سیره شهدا 🌺🍃
سربازی اش را باید داخل خانه ی سرهنگ می گذراند.
وقتی وارد خانه شد و چشمش به زنِ نیمه عریانِ سرهنگ افتاد ، پا به فرار گذاشت و به پادگان برگشت.
جریمه اش تمیز کردن تمام دستشویی های پادگان بود.
می گفت:
تا پایان خدمت حاضرم جریمه شوم ولی دوباره به آن خانه برنگردم...
#شهیدحاج_عبدالحسین_برونسی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_از_شهدا
✍جنگ چيزهاي بسياري به ما آموخته است و مجاز نيستيم كه نسبت به آنها بيتفاوت باشيم.
شهيد سيد عبد الرضا موسوي
📚منبع:اسك دين
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطره_از_شهدا
✍بند هفت، بند محكومين دو تا پنج سال بود. محكوميت عبداللّه قطعى شده بود. پنج سال حبس برايش بريده بودند. ما بيست و نه نفر بوديم
تو يك اتاق بيست و چهارمترى. شب ها از ساعت نه كه خاموشى مى زدند، كسى حق بيرون رفتن نداشت. عبداللّه يك دستمال داشت
كه مى انداخت روى صورتش و رو به ديوار مى خوابيد. زير همان دست مال دعا مى خواند و گريه مى كرد.
#شهید_عبدالله_ميثمي
📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#جبهه_یک_زندگی_قشنگ_بود ..
بسیاری از اوقات متوجه نمیشدی لباسهایت را چه کسی شسته!!
وقتی متوجه میشدی که روی بند افتاده و یا تا کرده و مرتب روی ساک و وسایل شخصی گذاشته شده ...
اگر چه ظاهرش رختشویی ست ...
اما روح و باطنش " تذهیب نفس " بود ...
🌷عملیات خیبر ، جزیره مجنون ، سال ۱۳۶۲
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊