فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹استاد رحیم پور ازغدی :
🔸️اصلا چرا بعضیا
دنبال برداشتن حجاب هستن؟!
خوب مگه چی میشه؟؟؟؟
دنیا به آخرمیرسه: نه دوست عزیز...
برامون برنامه دیدن توپ...
بیا تا برات بگم.
♻️#رحیم_پور_ازغدی
🍁#طرح_نور
💥#ویروس_برهنگی
🔹️#جهاد_تبیین
🔸️#به_وقت_حجاب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰🖼 عکس نوشته/ مدافع فلسطین
#شهید_خدمت
#حسین_امیرعبداللهیان
#پوستر
#خیزش_دانشجویان_آمریکا
#غرب_بدون_روتوش
#حقوق_بشر
#طوفان_الاقصی🇵🇸
#طوفان_الاحرار
#جهاد_مقدس
#وعده_صادق
#تنبیه_متجاوز
#اسرائیل_کودک_کش
#فلسطین
#غزه
#مقاومت
#سپاه_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#ارتش_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#یمن_قهرمان
#كلنا_اليمن
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_هفتاد_و_شش
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥فرار از اردوگاه بعقوبه(۳)
🔹️مقداري خرما از زمين جمع كرديم و از رودي كه آنجا جاري بود، آب نوشيديم؛ سپس در گوشه اي نشستيم و نقشه اي طرح كرديم. قرار شد در
تاريكي شب، يكي از خودروهاي عراقي را كه در هر سو ديده مي شدند، سرقت كنيم و با آن تحت عنوان منافق از دژباني خارج شويم.
🔸️كمي آن منطقه را گشتيم. خطر ديده شدن در آن ساعت از شب و تشخيص دادن ما كم بود.سرانجام يك خودرو عراقي را نشان كرديم كه كنار خاكريزي متوقف شده بود.روشن كردن اين خودروها آسان بود. اندرماني جلو رفت و با احتياط كامل در خودرو را باز كرد.دو دقيقه نشد كه خودرو را روشن كرد و به آرامي از آن محل دور شد و كسي هم او را نديد. وقتي نزديك آمد، ما هم سوار شديم و از بيراهه وارد جادة اصلي شديم و به سوي سرنوشتي نامعلوم حركت كرديم.
🔹️در آن ساعت از شب، خودروهاي نظامي زيادي در حال رفت و آمد بودند. چند نفر از عراقي ها هم ما را ديدند، اما تشخيص ندادند كه ايراني هستيم. در روي جاده در حال حركت بوديم كه از دور دژباني عراقي ها نمايان شد.نفس در سينه ها حبس شده بود؛ ولي چاره اي جز حركت نداشتيم. هوا كم كم روشن مي شد و جاي درنگ نبود. نمي دانستيم چه كار كنيم؛ برگرديم يا ادامه دهيم. اگر درنگ مي كرديم، عراقي ها متوجه مي شدند.
🔸️اندرماني مستقيم به سوي دژباني عراقي ها حركت كرد. نفسها در سينه ها حبس شده بود. از سويي اشتياق پيوستن به نيروهاي خودي و برگشتن به وطنمان را داشتيم و از سوي ديگر ترس از شناخته شدن توسط عراقي ها. به مقابل دژباني رسيديم.نگهبان ابتدا چيزي از ما نپرسيد و با عجله نگاهي كرد و به عربي گفت: «رو!» اما نمي دانم چه چيزي نظرش را جلب كرد كه به عربي سؤالي كرد كه يكي از دوستان به فارسي گفت: «المجاهدين ايراني» و عراقي سؤالي ديگر كرد كه هيچ كس نتوانست جواب دهد.
🔸️عراقي سپس با دست دستور داد خودرو را كناري
بزنيم و همزمان اسلحة خود را مسلح كرد و به سوي ما نشانه رفت. اندرماني كمي فاصله گرفت و عراقي داد و فرياد راه انداخت: «ايراني! ايراني!» و آنگاه بود
كه توجه بقيه هم به ما جلب شد. ما داد زديم: «رحيم فرار كن!» و او نيز به پدال گاز فشاري داد كه خودرو از جا كنده شد.
🔸️عراقي ها به سوي ما رگبار بستند؛ ولي ما با سرعت زيادي از آن نقطه دور شديم. حتي يك عراقي هم در وسط جاده زير گرفته شد كه شدت ضربه به حدي بود كه چندين متر پرتاب شد و شيشة جلوِ خودرو هم ترك برداشت. نزديك بود فرمان از دست رحيم خارج شود كه به هر نحوي بود، خودرو را هدايت كرد و با سرعت بسيار زيادي فرار كرديم.
🔸️عراقي ها به وسيلة چند خودرو ما را تعقيب مي كردند و هر از گاهي نيز تيراندازي مي كردند. دو نفر از دوستان هم پشت وانت خوابيده بودند تا تير
نخورند. وارد شهر سومار شديم و از كنار خرابه ها به سرعت پيش مي رفتيم. با سرعت زياد دست اندازها و سرعت گيرها را طي مي كرديم و خودروهاي عراقي
نيز با سرعتي سرسام آور ما را تعقيب مي كردند.
🔸️تصميم داشتيم بعد از خروج از مرز، كمي دورتر از سومار به جاده اي خاكي برويم؛ چون پيش از اين ديده بودم عراقي ها از ترس كمين به آنجا نمي رفتند و دژبانها دست از تعقيب برمي داشتند.لحظات به تندي مي گذشت و ما نگران بوديم. چند تير هم به خودرو اصابت كرد؛ اما كسي زخمي نشد.
🔹️سراسيمه عقب و جلو را نگاه مي كرديم و وضعيت را به رحيم مي گفتيم و او نيز با سرعتي باور نكردني همة دست اندازها را رد مي كرد.از اينكه دوباره وارد ايران مي شديم، حس خوبي داشتيم و احساس
مي كرديم در خاك خودمان جواب آنان را خواهيم داد كه اين حس، توان ما را مضاعف مي كرد. شهر پر از واحدهاي نظامي و ادوات زرهي بود. در اثر سر و
صداها و تيراندازي، عراقي هاي كنار جاده هم فرياد مي كشيدند و نيروهايشان را تشويق مي كردند ما را بزنند. همة اين اتفاقات چند دقيقه بيشتر طول نكشيد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#سید_مهدی_موسوی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
واکنش جالب شهید ابراهیم رئیسی عزیز به تصویری که برای او کشیده شده بود
#شهید_جمهور
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سخنرانی عجیب آیت الله رئیسی
درخصوص رسیدن به جایگاه شهادت💔
( به تاریخهادقت کنید)
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰 چشم به درد نخور !
🔻 چشماش مجروح شد
و منتقلش کردند تهـران ؛
محسن بعد از معاینه دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
دکتر پرسید: براچی این سوال رو
می پرسی پسر جون؟
محسن گفت:
چشمی که برا امامحسین(ع) گریه نکنه بدرد من نمیخوره ....
#شهید_محسن_درودی 🌷
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💛#داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری
⬅️زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و #چادر زن لای در گیر کرد.
داشت با زحمت چادر رو بیرون می کشید که یه زن نسبتا #بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟
💥خودآزاری دارن بعضی ها !
⬅️زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:من #چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به #تکلیفش عمل نکرد و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد،همسرت نسبت به تو دلسرد نشود،محبت و توجه اش نسبت به تو که #محرمش هستی کم نشود.
⬅️من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر #چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
💥من هم مثل تو زن هستم.
💥تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم.
💥من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، 💥زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم،
⬅️اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم.
💢چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد.حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِزیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
💥حالا بیا منصف باشیم.
⬅️من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟زن #بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم …
💥راست می گویی و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.
🔸️باید برای حفظ ارثیه حضرت_مادر برای دوستانی که هدف خاصی از بدحجابی ندارند توضیح دهیم.
🍁#طرح_نور
💥#ویروس_برهنگی
🔹️#جهاد_تبیین
🔸️#به_وقت_حجاب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📸پوستر ویژه سایت رهبری برای شهید امیرعبداللهیان وزیر خارجه مجاهد و فعال ایران با عنوان «صدای مظلومیت کودکان فلسطینی»
#خیزش_دانشجویان_آمریکا
#غرب_بدون_روتوش
#حقوق_بشر
#طوفان_الاقصی🇵🇸
#طوفان_الاحرار
#جهاد_مقدس
#وعده_صادق
#تنبیه_متجاوز
#اسرائیل_کودک_کش
#فلسطین
#غزه
#مقاومت
#سپاه_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#ارتش_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#یمن_قهرمان
#كلنا_اليمن
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
.
🖤 مادر مقاومت، آسمانی شد! 🌺
واقعا آدم نمی داند کدام عبارت به
حقیقت نزدیک تر است:
خوشا بحال این مادر که فرزندی
چون سیدحسن نصرالله دارد؟
یا خوشا بحال سیدحسن نصرالله که
مادری فهیم و شجاع و انقلابی داشت؟
یا خوشا بحال ما که اگر این مادر نبود
امروز مقاومت و جهان عرب، رهبری
بی نظیر و حکیم چون سیدحسن
نصرالله نداشت؟
الله اعلم
#سید_جان_تسلیت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢#انیمیشن|خیلی دوست دارم شهید بشم. اما خوشگلترین شهادت رو میخوام! اگه جایی بمانی که دست احدی به تو نرسه، کسی هم تو رو نشناسه، خودت باشی و آقا، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره، این خوشگلترین شهادته...
👤جملهای از شهید ابراهیم هادی
📚منبع: کتاب سلام بر ابراهیم؛ جلد اول، صفحه ۱۹۹
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_هفتاد_و_هفت
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥اسارتي ديگر
🔸️ما يكي از محلهاي مسير را فراموش كرده بوديم. خودرو با سرعت پيش مي رفت كه ناگهان پلي فلزي كه عراقي ها روي رودخانه نصب كرده بودند، ظاهر
شد. اين پلها فراز و نشيب هايي دارند كه احتمال سقوط به رودخانه نيز وجود دارد. مي خواستم اين موضوع را به رحيم بگويم كه خودرو با سرعت زياد به پل رسيد.
🔹️از سويي نيز تحت تعقيب بوديم و امكان كم كردن سرعت وجود نداشت.در همين لحظه و در اثر ناهمواري كف پل، فرمان خودرو از دست رحيم خارج
شد و خودرو به شدت به كناره هاي پل برخورد كرد كه در نتيجه چند متر آن طرف پل، خودرو در شيار كنار جاده به پهلو چپ شد و دو نفر عقب خودرو به
بيرون پرتاب شدند كه پاي يكي شكسته و ديگري به سختي مجروح شد. ما سه نفر هم كه جلو خودرو بوديم، روي هم افتاديم كه در اثر اين سانحه، قفسة
سينه ام به سختي آسيب ديد و نمي توانستم نفس بكشم.
🔸️حال بقيه نيز بهتر از من نبود. قبل از آنكه بتوانيم خارج شويم، عراقي ها با اسلحه بالاي سر ما ايستادند. در را باز كردند و يكي يكي ما را بيرون كشاندند. جالب اينجا بود كه ما ديروز در حوالي همين منطقه نبردي بزرگ داشتيم و در آن نزديكي اسير شده
بوديم. عراقي ها پس از اينكه مطمئن شدند اسلحه نداريم، ما را به باد كتك گرفتند.
🔹️آنان به عربي سؤالاتي مي كردند و ما ناله مي كرديم. آنقدر كتك خورديم كه بدنمان بي حس شده بود و ديگر ضربه ها را حس نمي كرديم؛ سپس
ما را داخل يك وانت انداخته، به طرف خاك عراق بازگرداندند.وقتي به هوش آمدم، ديدم بقيه نسبت به من سرحال تر هستند و ما در قرارگاه دژبان ـ همانجا كه ما را شناخته و تعقيب كرده بودند ـ هستيم.
🔸️يك نفر عراقي كه گويا اهل كركوك عراق بود، به زبان تركي از ما پرسيد:
ـ از كجا آمدهايد؟
ـ تو بيابونها سرگردان بوديم و نمي دونستيم كجا هستيم و كجا ميريم.
ـ خودرو را از كجا پيدا كرديد؟
ـ در يك بيراهه مانده بود.
🔹️فرماندة دژبان در محل حاضر شد و دستور داد خيلي سريع ما را به اردوگاه اسرا تخليه كنند. به دليل اينكه در دروازة سومار مأموريت ديگري داشتند، زياد
مورد سؤال قرار نگرفتيم. آنان حتي گزارشي هم از سرقت خودرو دريافت نكرده بودند تا بفهمند از اردوگاه فرار كرده ايم. لطف خدا شامل حالمان شده بود. پاي سرگروهبان موسوي شكسته بود و بسيار ناله مي كرد. او را با يك وانت به جاي نامعلومي بردند و تا مدتها از سرنوشتش بي خبر مانديم. بقيه را نيز سوار يك دستگاه وانت كرده، به پادگان ذوالفقار بردند.
🔸️نمي دانستيم بخنديم يا گريه كنيم.هر كاري مي كرديم، به جاي اول باز مي گشتيم. وارد پادگان شديم. اضطراب وجودمان را گرفته بود كه عراقي ها جريان فرار ما را فهميده اند يا خير. خودرو
توقف كرد و ما پياده شديم؛ سپس ما را داخل سوله بردند. اينكه باز هم مورد ضرب و شتم قرار نگرفتيم، شايد براي اين بود كه همه خون آلود و مجروح بودیم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#صادق_عدالت_اکبری
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🔴 مادر شهید #رئیسی داشت تلوزیون میدید که پسرش رو دید
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆آقای رئیسی رو مسخره کردن و گفتن همّت(هزار میلیارد تومن) رو بلد نیست بخونه اشتباها میخونه هَمَت
#رئیسی
#رئیسی_عزیز
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊
درباره #حجاب حساسیت زیاد داشت. میگفت: اگر روزی یکی از خواهرهایم را بیتوجه به حجاب ببینم روز مرگ من است...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ🌷🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯