگردند ما به هر دوی آنها پاداش میدهیم، وقتی این آیه را خواندم گریه کردم که حتماً وحید من جزو افرادی است که برمیگردد اما پاداشش را هم خواهد گرفت.
** روزهای بدون او چگونه سپری شد؟
مدت زمان ماموریت او دو ماه یعنی 60 روز بود، از وقتی که آقا وحید رفته بود روز شمار میگرفتم از روز ۵۹ روزها را میشمردم و هر روز که میگذشت یک روز کمتر میشد، هر روز برایم به اندازه سالها میگذشت در طی آن مدت من به خیلی از برنامهها نمیرفتم که مبادا وحیدم زنگ بزند و من نتوانم به تماس او جواب بدهم، با اینکه میدانستم در آنجا اینترنت ندارد ولی دلتنگیهایم را در تلگرام برایش مینوشتم بعد از مدتها در آنجا به اینترنت دسترسی پیدا کرده بود و پیامهایم را دیده بود برایم نوشته بود «با اینکه میدانی من اینترنت ندارم ولی این همه برایم پیام فرستادی»، وقتی این جمله را خواندم گریهام گرفت.
**آخرین تماسش با چه کسی بود؟
یک روز زنگ زد با هم صحبت کردیم به او گفتم فردا در خانه مادربزرگت مراسم عزاداری برای امام حسین علیه السلام برپاست فردا به همراه مادر و خواهر شما به آن مراسم میرویم فردا هم زنگ بزن تا با مادربزرگ و بقیه اعضای خانواده نیز صحبت کنی، فردا تماس گرفت و از طریق اینترنت عکس و فایل فرستاد و آن آخرین تماس بود که با مادر و خواهرش صحبت کرد.
**از نحوه شهادتش اطلاع دارید؟
روز بعد به آنها میگویند برای تعمیر تانک نیرو لازم است و او برای تعمیر تانک اعلام آمادگی میکند وقتی میخواهد از ماشین پیاده شود در تله مین گیر کرده و از ناحیه پای راست به شدت مجروح شده و پای او قطع میشود ولی شدت جراحات به حدی زیاد بود که این مجروحیت به شهادت منجر میشود. بعد از مجروح شدن او را به بیمارستان
دمشق سوریه انتقال میدهند.
آخرین تماس وی با من روز شنبه بود.از بیمارستان دمشق با من تماس گرفت.یکی از دوستانش تعریف کرد به زور شماره مرا گرفت و تمامی توانش را جمع کرد تا بتواند مثل سابق با من حرف بزند.گفتم « آقا وحید چرا زنگ نمیزنی» احساس کردم کم خواب است فقط گفت «شاید چند روز نتوانم تماس بگیرم نگران نباش».شنبه تا سه نبه خبری از او نشد
** در طی این سه روزی که تماس نگرفته بود چه حالی داشتید؟
فقط خدا میداند در این سه شب در دل من چه حالی بود و انتظار چگونه برایم گذشت.پدر و مادرش در کربلا بودند ولی برای اینکه آنها نیز نگران نشوند نمیگفتم آقا وحید سه روز است تماس نگرفته است تا نگران نشوند.
آخرین شب بود و من از دلشوره و نگرانی بسیار دلتنگی میکردم نیمههای شب هراسان از خواب بیدار شدم که دیدم وقت نماز است، برای تماس گرفتن وحیدم دعا خوانده، گریه کرده و به خدا التماس میکردم دیگر انتظارم به سر آید و وحیدم تماس بگیرد. وقتی نمازم تمام شد احساس کردم او در کنار من است، با خودم گفتم سمیه دچار توهم شدی ولی واقعاً در کنارم بود. وقتی خبر شهادتش را شنیدم دیدم دلشوره من بیجهت نیست.
**خبر شهادتش را چگونه اعلام کردند؟
آن روز پدرم به خانه زنگ زد و گفت «از موسسه قرآنی نور تماس گرفتهاند و میخواهند برای مصاحبه بیایند» پشت تلفن با صدای بلند گریه کرده و گفتم «بابا تو رو خدا راستش را بگو آنها از وحیدم خبر آوردهاند» و پدر گفت «نه دخترم حرفی از آقا وحید نزدند» چند دقیقه بعد دوباره به پدرم زنگ زدند و گفتند« برنامه مصاحبه امروز لغو شده و به روز دیگری موکول شده است» وقتی این حرف را از زبان پدرم شنیدم خوشحال شدم و روی سجاده سجده شکر بجای آوردم.
موقع شام بود که دوباره گوشی پدرم زنگ خورد و صدای پدرم موقع حرف زدن میلرزید، پدر رفت پایین و کمی طول کشید تا دوباره برگردد، به سختی استرس و گریه خود را پنهان میکردم، به مادرم میگفتم چرا پدر نمیآید، در این موقع در خانه به صدا درآمد وقتی دوستان آقا وحید را دیدم که به شدت گریه میکردند فهمیدم چه خبر است، دوستانش گفتند «نگران نباشید آقا وحید ترکش خورده است» و من گفتم «فقط بگویید نفس وحیدم میآید و میرود دیگر چیزی نمیخواهم تا آخر عمر خودم مراقبت میکنم و پرستارش میشوم» ولی گریههای دوستانش خبر از شهادت و آسمانی شدن آقا وحید را به من دادند.
**آیا ایشان در زمینه استقبال از پیکر مطهرش توصیهای به شما کرده بود؟
توصیه خاصی نداشت و اصلاً در این زمینه صحبت نمیکرد، در موقع ماموریتشان به همه چیز فکر میکردم حتی به این موضوع فکر میکردم اگر روزی آقا وحید برگردد با چه لباسی به استقبالش بروم که دوست دارد.
**وقتی پیکر مطهرش را برای اولین بار در فرودگاه دیدید چه حرفی زدید؟
همیشه به آقا وحید میگفتم روزی که بخواهی برگردی اگر تمام فرودگاه نیز پر از جمعیت باشد خجالت نمیکشم و همانجا سجده شکر ب جا م آورم که خداوند تو را دوباره به من بر گردانده است. بنابراین در فرودگاه سجده شکر کردم که با این عزت و احترام و افتخار آقا وحید برگشت.
**اگر یک بار دیگر شهید فرهنگی را ببینید به او چه میگویید؟
ما به هم قول داده بودیم هر کجا که رسیدیم با هم برسیم اگر یکبار دیگر او را ببینم از وحیدم میخواهم که دست مرا بگیرد، مرا هم با خودش ببرد و تنهایم نگذارد.
هنوز هم نمیتوانم رفتن و عروج آسمانی او را باور کنم، هر روز که سر مزارش میروم میگویم بلند شو و بگو که اینجا نخوابیدهای، خداوند پردهای روی چشمان من کشیده است که نمیتوانم نبودن او را باور کنم.
هنوز هم در پیامهایم دلتنگیهایم را برایش مینویسم و پیامک میکنم و امیدوارم