🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
❣ هدیه ای برای کفنم ❣
به یاد شهید
>~ عبدالمجید طیب طاهر ~<
🔴✨ حکایت رفیق شدن و عقد اخوت خواندن سید عزیزاله پژوهیده و شهید عبدالمجید طیب طاهر و نیز خاطره ی وصیت ننوشتن شهید طیب طاهر را قبلا برایتان نوشتم.
در آنجا گفتم که سید از عبدالمجید حرف زیاد دارد. برخی ها گفتنی است و برخی ها ظاهراً باید محفوظ بماند بین او و عبدالمجید.
بین سید و شهید طیب طاهر رازهایی وجود دارد که به هر دلیل سید مایل به بازگو کردن و به عباراتی لو دادن آنها نیست. اما چند شب پیش و در شب شام غریبان حضرت زهرا(س) سید یکی از اسرار بین خود و عبدالمجید را فاش کرد.
🔴✨ روایت هدیه ای که شهید عبدالمجید طیب طاهر به سید عزیزاله پژوهیده داد.
سال ۶۲ بود که با مجید آشنا شدم. این رفاقت روز به روز محکمتر شد تا به پیشنهاد مجید قرار شد برویم و در حرم امام رضا(ع) با هم صیغه ی برادری بخوانیم.
سال ۶۳ بود و قبل از عملیات بدر. بلیط قطار گیر نمی آمد برای مشهد. به مجید گفتم که بی خیال رفتن شویم اما قبول نمی کرد. بدون بلیط سوار قطار شدیم و با اینکه هوا فوق العاده سرد بود، توی راهروی قطار رفتیم تا مشهد.
آنجا صیغه ی برادری خواندیم و هرکداممان یک کفن خریدیم و دوباره توی راهروی قطار برگشتیم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
❣ هدیه ای برای کفنم 2❣
در منطقه رسم بود بچه ها شب های جمعه کفن هایشان را در می آوردند و به یاد روزی که قرار است دفن شوند، در این کفن ها می خوابیدند و به یاد اهل بیت (ع) در کفن هایشان اشک می ریختند تا این اشک ها روزی به دادشان برسد.
شب جمعه کفنم را باز کردم و دیدم کفن ناقص است. یک قسمتی از کفن که معمولاً دعای جوشن کبیر روی آن نوشته می شود، در کفن من وجود نداشت. بدجوری حالم گرفته شد.
فردا صبح رو کردم به مجید و گفتم : «مجید! من شهید نمیشم. کفن من ناقصه و جوشن کبیر نداره! خیلی حالم گرفته شده رو این موضوع»
مجید گفت: «کفن منو ببر! » گفتم :«نه! این قسمت من بوده که کفن من ناقص باشه!»
گذشت تا عملیات بدر تمام شد و داشتیم آماده می شدیم برای عملیات والفجر۸٫ ما جزء بچه های غواص اطلاعات و عملیات بودیم و گفته بودند که شانس برگشتنمان بسیار پایین است.
مجید با لبخند، در حالی که یک بسته کادو پیچ شده توی دستش بود آمد سمت من و بسته را داد دستم و گفت : «تولدت مبارک» و بعد گفت فقط این هدیه مرا باز نکن تا شب جمعه.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
❣ هدیه ای برای کفنم 3❣
شب جمعه شد و باز هم من ماندم و کفنی که ناقص بود و بغضی که با دیدن آن گلویم را می فشرد. یاد کادوی مجید افتادم. رفتم و کادوی مجید را باز کردم و دیدم که مجید رفته است و به اندازه پارچه ی جوشن کبیر کفن خودش، یک پارچه ی سفید خریده است و با خودکار تمام دعای جوشن کبیر را روی آن نوشته است. دهانم از تعجب باز مانده بود و اشک توی چشمم حلقه زده بود.
مجید کار بزرگی کرده بود. خیلی بزرگ.
کل دعای جوشن کبیر را روی پارچه سفید با خودکار آبی نوشته بود و بعد داده بود شهید فرج اله پیکرستان و گفته بود:« این رو برا برادرم نوشتم . لطف کن و همه ی فتحه ضمه ها و هجاهاش رو طبق مفاتیح، دقیق و با خودکار قرمز کامل کن»
پارچه ای که شهید مجید طیب طاهر روی آن دعای جوشن کبیر را نوشت و به سید هدیه داد
دیگر شب های جمعه از اینکه کفنم ناقص نبود، غصه نداشتم و سرخوش بودم از هدیه ی مجید.
اما وقتی مجید در عملیات والفجر ۸ آسمانی شد، من ماندم و خاطراتش و یادگاری که سی سال است نگهداری اش می کنم تا اینکه روزی به کار آید.
نگارش: علی موجودی
دزفول
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍کربلای مجنون👆👆
#شهید_احمد_عبداللهی
#ارادت_به_سید_الشهدا
📚برگرفته از کتاب #اصحاب_آخرالزمانی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌹یادی که در دلهاهرگزنمی میرد یاد شهیدان است
🌷تصاویر ۲۷ شهید عملیات تروریستی شب گذشته زاهدان
🌷روحشان شادویادشان گرامیباد.🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#خاطره_از_شهدا
✍از كوچه ى پشتى مسجد حكيم كه رد مى شوى، يا از بازار كه زياد با مسجد فاصله ندارد، پنجره هاى مقبره ى مرحوم كرباسى پيدا است. چند تا حياط مخروبه دور و بر مقبره هست و چند اتاق و دخمه ى بدون استفاده. آن روزها مقبره فقط روزهاى جمعه باز بود و بعضى عيدها. تا اين كه عبداللّه شد خادم آن جا و كليدش را گرفت. در آن جا را باز مى كرد، جارو مى كشيد، گردگيرى مى كرد. در را باز مى گذاشت هر كس مى خواهد برود زيارت. مى گفت «خدمت به عالم را دوست دارم.» رحمت اللّه و مصطفى هم كمكش مى كردند.
💠جاى خوبى بود براى كارهايى كه مى خواستند بكنند. سوراخ سنبه هايش را كه مى گشتى، خيلى چيزها پيدا مى شد; كتاب، اعلاميه، حتي دستگاه تكثير. جلسه هاى هفتگيشان را هم آن جا مى انداختند.
#شهید_عبدالله_ميثمي
📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_از_شهدا
✍وای بر حالمان که بر حالمان نمی نگرییم و بر حال دیگران خرده می گیریم .چه سخت است نشستن و محاسبه نمودن ،محاسبه نفس نمودن،به حساب اعمال رسیدن و کردار و گفتار را نگریستن .
این نفس چه عجیب است که در حال همه می نگرد ولی در حال خود نه
#شهید_منصور_اعتمادی_فر
📚منبع :وب سايت يادمان ايثار
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊