eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💢رویداد پیشرفت زنان ایران زنان محجبه ی موفق 🌸 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «فردای پیروزی» به مناسبت روز غزه 🎵 این نماهنگ، فضای بعد از پیروزی جبهه مقاومت بر رژیم صهیونیستی را ترسیم می‌کند 🍂 این اثر محصول همکاری گروه رأیة الزهرا و مرکز رسانه‌ای نهضت و در مورد آرمان فلسطین سروده شده است. 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت نود و چهار 📝بوسۀ زیرگلــــو♡ 🌷همۀ خواهر و برادرها برای بدرقۀ محمّد در منزل مادر جمع شده بودیم پس از کمی گفت و گو لحظۀ سخت جدایی فرا رسید، لبخند از روی لب ها پر کشید و کم کم جای خودش را به اندوه چهر ه ها داد، مردها بغض را در گلو می فشردند و زنان اشک می ریختند ولی محمّد با دستانی حنا زده، موهایش را شانه می کرد و رویمان عطرافشانی می کرد، مثل جوان داماد شده رفتار می کرد ♻️مادر با اخم گفت. تو پنج بار به جبهه رفته ای، از آن گذشته برادرانت یک در میان سنگر را خالی نگذاشته اند و به جبهه رفته اند، می شود نروی؟ محمّد گفت :آنها جای خود رفته اند و بنده جای خودم، هرکس مسئول عمل خودش است 🌷همه برخاستیم که تا محمّد را چند متر بدرقه کنیم، مادر او را از زیر قرآن ردّ می کرد و داداش هم صدقه ای دور سرش چرخاند و من هم سراسیمه پارچی را از چشمۀ جلوِ در منزل پرکردم تا پشت قدمش بریزم ولی قبل از ریختن آب مانع شد و گفت. آبجی... چرا می خواهی آب پشت قدمم بریزی؟ گفتم: داداش جان. آب پشت قدم مسافر مبارک است، می ریزم تا ان شاءالله زود به خانه برگردی. ♻️محمّد چشمانش پر از اشک شد و گفت. نریز خواهرم..... چون هر وقت آب پشت قدمم ریخته ای برگشته ام . بس است دیگر، من این بار دوست دارم که شهید شوم بعد جلو آمد و پارچ آب را از دستم گرفت وقدری خورد و سلامی بر امام حسین (ع) داد و گفت: آبجی...این دفعه اجازه ندادم چون بازگشتی در کار نیست 🌷 گریه امانم نمی داد، صورتم را بوسید. من بارها شاهد سجده های طولانی محمّد بودم و آن سجده ها در لحظۀ وداع یادم آمد و گفتم:بگذار تا سجده گاهت را ببوسم محمّد متواضعانه سرش را پایین آورد، با تمام وجود پیشانیش را بوسیدم و گفتم. خدا به همراهت برادر جان. ♻️محمّد لبخندی زد و گفت. بنده روسیاه تر از این صحبت ها هستم که سجده گاهم را ببوسی، سؤالی دارم، چرا زیر گلویم را نبوسیدی؟ این بار در حالی که با صدای بلند گریه می کردم،گفتم. جان به لبم رساندی، چرا این سؤال جان سوز را لحظۀ آخر می پرسی؟ 🌷پاسخ داد.لحظۀ وداع باید از خواهر سیّدالشهدا  بگیری به خواهش برادرم زیر گلویش را بوسیدم و آن لحظه فهمیدم که حضرت زینب  چه مصیبتی را تحمّل کرد و این بوسه سخت ترین بوسۀ عمرم بود. ♻️محمّد رفت و مثل امام حسین (ع) پیکرش روی خاک کربلا به شهادت رسید و مدتها گمنام شد و من زینب وار در فراقش سوختم و آنجا دانستم که مقصودش از آن بوسه آخر چه بود ... 💢راوی: خواهرِ شهید؛ بانو افروز برزگر ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 کتاب چشمانت را ورق می‌زنم؛ و از هر صفحه‌اش، راهی به آسمان می‌جویم. 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
عبدالله خیلی خوش صحبت بود. بی‌لبخند دیده نمی‌شد. می‌گفت: از صبح که از خواب بیدار می‌شوید، اگر به همه لبخند بزنید و آن‌ها را شاد کنید، برایتان حسنه نوشته می‌شود. آشنا که می‌دید صورتش پر از خنده می‌شد و پیشانی‌اش را می‌بوسید. تا وقتی ایستاده بود و حال و احوال می‌کرد، دستش را رها نمی‌کرد. شهید عبدالله میثمی❣🍃 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ♦️بابا خون داد 🎥"نماهنگ بابا خون داد" 🔰🇮🇷 《شادی ارواح تمام شهدایی که تا پای جانشان برای نقش اجتماعی خود و مسئولیتی که در قبال جامعه داشتند ایستادند، تا این انقلاب به پیروزی رسید و ۴۵ ساله شد، صلوات》 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🥀خاطره بسیار شنیدنی استاد دیانی(شیخ‌عمار) از شهید حاج قاسم سلیمانی... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا