کلام از شهدا
🔸چگونگی#جامعۀ_اسلامی ما به نوع عملکرد شماها بستگی دارد و شما حقایق را آنطور که هست به دانشآموزان ارائه دهید. فردا در پیش خداوند تبارک و تعالی شماها بیشتر از همه#مسئول هستید.
شهيد علي سرداري عميد آبادي
منبع:سايت تبيان
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
خاطره از شهدا
🔹روز سوم عمليات بود. حاجي هم ميرفت خط و برميگشت. آن روز، نماز ظهر را به او اقتدا كرديم. سر نماز عصر، يك حاج آقاي روحاني آمد. به اصرار حاجي، نماز عصر را ايشان خواند.
مسئلهي دوم حاج آقا تمام نشده، حاجي
#غش كرد و افتاد زمين. ضعف كرده بود و نميتوانست روي پا بايستد.
#سرم به دستش بود و مجبوري، گوشهي سنگر نشسته بود. با دست ديگر بيسيم را گرفته بود و با بچهها صحبت ميكرد؛ خبر ميگرفت و راهنمائي ميكرد. اينجا هم ول كن نبود.
#شهيد_ابراهيم_همت
📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مريم برادران
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
❤️سجادهینمازشب، #امشب را بانام
🌼 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌼🌴
پهن میکنیم و #ثواب نماز امشب🦋 را به محضر ایشان تقدیم میکنیم..
❤️خدایا ماروهم جزو نمازشب خوان ها قرار بده🙏🙏
💜خدایا در دفـتر حـضور و غـیاب ، ضیافت امشب...حـضورمان را بـپذیر و جایگاهمان را در کلاس بـندگی ات در ردیـف بـهترین هـا قـرار ده .
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
﷽
#سلام_امام_زمانم 🌷
#سلام_رهبر_عزیزم
زهمه دستـــــ ڪشیدم ڪه توباشی همهام
با تو بودن زهمه دستـــــ ڪشیدن دارد..
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#شــــــــــهـدا..!🌷
مانده ام از ڪدامتان،
بنویسم..! بخوانم..! بشنوم..!
هر ڪدامتان را صفتے ستـــــ
ڪه #شُهره شده اید به آن
هر ڪدامتان را اخلاقے ستـــــ
ڪه #جادوانه شده اید به آن
اما مے دانم !
همه ے شما را اگر خلاصه ڪنم،
مے شـود #عـــــبد
و تمام پیام تان را اگر خلاصه ڪنم
مے شـود #حـــــق
دعا ڪنید ما را تا عـــــبد حـــــق شویم ...
رهایمان نڪنید ...
سلام
صبـــــحتون شـــــهدایی🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 #شهادتـــــ بهتره یا ڪار مهدوی؟؟
👌 رفقایی که آرزوی شهادتـــــ دارن ببین
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✨﷽✨
🌼شهید محمّد ابراهیم همّت
✍ سر تا پاش خاکی ، و از سوزِ سرما چشماش سرخ شده بود. از چهرهاش معلوم بود که خیلی حالش ناجوره؛ اما رفت وضوگرفت
تا نماز بخونه. گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون. سرِ سجاده ایستاد، نگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم... کنارش ایستادم.
☀️ حس میکردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین. برا همین تا آخر نماز کنارش ایستادم تا اگه خواست بیفته، بگیرمش. محمد ابراهیم حتی در اون شرایط سخت هم حاضر نشد نمازِ اول وقت رو از دست بده...
📚 یادگاران «کتاب همت» ، صفحه 56 به روایت همسر شهید.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊