eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
📸سلفی امروز فرزندان شهدا با سردار سلیمانی 📡, @tasnimnews
📸 لوح| میخواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید... 🔹رهبرانقلاب:دشمنان میخواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود. تجربه کرده‌اند که وقتی نام شهدا با عظمت برده میشود، جوان امروز که نه دوره جنگ را دیده و نه دوره امام را وقتی میفهمد که یکجایی در آنطرف منطقه دارند با دشمنان میجنگند، پا میشود میرود حلب، بوکمال، زینبیه، بنا میکند جنگیدن و به شهادت هم میرسد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
در گذر ِ مرگ سرخ ، هر ڪہ تو را دید ، گفت : برگِ گل سرخ را  باد ڪجا می‌برد ؟! #شهید_امیر_حاج_امینی #سالروز_شهادت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
روایتگری شهدا
در گذر ِ مرگ سرخ ، هر ڪہ تو را دید ، گفت : برگِ گل سرخ را  باد ڪجا می‌برد ؟! #شهید_امیر_حاج_امینی #
👇فرازی از وصیت نامه 💠«دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد. ای حسین! ای مظلوم کربلا! 💠ای شفیع لبیک گویان! ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم (به خواست او) شفاعتم کن و مگذار در این گرداب هلاکت هلاک گردم و ای خدا... . 💠بسیار بد و ضعیفم و در مقابل گناه، یارای مقاومت ندارم؛ زیرا هنوز نشناختمت و حتی در راه شناختت نیز زحمت نکشیده ام؛ زیرا ضعیف و پایبند به این دنیایم و نمی توانم از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا دل بکنم و در راه شناختت سختی کشم؛ سختی ای که پر از شیرینی و لذت است؛ ولی افسوس که این سختی و حلاوت نصیبم نمی گردد. 💠خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن. 💠اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد. همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر... . خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان. تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم. 💠ای کسانی که این نوشته را یا بهتر بگویم این سوز دلم و این درد دل نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این وصیت نامه یا این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات دست یابند؛ البته در این امر شکی نیست؛ ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنه کار خدا به آرزویش رسیده است. ✨یا رب زِ کرم، بر من درویش نگر ✨هر چند نیَم لایق بخشایش تو ✨بر حال من خسته دل ریش نگر 💠حال که به عینه دیدید، شما را به خدا قسم، عاجزانه التماس و استدعا می کنم بیایید و به خاکش بیفتید؛ زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید و با او آشتی کنید؛ زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یک بار از ته دل صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، او می برد؛ ولی در این راه، آماده و حاضر به تقبل هر گونه سختی و رنج، همانند مظلوم کربلا حسین و پیامدار او زینب باشید؛ هر چند که سختی و رنج های ما در مقایسه با آنها نمی تواند قطره ای در مقابل دریا باشد. بله، خداگونه شدن، مشقات و مصائب دارد.... شنبه 7/4/65 ساعت 5 بعدازظهر ،» 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
دستخط #شهید_امیر_حاج_امینی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
روایتگری شهدا
🕊🕊غریبه ای آشنا 🕊داستان معروف ترین عکس شهید همه ما با این عکس خیلی خوب آشنائیم. هر جا نامی از شهید و شهادت باشد ، حتما این عکس زیبایی که تمام و کمال از مظلومیت خون شهدا و مفهوم عمیق شهادت سخن آشکار می گوید ، را دیده ایم و دلمان عجیب برای غربت شهدا می گیرد. 🍃شهید امیر حاج امینی… بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله… . از مظلومیتش همین که هیچ مطلبی را در مورد زندگی نامه اش و یا وصیت نامه اش نمی یابی… . ولی تاریخ شهادتش ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و محل شهادتش کربلای شلمچه بوده است. معرفی شهید خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد… 🍃اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه. هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد… 🍃یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….” 🍃ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ... به گفته برادرش: 🍃بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: “از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکر گذارم…..” دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه من می رم….. همین دفعه بود که با خوردن یه خمپاره شهید شد. احسان رجبی، عکاس این صحنه اینطور تعریف می کنه: 🍃بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی، بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. ۱۰ ، ۲۰ دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛ همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم. 🍃 دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش، یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تو حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه. رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد…. هیچ وقت فکر نمی کردم که عکسی که می گیرم به این اندازه مشهور شود. خوشحالم از این که این عکس آرامش خاطری است برای همه خانواده های شهدا. آنها که عکس و تصویری از شهادت فرزندانشان ندارند و نمی دانند چه حالی داشته وقی به شهادت رسیده است. وقتی خانواده های شهدا آرامش و زیبایی شهید حاج امینی را می بینند قطعاً تسلی پیدا می کند. 🍃گفته می شود تا کنون هشتصد هزار نسخه از این عکس چاپ شده است اما من نمی دانم، الان مادر این شهید کجاست؟ شنیده ام از تهران کوچ کرده است. پدر شهید، فوت کرده و مادرش در یکی از روستاهای ساوه به سر می برد. نمی دانم آیا کسی به مادر او سر می زند یا نه؟ 🍃دوست دارم یک روز با دوربین سراغ این مادر بروم، مادری که فرزندش، با آرامشی ملکوتی، آنچنان زیبا به شهادت رسیده و با تصویرش خیلی ها اگر خودمانی بخواهم بگویم؛ صفا می کنند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃دیگه خیالم راحته! 💠هر سال از طرف جهاد تعدادی ماشین قسطی به نیروهای جهاد می‌دادن. تعداد زیادی ثبت‌نام می‌کردن و قرعه‌کشی معلوم می‌کرد که ماشین‌ها قسمت چه کسانی می‌شه. سال شصت و دو بود که اسم ما تو قرعه‌کشی دراومد و یه پیکان قسطی بهمون دادن. هر ماه مقداری از پولش رو می‌دادیم تا بالاخره ماشین مال خودمون شد. یادم نمی‌ره روزی که آخرین قسط ماشین رو پرداخت کرد با خوش‌حالی اومد خونه و گفت: "عطیه، فردا دیگه خیالم راحته که ماشین بیت‌المال زیر پام نیست!" #شهید_سید_محمد_تقی_رضوی 📚یادگاران17، ص82 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شهیدی_که_هنگام‌_مرگ #به_امام‌معصوم_سلام_داد❗️ 🌺فرازی از وصیتنامه شهید والامقام حسینعلی صالحی: ❣اگر جنازه من دست راست آن ❣روے سینہ بود منظورش این ❣است ڪہ من امام حسین(ع) ❣یا امام زمان(عج) را دیده ام ❣و سلام هم ڪردم ڪہ آرزوی ❣بنده برآورده شده است...! 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🏵 الگوی نماز 🏵 ⚪️ حتی یک بار دیده نشد پدرم به ما در امر عبادات دستور بدهند و مثلاً بگویند پاشو برو نمازت را بخوان ولی رفتار خودشان که همیشه اول وقت وضو می گرفتند و نماز می خواندند. او الگوی رفتار ما شده بود. ⚪️ البته اگر گاهی می دیدند نمازمان را دیر می خوانیم تذکر می دادند ولی با لفظ چرا نخواندی؟ و... همراه نبود. 📚 سیره شهید دکتر بهشتی، ص80 #نماز_شهیدان 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💕 🌷🍀🌷🍀🌷🍀 ❄حمید به این چیزها خیلی بود. به من می‌گفت« فاطمه ! این چیه که می‌پوشند ؟ » می‌گفتم « را می‌گویی ؟ » ⭐می‌گفت : « نمی‌دانم اسمش چیه . فقط می‌دانم هر چی که هست برای تو که بچه می‌گیری و روسری و چادر سرت می‌کنی از روسری‌ست .😍 دوست دارم یکی از همین‌ها بخری سرت کنی باشی . » 🌼گفتم « من باشم یا تو راحت باشد ؟ گفت « هر دوش »😂 🍃از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر از خودم جداش نکردم ، تا یادش باشم ، تا یادم نرود او کی بوده ، رفته ، چطور رفته ، به کجا رسیده.. ❤ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شهدای_علم_و_اخلاق #القصه... 🍃امرار معاش همراه با ایمان! ✍دانش‌جو بودیم و مخارج تحصیل و امرار معاش، اقتضا می‌کرد که هم‌زمان با تحصیل، کسب درآمد هم داشته باشیم. مجید تدریس خصوصی برای دانش‌آموزان دبیرستانی رو انتخاب کرده بود. اما تدریسش خیلی دوام نیاورد و بعد از یه مدت رهاش کرد. گفتم: "چرا دیگه تدریس نمی‌کنی؟" گفت: "بعضی از خانواده‌ها آداب شرعی رو رعایت نمی‌کنن." بعد ادامه داد: "آخرین روزی که برای تدریس رفتم، مادرِ یکی از دانش‌آموزهایی که بهش درس می‌دادم، بد حجاب بود. چند لحظه پشت در ایستادم تا خودشو بپوشونه، اما دیدم خیلی بی‌تفاوته. خیلی ناراحت شدم و گفتم: لااقل یه چادر بیارید من خودمو بپوشونم! اینو گفتم و از همون‌جا برگشتم." #شهید_دکتر_مجید_شهریاری 📚شهید علم، ص10 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✅ شهیدی که امام خمینی دلتنگش شده بود... 💐عهد کرده بود تا وقتی که دشمن توی خاکِ ایران حضور داره، برنگرده تهران. 👌نه مجلس می‌رفت، نه شورایِ عالیِ دفاع... یک روز آقا سید احمد خمینی تماس گرفتند و گفتند: به دکتر چمران بگین بیاد تهران... بهشون گفتم: دکتر عهد کرده تا دشمن توی ایران حضور داره، نیاد تهران... آقا سید احمد گفتند: 👌به دکتر بگید امام دلتنگشون شدند و گفتند که آقا مصطفی بیاد می خواهم ایشان رو ببینم... وقتی به دکتر چمران گفتم امام خمینی می‌خواهد شما را ببیند، گفت: ❤️چشم! همین فردا می روم... 🌺خاطره ای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران 📚منبع: یادگاران۱ «کتاب شهید چمران» صفحه ۹۲ 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#استورے #فرزندشهیدهمت دارم کم کم به روزهاے اوج دیوانگےام نزدیک مےشوم خوش خرامان مےروے ای جانِ جان بے من مرو💔💔 #مهدےهمت فرزندشهیدهمت از آخرین عکس های #حاج‌همت💔 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 برا انجام ڪاری از خونہ رفت بیرون ؛ شب دیدم با پای برهنہ و بدون ڪاپشن برگشت . با نگرانی ازش پرسیدم : اتفاقی افتاده ؟ گفت : نہ پدر جان ! « توی راه یہ جوون دیدم می خواست بره سربازی و وضع مناسبی نداشت ، منم ڪفش و ڪاپشنم رو بهش دادم .» ✍ : ڪتاب لحظہ های بی عبور ، ص۵۸ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#روایت اشاره👈به قبر خالی کنار مزار شهید مصطفی صدرزاده کرد و گفت: این قبر آنقدر خالی می ماند تامن برگردم،بنر های مصطفی پائین نمی آید تا بنر های من بالا برود.🕊🍃 آخرشم همین شد😭👆 #شهید_مدافع_حرم_سجاد_عفتی🌹 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📸سخن‌نگاشت پیام شهدا این است که نترسید و ناامید نشوید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺🍃 وقتی که کار اشتباهی انجام می‌داد، مادر از دستش عصبانی می‌شد و با تندی با او برخورد می‌کرد، حسین سرش را پایین می‌انداخت و به حرف‌های مادر گوش می‌کرد. اهل سادگی بود و از تجملات بیزار، از اول زندگی‌ این خصلت، در او خوش می‌درخشید. شهید زین الدین ، خیلی کم در مقر می ماند.شناسایی ها را خودش شخصاً انجام می داد و معبرها را چک می کرد.همیشه می گفت:« وقتی گردانی را می خواهم به معبر بفرستم ، اول باید از آن مطمئن شوم » . اگر می دید معبر خطرناکی است ، اجازه عبور گردان را نمی داد . ما همیشه بیشترین و برجسته ترین نیروها را در تخریب داشتیم و فرماندهی مثل شهید زین الدین ، که معبرها را خودش چک می کرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 شهیدی ڪه در وصیتنامه‌اش از دیدار امام زمان (عجل الله تعالی الفرجہ الشریف) خبر داد ... ✍ فرازی از وصیت نامہ شهید « مجد » : بگذارید بعد از مرگم بدانند ڪه همانطور ڪه اساتید بزرگمان می گفتند «نوڪر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار ڪردم .» اما افسوس ڪه تا این لحظہ ڪه این وصیت را می‌نویسم ، دیدار مجدد او نصیبم نگشت . بدانید ڪه امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد . از یاد او غافل نگردید . دیگر در این مورد گریہ مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را برای هیچ‌ڪس نگفتم مبادا ڪه ریا شود و فقط می‌گویم ڪه از آن دیدار بہ بعد چون دیگر تا این لحظہ او را ندیده ام تمام جگرم سوختہ است . #شهید_مصطفی_ابراهیمی_مجد 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📖 #خاطرات_شهدا 🌷  داستان زیبای دو رفیق ♥️ دو شهید .... ♥️ همہ جا معروف شده بودن بہ باهم بودن ؛ تو جبهه حتی اگہ از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم ...! خبر شهادت علی رو ڪه اوردن ، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت : بچم اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجوری گریہ میڪنہ . بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی ، تو هنوز زانوهات محڪمہ ، تو باید ننہ علی رو دلداری بدی . همونجوری ڪه های های اشڪ می ریخت گفت : زانوهای محڪمم ڪجا بود ؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محالہ از هم جدا بشن . 🔹 عهد بستن آخہ مادر ... عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....! مأمور سپاهی ڪه خبر اورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشتہ شده بود خیره مونده بود .... نوشتہ بود #شهید_سید_محمد_رجبی ...! 🌷 ✍ پ.ن : خدایا بہ حق شهدا ... دلم یہ رفیق خدایی میخواد.♥️ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊