5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
خبر شهادت #حاج_قاسم قلب آیتالله سیستانی را به درد آورد
🎥بخشی از سخنان مقامات حشد الشعبی در مراسم بزرگداشت مقام شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در پارلمان عراق:
🔺آیتالله سیستانی در پیام خود به آیتالله خامنهای گفتند «خبر شهادت سرلشکر بزرگ حاج قاسم سلیمانی، قلبمان را به شدت به درد آورد». این چه مصیبتی است که قلب مرجعیت از شهادت این قهرمانان به درد آمد؟
🔺شهید "حاج قاسم سلیمانی" انسانی انقلابی، بزرگ و ذخیرهای ارزشمند برای اسلام است که انسان از توصیف تواناییها و قابلیتهای او عاجز است.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پای_کلام_شهدا🌺
🌿ما اصلا دعای بی اجابت نداریم...
یه وقت می بینے اون دنیا کلی ثواب ریختن پات میگن،بیا اینهمه برای شما🌙💫
🍃🌸جای همون دعاهایی ڪه تو دنیا خواستی ونشد:))♡
🎙#شهیــدبابکنوریهریس🌹
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✨مجید،خيلي دلسوز محرومان و مستمندان بود. گاهي ميشد پول توي جيبش را ميبخشيد و جيبش خالي ميشد يا يك خانواده مستمند را شناسايي ميكرد و ميآمد و كابينتهاي خانه را باز ميكرد و به من ميگفت: تو چقدر قند داري يا چقدر برنج داري. خيليها هستند كه به نان شبشان محتاجند.
✨من ميفهميدم كه منظورش بخشيدن بخشي از اين اقلام به مستمندان است. بعد من را همراهش ميبرد و دو نفري به در خانه آنهايي كه شناسايي كرده بود ميرفتيم و مخفيانه كمكشان ميكرديم. مجيد دغدغه محرومان را داشت و دلسوزي و كرامت توي دلش بود.
✍روایتی از مادر #شهید_مجید_سلمانیان
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💎#رفیق_خوشبخت_ما (۳۱)
🍀#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی(ره)
🍁۱۰ روز تا#اولین_سالگرد_شهادت
⭐#زندگی_مجاهدانه همراه با تلاش خالصانه
🌿#مکتب و#مدرسه درس آموز
🍂مقدمه سازی#ظهور
👈#باب_پنجم:#توحید ص ۵۳
🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی
🔸️انتشارات زائر رضوی
🖊مهم ترین چیزی که باید ترویج کنیم ص ۵۶
🔸️ما که امـروز مسئولیتی بر دوش داریـم در میدانهای گوناگون، این مسئولیت را با تمام جانمان به این دلیل باید انجام بدهیم که امروز مصداق حقیقی و اسلام مجسم ]نظام جمهوری اسلامی است[.
🔸️چطور می گویند امیرالمومنین علی علیه السلام قرآن ناطق بود، امروز#اسلام_مجسم، نظام جمهوری اسلامی است و همان چیزی است که امام حسین(ع)به خاطر آن جان داد.
🔸️همۀ ارزشها را و همۀ آن انسانهای بزرگ را که داد، فرمود:"ربنا تقبل منا هذا القربان"
🔸️ایــن ارزش اســت. بــرای ایــن جمع شـدیـم، بــرای ایــن لباس پوشیدیم، برای این توی میدانها وجود داریم. حالا چه کسی چه می گوید، مهم نیست، اهمیتی ندارد.
🔸️اینکه توی خط باشیم، تـوی راه باشیم، پشت سر حرکت کنیم، تندتر نـرویـم، کندتر نرویم، این اهمیت دارد...
🔸️اشکال ندارد انسان حُب یک کسی را بیشتر داشته باشد ]یا[ حب کسی را کمتر داشته باشد؛ اما اصول را نباید خدشه دار کند. این حُب نباید بر اصول اثر بگذارد. اگر اثر گذاشت، من خودباختۀ آن شخصم.
🌼شهید سلیمانی
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
⚡﷽⚡
🔸سومین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹خداوند، ای عزیز! من سالها است از کاروانی بهجا ماندهام و پیوسته کسانی را بهسوی آن روانه میکنم، اما خود جا ماندهام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.
🔹️عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در#فراق خود بسوزان و بمیران.
☀️#چهل_چراغ(۳)
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_نود_و_شش
🔘معجزه اذان ص ۱۳۸
✔حسين الله كرم
💚ابراهيم با يك اذان چه كرد !❤️
🔘...گفتم: بارك الله، فرمانده(اسیر عراقی)شما كجاست؟! گفت: او هم در همين گردان مســئوليت دارد. الان داريم حركت مي كنيم به سمت خط مقدم.
🔘گفتم: اســم گردان و نام خودتان را روي اين كاغذ بنويس، من الان عجله دارم. بعد از عمليات مي يام اينجا و مفصل همه شما را مي بينم.
🍁@shahidabad313
🔘همين طور كه اسامي بچه ها را مي نوشت سؤال كرد: اسم#مؤذن شما چي بود؟!جواب دادم: ابراهيم، ابراهيم هادي.
🔘گفت: همه ما اين مدت به دنبال مشــخصاتش بوديم. از فرماندهان خودمان خواستيم حتمًا او را پيدا كنند. خيلي دوست داريم يك بار ديگر آن#مرد_خدا را ببينيم.
🔘ســاكت شدم. بغض گلويم را گرفته بود. سرش را بلند كرد و نگاهم كرد. گفتم: انشاءالله توي بهشت هم ديگر را مي بينيد! خيلي حالش گرفته شد.
🔘اسامي را نوشت و به همراه اسم گردان به من داد. من هم سريع خداحافظي كردم و حركت كردم. اين برخورد غيرمنتظره خيلي برايم جالب بود.
🔘در اســفندماه 1365 عمليات به پايان رسيد. بســياري از نيروها به مرخصي رفتند. يك روز داخل وسايلم كاغذي را كه#اسير_عراقي يا همان بسيجي لشکر بدر نوشته بود پيدا كردم.
🍁@pmsh313
🔘رفتم سراغ بچه هاي بدر. از يكي از مسئولين لشکر
سراغ گرداني را گرفتم كه روي كاغذ نوشته بود. آن مسئول جواب داد: اين گردان منحل شده. گفتم: مي خواهم بچه هايش را ببينم.
🔘فرمانــده ادامه داد: گرداني كه حرفش را مي زني به همراه فرمانده لشــکر، جلوي يكي از پاتكهاي ســنگين عراق در شــلمچه مقاومت كردند. تلفات
سنگيني را هم از عراقي ها گرفتند ولي عقب نشيني نكردند.
🔘بعد چند لحظه سكوت كرد و ادامه داد: كسي از آن گردان زنده برنگشت!گفتم: اين هجده نفر جزء اســراي عراقي بودند. اسامي آنها اينجاست، من
آمده بودم كه آنها را ببينم.
🔘جلو آمد. اسامي را از من گرفت و به شخص ديگري داد. چند دقيقه بعد آن شخص برگشت و گفت: همه اين افراد جزء شهدا هستند!
🔘ديگر هيچ حرفي نداشــتم. همين طور نشســته بودم و فكر مي كردم. با خودم گفتم: ابراهيم با يك#اذان چه كرد! يك تپه آزاد شد، يك عمليات پيروز شد، هجده نفر هم مثل حر از قعر جهنم به بهشت رفتند.
🍁@shahidabad313
🔘بعد به ياد حرفم به آن#رزمنده_عراقي افتادم: انشاءالله در بهشت هم ديگر را مي بينيد. بي اختيار اشك از چشمانم جاري شد. بعد خداحافظي كردم و آمدم بيرون.
🔘من شك نداشتم ابراهيم مي دانست كجا بايد اذان بگويد، تا دل دشمن را به لرزه درآورد. و آنهايي را كه هنوز ايمان در قلبشان باقي مانده هدايت كند!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛