eitaa logo
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
245 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💠کانال رسمی طلبه بسیجی #شهید مدافع امنیت #مهدی #زاهدلویی💠 با مدیریت خانواده محترم شهید ولادت: ۳۰ دیماه ۱۳۸۱ شهادت: ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۱ ✨مزار شهید: قم، خیابان امامزاده ابراهیم (ع) آستان امامزادگان شاه ابراهیم و محمد(ع) خادم: @zahedlooee_khadem313
مشاهده در ایتا
دانلود
📣حکم قصاص برای ۶ نفر از عاملان شهادت صادر شد 🔹براساس رای شعبه سیزدهم دادگاه کیفری برای شش نفر از عاملان قتل شهید آرمان علی‌وردی حکم قصاص صادر شده است. این حکم بدوی بوده و قابل فرجام خواهی است. 🔸️بابک پاک نیا وکیل متهمان اعلام کرد: در پرونده اکباتان در خصوص میلاد آرمون، علیرضا کفایی، امیرمحمد خوش اقبال، نوید نجاران، حسین نعمتی و علیرضا برمرزپورناک با رأی مستشاران شعبه سیزدهم دادگاه کیفری یک حکم قصاص صادر شد. 🔹چهارم آبان ماه سال ۱۴۰۱ بود که جوانی ۲۱ ساله تنها به جرم ظاهر مذهبی و بسیجی بودن توسط سنگدلانی که از دسته اغتشاشگران بودند به طرز وحشیانه‌ای به شهادت رسید. 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
✨🕊✨ ✨پنجشنبه های شهدایی✨ فاتحه کبیره(حمد و چهار قل ۱ مرتبه، قدر ۷ مرتبه، آیةالکرسی ۳مرتبه) همراه با یک دسته گل صلوات 🩵✨نثار عزیزان آسمانی✨🩵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ⭕️°•قاب های روی دیوار•° #قسمت۷ سلام می کند و با شیطنت می گوید: «به به!
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ⭕️°•قاب های روی دیوار•° قرار دیدار دو خانواده گذاشته می شود. مدام گوش تیز می کنم ببینم زنگ کِی به صدا درمی آید. نه خیر، خبری نیست. برادرهایم حیاط را روی سرشان گذاشته اند که مادر با چشم غره ای به آن ها می فهماند آهسته تر بازی کنند. هنوز پایم را به اتاق نگذاشته، صدای زنگ می آید. داخل اتاق می شوم. پدرم در را باز می کند. بعد از خوشامدگویی، خانواده ی حاج اصغر وارد اتاق پذیرایی می شوند. نمی دانم که چقدر صحبت های اولیه ی دو خانواده طول می کشد. در اتاق با نیره و زهرا خودمان را سرگرم حرف زدن کرده ایم. صدای خداحافظی را که می شنوم، از جا بلند می شوم . جرئت نگاه کردن از پشت پرده را ندارم. با ترس و لرز پای پنجره می روم و از گوشه ی آن، خانواده ی حاج اصغر و پسرش را از دور می بینم. نه من و نه پسر حاج اصغر، نتوانستیم همدیگر را از نزدیک ببینیم. شوهر ربابه، با اجازه پدرم قرار را بر این می گذارد تا یک شب دیگر همراه حاجی خانه ی ما بیاید تا من بتوانم از نزدیک خواستگارم را ببینم. تنها سیزده روز از آشنایی ما و خانواده ی حاج اصغر می گذرد. دیگر خواب و خوراکِ همه قاطی شده. لباس عروس و حلقه ی طلایی ازدواجم به سلیقه ی خانواده ی آن ها انتخاب شده. طبق رسم و رسوم، دختر را برای خرید وسایل عروس نمی برند. با این همه، چون عروس بزرگ حاج اصغر هستم، از هر چیز گران ترین و زیباترینش را برای من خریده اند؛ به قول مادر، سنگ تمام گذاشته اند. ادامه دارد... ✨💎روایت زندگی مادر گرانقدر شهیدان والامقام مجید، حمیدرضا و مسعود انجم شعاع✨ 📎|ڪانال‌ رسمی شہید‌مهدے‌ زاهدلویے‌|° ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ 🆔 @MALEKE_Ali ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
امشب گمان کنم نرود سمت کربلا .. حالش بد است .. مادرمان رو به قبله است ...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم روزانه مجید✨ به نیابت از 🦋🦋 📎|ڪانال‌ رسمی |° ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ 🆔@shahid_zahedlooee ━─━────༺🇮🇷༻────━─━