eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین روزے بہ ربناے زمین ،آسمانترین رخ میدهے میانِ تپشهاے جمعہ ها اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین 💔 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸برخیـــــز را از صبـ☀️ـح پر کن آغاز شو مانند روزهای آفتابی جهان منتظر بانگ آشنای تـوست♥️ 🌺 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👌 شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر… یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن. از بس این شهید به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی… 💐 روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند… در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم 💐 دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم دیدم این شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود. از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم …نشناختم… 📙 کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب “میر مهر” حجه الاسلام سید مسعود پور آقایی 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدی که قرارش را دشت کربلا گذاشت ... تیر خورده بـود و با پیکری زخمـی به‌همراه رفیقش سوار قایقی بودند، که دشمن قایقشان را هدف قرار داد و مجبور شدند به داخل آب بروند ، و آب خروشانِ ارونـد حجت الله را با خودش بُرد .... دوستش که شهید نشد، نقل می‌کند: که در آخریـن لحظات کـه آب داشت او را می بُرد ، دستش را بلند کـرد و فریاد زد: « دیدار ما دشت کـربلا » پیڪر مطهرش بعد از چند روز در حاشیه اروند پیدا و شناسایی شد و در گلزار ملامجدالدین شهر ساری به خاک سپرده شد... رزمنده‌ گردان‌مسلم‌بن‌عقیل(ع) لشکر ویژه ۲۵ کربـلا شهادت : ۲۳ بهمن ۱۳٦٤ عملیات والفجر هشت 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔰 | 🔻 شهیدی که دل به اروند زده بود ... 🔅 جوان‌ترین فرمانده‌ گیلانی سپاه از فرماندهـان اطلاعات‌ و عملیـات لشکر ویژه ۲۵‌ کربلا و لشکر ۱۶ قدس شهید گمنـامی کـه شب و روز نمی‌ شنـاخـت همـواره زیـر آب گِل‌ آلـود و خـروشـان ارونـد یا بین نخلستان‌ هـای سوزان آبـادان و لابلای نیزارهای‌ باتلاقی‌ خوزستان به‌عنوان فرمانده تیم‌ِ ویژه ردیابی‌و شناسایی مقرِ اصلی‌ دشمن بیـدار و آگاه به نا محسوس‌ ترین شکل ممکن درحال رصد اطلاعاتی دشمـن بود و سرانجام در ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ در فـاو عراق کنار رود ارونـد در عملیات والفجر۸ ، فاتحانه در حالیکه لباس غواصی به تن داشت بـه فیض شهـادت رسید. 📍نفر سمت راست تصویر 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 📍روایتی از لحظه شهادت شهید در منطقه فكه 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☀️ 💢فروردین 1364 🔹️اردوگاه آموزشی آبی – خاکی 🔸️سدّ دز – اندیمشک 📍لشکر 27 محمد رسول الله (ص) 📌گردان حمزه سید الشهداء 🍂از راست بهروز پازوکی: مسئول گروهان، گردان حمزه اسدالله پازوکی: فرمانده گردان حمزه حمید داودآبادی: رزمنده بسیجی علی لیایی: معاون گردان حمزه 🌷مسعود (بهروز) پازوکی متولد: 1339 شهادت: 6 مرداد 1367 عملیات مرصاد، اسلام آباد غرب. مزار: ورامین، ده امام مامازن 🌷اسدالله پازوکی متولد: 1336 شهادت: 10 اسفند 1364 عملیات والفجر 8 فاو. مزار: ورامین، ده امام مامازن ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷@shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈 🍂روایاتی عاشقانه از ارادت به محضر مادران شهدا(۸) 💢 ✍پرسید:شهید دیگری در این روستا مانده که به خانه اش برویم؟گفتیم یک نفر هست اما دیر وقت است و روستا برق ندارد،منطقه هم که امنیت ندارد:صلاح بدانید،برگردیم. 🔹نپذیرفت.رفتیم و قریب به یک ساعت در خانه ی شهید نشستیم.تمام مدت کنار مادر شهید دو زانو نشسته بود و مثل فرزند خودش احوالش را می پرسید. 🔸وقتی مادر شهید اصرار کرد راحت بنشیند،گفت:محضر مادر شهید،محضر خداست و احترام دارد.من دوست دارم دو زانو جلوی مادر بنشینم. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
13950120_SoundClip_MaheVasl_Panahian.mp3
2.45M
🦋 ⁉️ماه را دریابی، به خدا رسیدی! ⁉️مگر در زندگی دیگر چه می خواهیم؟ 👆 حتما بشنوید 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊