eitaa logo
روایتگری شهدا
25.6هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 صبح🌤 که می‌شود دنبال اتفاقات خوب بگرد دنبال آدم‌های خوبی که حال خوبت را با لبخندهایشان به روزگارت سنجاق کنی ... 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 حرم امام رضا(ع) جاییه که هرچی بخوای رو برات خیر میکنن حتی اگه خیر نباشه. شهید محمدحسین محمدخانی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
21.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسن منصور - پدر شهید محمد منصور در ارتباط زنده با شبکه افق: ✔️به پسر دیگرم گفتم تو هم آماده شهادت باش 🔸پسرم در زمان شهادت 26 سال داشت و خودم نیز مجروح جنگ با صهیونیست‌ها هستم. 🔹ما در مسیری قرار داریم که خداوند از زمان قیام امام حسین(ع) برایمان ترسیم کرده؛ اگر ما این راه را طی نکنیم، برای مکتب حسینی کاری نکرده‌ایم. 🔸پیام من به امام خامنه‌ای و سید حسن نصرالله این است که اندوهی نداشته باشید، ما آماده شهادت هستیم؛ همچنین به رژیم صهیونیستی هم اعلام می‌کنم همانطور که حضرت زینب(س) فرمودند چیزی جز زیبایی ندیدم، من هم در تشییع پیکر فرزند شهیدم، به دیگر پسرم گفتم برای شهادت آماده باش، اسرائیل نمی‌تواند یاد ما را از خاطره و اذهان مردم پاک کند. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره‌ای که شهید مطهری را ۲۰ دقیقه خنداند! ✍علامه جعفری می‌گوید: فردی تعریف می‌کرد تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا (ع) گفتم یا امام رضا(ع) دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می‌بینی. نشونه‌شم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می‌زنه، من پیامتو بگیرم... 🔺علامه می‌گوید این داستان را برای شهید مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه می‌خندید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢پیام مقاومت خطاب به نظامیان رژیم صهیونیستی 🔹زنده وارد غزه شده‌اید اما تکه تکه شده از آن خارج خواهید شد‌. 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
37.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢خانوما سختی بکشند تا آقایون...؟!😒 👕 ۳ بخشِ لباسِ یک مردِ مسلمان، در بیان امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) ⁉️ چرا حجابِ زیاد، برای زن واجبه ولی برای مرد مستحبه؟! 🎥 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت چهل و پنجم 📝اشتیاق به سرزمین آرزوها ♡ 🔰 اوقات فراغت خود را با ورزشهایی مانند اسب سواری، تیراندازی ؛ کشتی و....می گذراندیم. دو برادر فوت و فنّ کشتی را به خوبی آموختیم برادرم چند سالی از بنده بزرگتر و البتّه کشتی گیر قابلی بود و همیشه مرا مغلوب میکرد. 🌷 پس از مدّتی در کشتی باچوخه ماهر شدم و کشتی ما دو برادر نفس گیر شد تا جایی که در شب نشینی ها خود را محکّ می زدیم یک شب با حاج نعمت الله کشتی گرفتیم و پس از کش و قوس های فراوان مغلوب شد. 🔰همه با چشمانی گشاده و دهانی باز نظاره می کردند. باورش برای همگان سخت بود ولی اخوی دستم را به نشانۀ بَرَنده بالا برد. چند سال گذشت و محمّد هم مثل برادرانش کشتی گرفتن را دنبال کرد . جنگ تحمیل شد و ما مجبور به دفاع بودیم 🌷به محمّد گفتم: تو بایدبمانی و درس بخوانی، بگذار من بروم ولی او بهانه آورد که: داداش الان فصل برداشت محصول است، کشاورزی و دامپروری تجربه میخواهد و نمی توانم به تمام امور  رسیدگی کنم، من این کاره نیستم. 🔰هیچ کدام راغب به ماندن نبودیم و مدام در صدد قانع کردن یکدیگر بودیم. تا اینکه محمّد پیشنهادی داد که با اشتیاق پذیرفتم او گفت: امشب در منزل مادر با هم کشتی می گیریم هرکس شکست خورد باید بماند. 🌷 آن قدر به برنده شدنم ایمان داشتم، که حتّی لحظه ای گمان به شکست نمی بردم . طبق قرار، شب در منزل مادرمان به گرد هم آمدیم، فامیل را هم خبر کردیم تا شاهد ماجرا باشند. هر دو برای کشتی حاضر شدیم، کشتی آغاز شد، 🔰 محمّد نفسم را برید و دنیا بر سرم آوار شد،شکستی را که گمان نمی کردم اتّفاق افتاد و نقش روی زمین شدم. غرورم شکست، همه مات و متحیّر این بار مرا می نگریستند. آنجا بود که فهمیدم محمد چقدر بزرگ و قدرتمند شده و ما فکرش را نمی‌کردیم.نیمه شب نگران در حیاط قدم میزدم، از نورِ گِردسوز پستوخانه فهمیدم که محمّد نمازِ شب می خواند. 🌷 سراغش رفتم و محمّد تا متوجّه حضورم شد به استقبال آمد و سرش را پایین انداخت و عذرخواهی کرد. گفتم: قبول...مگر تو پهلوان تر از ما نیستی؟! در خیمه بمان. 🔰 گفت: داداش! اگر شوق رفتن نبود هیچگاه به خود اجازه نمیدادم تا پدرِ ثانی :ام را خاک کنم. بعد کمربندش را دور کمرم بست و گفت  هر وقت گمان کردی کمرت شکسته به این کمربند نگاه کن و در فراق حضرت امام حسین(ع) و برادرش؛ عبّاس(ع) گریه کن، 🌷 داداش جان! بگذار من این بار هم بروم، آنجا سرزمین آرزوهای من است، مادر  را بیدار نکن تا خوابش به هم نریزد، بگذار امشب راحت بخوابد.او را با موتور سیکلت تا ایستگاه اتوبوس رساندم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا