#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_نوزدهم
💚ارادت عجیب به ساحت ولایت❤️
#فتنه ۲
👈در#ايام_فتنه يكي از كارهاي پياده نظام دشمن، كه در شبكه هاي ماهواره اي آموزش داده مي شد، نوشتن#اهانت به مسئولان و#رهبر_انقلاب روي ديوارها و ... بود.
⚘@pmsh313
🌷#هادي نسبت به☀️#مقام_معظم_رهبري(مدظله العالی) بسيار#حساس بود.☀️#ارادت او به#ساحت_ولايت عجيب بود.
💢يادم هست چند ماه كه از#فتنه گذشت، طبق يك برنامه ريزي از آن سوي مرزها، همه ي اتهامات، كه تا آن زمان به#رئيس_جمهور وقت زده مي شد به سمت ☀️#رهبري_انقلاب رفت!
💢آنها در شبكه هاي ماهواره اي#تبليغ مي كردند كه چگونه در مكان هاي مختلف روي ديوارها #شعار_نويسي كنيد. بيشتر صبح ها شاهد بوديم كه روي ديوارها #شعار نوشته بودند.🌷#هادي از#هزينه ي شخصي خودش چند اسپري#رنگ تهيه کرد و صبح هاي زود، قبل از اين كه به محل كار برود، در خيابان هاي محل با#موتور دور مي زد. اگر جايي شعاري عليه مسئولان روي ديوار مي ديد، آن را#پاک مي کرد.
🌷@shahidabad313
🍂يکي از دوستانش مي گفت: يک بار شعاري را گوشه اي از#پل عابر ديده بود. به من اطلاع داد که يک#شعار را در فلان جا فلان قسمت نوشته اند و من دارم مي روم که آن را#پاك کنم.
گفتم: آخه تو از کجا ديدي که اونجا#شعار نوشته اند!؟
گفت: من هر#شب اين مناطق را#چک مي کنم، الان متوجه اين#شعار شدم.
🍂بعد ادامه داد: کسي نبايد چيزي بنويسد، حالا که همه ي مردم پاي#انقلاب ايستاده اند ما نبايد به#ضد_انقلاب اجازه ي جولان دادن و عرض اندام بدهيم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي خيلي روي☀️#حضرت_آقا#حساس بود.
يک بار به او گفتم اگر شعاري#ضد_حکومت روي ديوار بنويسند و ما برويم آن را#پاك کنيم، چه سودي داره چرا اين همه وقت مي گذاري تا#شعار پاک کني؟ اين همه#پاک مي کني، خب دوباره مي نويسند!
🍂گفت: نه، اين كساني كه مي نويسند زياد نيستند. اما مي خوان اينطور جلوه بدهند كه خيلي هستند. من اينقدر#پاک مي کنم تا ديگر ننويسند.در ثاني اين ها دارند يه#مسئله را كه به قول خودشون به#رئيس_جمهور مربوط مي شه به💥#حساب_رهبري و#نظام مي گذارند. اين ها همه برنامه ريزي شده است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_پنجم
💚تصویر امام خامنه ای بر سینه❤️
✨ #حماسه_ی_جاودان🍃
👈از شخصي پرسيدم: از حركت☀️#اربعين امسال كه بيش از بيست ميليون#زائر به سوي#كربلا رفتند چه چيزي فهميدي؟ گفت: يعني اينكه در#كربلا#خون بر#شمشير پيروز شد.اگر آن روز كاروان☀️#عاشورا همگي به🌷#شهادت رسيدند، اما در واقع#پيروز شدند كه بعد از قرن ها اين گونه از آنها ياد مي شود و مردم در مسير آن ها اين گونه قدم بر مي دارند.
🌷@shahidabad313
💢يادم هست چند ماه قبل و زماني كه#تكريت به دست نيروهاي مردمي آزاد شد، يكي از انديشمندان غربي گفته بود: آنچه امروز در#عراق اتفاق مي افتد يعني پيروزي#عقيده و#آرمان☀️#امام_خميني(رحمت الله علیه).
⚘@pmsh313
💢اين شخص ادامه داد: تعجب مي كنم كه عراقي ها #هشت_سال با (امام)#خميني جنگ كردند، اما حالا #رزمندگان عراقي كه فرزندان همان پدران هستند، براي#نبرد با دشمني به نام⚡#داعش به الگوهايي متوسل مي شوند كه#رزمندگان_ايراني از آن استفاده مي كردند.
🌷@shahidabad313
💢اين شخص ادامه مي دهد: استفاده از نمادهايي مانند#چفيه و#پيشاني_بند و روحيات#معنوي خاص#رزمندگان_ايراني، براي عراقي ها چنان انگيزه اي ايجاد كرد كه شهر#تكريت، مهمترين پايگاه#حزب_بعث را به راحتي آزاد كردند.
⚘@pmsh313
📌اين شخص به نام گذاري يكي از خيابان هاي#بغداد به نام👇#امام_خميني(رحمت الله علیه) اشاره كرده و مي گويد: اين ها همه بيانگر اين مطلب است كه#تفكر_انقلاب_اسلامي_ايران به دل همه ي مردم كشورهاي مردمي#خاورميانه صادر شده. از#لبنان و#سوريه و#فلسطين تا#عراق و#يمن و...
ايراني ها بر اساس#تفكر_امام_معصوم خود يعني☀️#ابا_عبد_الله_الحسين(علیه السلام) وارد ميدان #مبارزه شدند و زير بار#ذلت نرفتند. و حالا همين #تفكر ميان ملت هاي#مسلمان و#آزاده در حال#رشد است.
🌷@shahidabad313
📌مردم#عراق نيز همين#شعار را الگوي خود قرار داده اند و مشغول#نبرد با نيروهاي#داعش هستند.🌷#هادي زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد، به عنوان يك#الگو مورد توجه#رزمندگان_عراقي قرار گرفت.
⚘@pmsh313
♨️او هميشه تصوير☀️#مقام_معظم_رهبري را روي سينه داشت. همين كار باعث شد كه بسياري از دوستان او نيز كه#عراقي بودند همين كار را انجام دهند.
🌷@shahidabad313.
💢او به#مسائل_معنوي بسيار توجه مي كرد.☀️#نماز_شب و#اخلاص او مورد توجه#رزمندگان_عراقي قرار گرفت. در راستاي همين تأثيرگذاري بود که بحث#چفيه و$پيشاني_بند را مطرح کرد.فرماندهان#حشد_الشعبي که به او اعتماد کامل داشتند، او را با صد ميليون تومان#پول به#ايران فرستادند.
⚘@pmsh313
🌟او اجازه داشت هر طور که مي خواهد#خرج کند، اما🌷#هادي رعايت مي کرد که از آن#پول براي خودش خرج نکند. گاهي آنقدر رعايت مي کرد که#بيسکوييت را جايگزين وعده ي غذايي مي کرد!
با اينکه#پول زيادي براي خريد اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترين جنس ها را بخرد.#دقت مي کرد که براي#ريال به#ريال اين#پول که توسط مردم#عراق تهيه شده#زحمت بکشد تا#بيهوده هدر نرود.
💎براي مثال براي تهيه ي#چفيه از#تهران به#يزد رفت تا از#كارخانه و ارزانتر تهيه کند. پيشاني بندها را در#تهران#چاپ کرده بود و به#خانه مي آورد تا خواهرانش آنها را بريده و آماده کنند.او#سعي مي کرد کاري که انجام مي دهد، به نحو#احسن باشد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۸۴)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و هشتاد و چهارم:یگانه نماز جمعۀ اسارت
♦️همیشه سرم درد میکرد برای کارهای جدید و ابتکاری، دوست داشتم هم برای خودم و هم بقیه دوستان یه تنوع ایجاد بشه. یکی دو هفته پایانی بود که فکر برگزاری یه#نماز_جمعه تو ذهنم جرقه زد. به نظرم رسید الآن وقتشه.با چند نفر مشورت کردم و نظر مثبتشون رو گرفتم. کاندیدم برای#امام_جمعه حاج علیرضا باطنی بود که همه قبولش داشتن. رفتم پیش ایشون و گفتم: علی آقا چیزی ازت میخوام نه نیار تو قضیه.
📌گفت: خیره انشاءالله.گفتم: میخوام یه نماز جمعه برگزار کنیم و زحمت امامت جمعه رو شما بکشید و من هم زمینه رو آماده میکنم.مقداری مردد بود. بحث جواز شرعی برگزاری نماز جمعه و مشکل احتمالی امنیتی و غیره. نهایتاً گفتم: فوقش ما اعلام میکنیم نماز جمعه ولی شما#نماز_وحدت بخون و ان شاءالله مشکلی پیش نمیاد و از عراقیها مجوز میگیریم. ایشون هم قبول کرد. به شوخی گفت: آقا رحمان اسلحه از کجا بیاریم. از نگهبان عراقی می گیری؟
🔹️گفتم: علی آقا اسلحه آهنه و اون لوله هم آهنه. یکی از اونها رو بعنوان اسلحه دستت بگیر. خندید و قبول کرد. زمینهی برگزاری نماز جمعه توسط افراد شاخص فراهم شد و از دوستان بند ۲ هم که اکثرا ارتشی بودن هماهنگی شد. مونده بود گرفتن مجوز از فرمانده اردوگاه. وقتیکه فرمانده وارد اردوگاه شد با#احترام بلند شدیم و با استفاده از یکی از دوستان عربزبان تقاضا رو البته نه به عنوان نماز جمعه، بلکه یه نماز وحدت و یادگاری اواخر اسارت مطرح کردیم.
🔸️اونها هم هنوز قضیه شورش ما و مجالس ختم شهید پیراینده که دو هفته قبلش اتفاق افتاده بود جلو نظرشون بود، مقداری گردنشو پیچ داد و گفت مشروط بر اینکه تضمین بدید با آرامش و بدون شلوغکاری و#شعار باشه، موافقت میکنم. ما هم قول دادیم که دردسری پیش نیاد. روز جمعه شد. بچهها یه جایگاه رو شبیه تربیون روبروی آسایشگاه یک و حمومها آماده کردن و یه لوله آهنی هم بجای تفنگ دادیم دست حاج آقا باطنی. ایشون دو خطبه کوتاه خوند و یگانه نماز جمعۀ کل دوران اسارت در اردوگاه ملحق ۱۸ و در یکی دو هفته مونده به آزادیمون با شکوه خاصی برگزار شد.
💥همۀ بچههای اردوگاه روی پتوهایی که تو هواخوری پهن شده بود نماز رو به آقای باطنی اقتدا کردن. نگهبانها از روی برجکها با تعجب خیرهکنندهای این منظره باشکوه رو تماشا میکردن و شاید بعضی ازشون خصوصا شیعهها دلشون میخواست تو این نماز جمعه ما شرکت کنن!نماز با آرامش کامل برگزار شد و طبق قولی که به فرمانده داده بودیم سریع پتوها رو جمع کردیم، تکوندیم و رفتیم سراغ ناهار تو آسایشگاهامون...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت صد و شش
📝قطره خــــــــون♡
🌷چند ماهی می شد که از محمدم خبری نداشتم، شاید برخی بگویند شما چندین فرزند داشته ای!!؟
ولی انسانی که ده انگشت دارد اگر بر اثر حادثه ای یک انگشت او قطع شود ،نُه انگشت باقی مانده نمی توانند نبود او را جبران نمایند .
🔸️باور کنید مادران شهدا فرزندان خود را همچون سایر مادران دوست میدارن ،
وقتی پای ارزشهای اسلامی در میان باشد باید سکوت اختیار کرد و رضایت به رفتن داد، اگر راضی به رفتنش نمی شدم ارادتم به اهل بیت جز#شعار چیزی نبود، انسان با عمل است که در امتحانات پیروز میشود.
🌷 جنگ و دفاع آزمونی برای رفتگان و ماندگان بود ، تصورش هم بر ای مادری که نوزده سال در نبود پدر با خون دل، پسرش را به بلوغ رسانده و اکنون خداوند اعتقاد و احساس تو را بیازماید ،سخت است....
🔸️وقتی سالها منتظر میشوی تا دامادی پسرت ر ببینی،
تابوتش را می آورند و جوانت را در قبر می گذارند ،هزاران بار می میری و زنده میشوی. زمان جنگ تحمیلی بود مرد و زن هر یک به نوبۀ خویش خدمتی برای وطن میکرد مردان می جنگیدند و زنان خوراک و پوشاک تهیه می کردند .
🌷محمد آن روزها مفقودالاثر بود،
خانه ماندن برایم دشوار شد و خودم را به پایگاه خدمت رسانی بانوان می رساندم، کلاه و دستکش می بافتیم
🔸️اغذیه بسته بندی میکردیم و ....
چندین ماه گذشت ولی خبری نشد، هر جا که روزنۀ امیدی داشتیم رفتیم ، و سراغ گرفتیم ول بی فایده بود بی قرارتر از هر روز به پایگاه میرفتم.
🌷تا اینکه یک شب خواب دیدم؛ شخصی نورانی با صورتی پوشیده به طرفم آمد و دستش را مقابلم گشود و گفت :در مُشتم توجه کن ....
وقتی مشتش را باز کرد یک قطره خون در کاسۀ مشتش می،جوشید رو به من کرد و گفت : پسرت در زمین فرو رفته بود ولی به خواست خداوند به سوی تو باز میگردد .
دوباره گفت: دستت را کاسه وار زیر دستم بگیر تاامانتت را تحویل دهم. به فرمایش ایشان عمل کردم و او کاسۀمشتش را خم کرد و تنها یک قطره خون در دستم گذاشت و رفت.
🔸️از صدای اذان صبح بیدار شدم، نماز خواندم، کارهای روزانه ام را انجام دادم ولی باز فکرم ،درگیر رؤیای دیشب بود قلبم تندتند میزد از حیاط بیرون زدم و همسایه هَای که محرم اسرارم بود را ملاقات کردم ولی نمی دانم چرا خوابم را فاش نکردم، پرسید: چرا بیقراری ؟
🌷گفتم: دلم برای محمدم تنگ شده .
گفت: این که غصه ندارد، همین الان جمعی از زنان محل را خبردار می کنم
به حرم امامزاده که برویم خود به خود آرام میشوی.
قبول کردم و به حرم امامزاده رفتیم و در آنجا همسایه ام خواب عجیبی دید و گفت : دیدم ّتوسط یک نامه خبر از شهید آوردند.
🔸️آنچه دیده بودم واقع شد دانستم که پسرم در راه برگشت به خانه است.
چند روز بعد خواب هر دو همسایه تعبیر شد و پس از ماهها چشّم انتظاری محمدم را به آغوش کشیدم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯