eitaa logo
روایتگری شهدا
23.3هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮 نیت عاشقانه 🌹 روزي از «رضا» پرسيدم: تا به حال چند بار مجروح شده اي؟ تبسمي كرد و گفت: يازده بار! و اگر خدا بخواهد به نيت دوازده امام، در مرتبه ي دوازدهم شهيد مي شوم.» او همان طور كه وعده داده بود، مدتي بعد در منطقه ي «شرهاني» به وسيله ي تركش خمپاره راه جاودانگي را در پيش گرفت. راوي : همسر سردار شهيد «رضا چراغي» _ فرمانده ي لشگر محمد رسول الله (ص) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔮 وعده شهادت 🌹 پس از اين كه به بچه ها خبر رسيد دكتر «رحيمي» شهيد شده است، همه ي بچه ها دعاي توسل را به ياد او خواندند. دعا را «محمدعلي» مي خواند. وقتي به نام مقدس امام حسين (ع) رسيد، دعا را قطع كرد و خطاب به بچه ها گفت: «برادرها اگر مرا نديديد حلالم كنيد، من از همه ي شما حلاليت مي طلبم😭😭». پس از اتمام دعا نزد او رفتم، گفتم: «چرا وقت دعا از همه حلاليت طلبيدي؟» گفت: «وقتي به جبهه آمدم، امام زمان (عج) را در خواب ديدم، ايشان به من فرمودند: «به زودي عملياتي شروع مي شود و تو نيز در اين عمليات شركت مي كني و شهيد خواهي شد😍😍»». همين گونه شد، او در همان عمليات (مسلم بن عقيل (ع)) به شهادت رسيد. با اين كه قبل از عمليات به علت درد آپانديس به شدت بيمار بود و حتي فرماندهان مي خواستند از حضور او در عمليات جلوگيري كنند، ولي او مي گفت: «چرا شما مي خواهيد از شهادت من جلوگيري كنيد؟» راوي : يكي از همرزمان نوجوان بسيجي شهيد «محمدعلي نكونام آزاد» ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔮 هیئت آقا امام حسین ع 🌸 آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد يكي از چرخ های مخصوص حمل باندها رو براي خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم اين كار رو انجام مي داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. 🌹به نقل از دوست شهيد مدافع حرم حامد جوانی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔮 شفای زهرا 🍀 تنها فرزندم زهرا و تنها يادگار حاج مهدي در تب مي سوخت و تلاش هايم براي پايين آوردن دماي بدنش اثري نداشت. 😔😔 نگران بودم. اگر بلايي سرش مي آمد، خودم را نمي بخشيدم.😭 بالاي سرش نشستم و قدري قرآن خواندم. در همين حال به یاد قسمتي از پارچه اي كه روي جنازه ي همسرم انداخته بودند و چند نفر با خواست خدا به وسيله ي تبرك جستن به آن پارچه شفا يافته بودند، افتادم.😍😍 پارچه را آوردم و كنار زهرا خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم حاج مهدي در كنار بستر زهرا نشسته و او را بغل گرفته است. او مرا از خواب بيدار كرد و با لبخندي گفت: «چرا اين قدر ناراحت هستي؟»😊😊 گفتم: «زهرا تبش پايين نمي آيد، مي ترسم بلايي سرش بيايد.» حاج مهدي گفت: «ناراحت نباش. زهرا شفا پيدا كرده و ديگر تب ندارد.»☺️☺️ از خواب بيدار شدم. به اطرافم نگاه كردم. كسي نبود. دست بر پيشاني زهرا گذاشتم، تب نداشت. آري او شفا يافته بود.🙏😍😊 "" شادی روح شهدا صلوات "" راوي : 🌹 همسرشهيدحاج مهدي طیاری ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔮 هر شب صد آیه علاقه زیادی به قرآن داشت و هرشب در منزل ۱۰۰آیه قرآن را میخواندند😊😊 وپس از نماز عشا سوره واقعه را تلاوت می کرندوپس ازنماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا می خواندند. همچنین پس از هر نماز؛آیت الکرسی؛تسبیحات حضرت زهرا ؛سه مرتبه سوره توحید؛صلوات و ایات دو و سه سوره طلاق راحتما تلاوت می کردند.تاکید ویژه ای به نماز شب داشتند و اگر نماز شبشان قضا می شد می گفتند:شاید در روزگناهی مرتکب شده ام که برای نماز شب بیدار نشدم😔😔 🌹 شهید مدافع حرم مسلم خیزاب ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@audio_ketabشاهرخ حر انقلاب 1.mp3
زمان: حجم: 33.04M
_قسمت 1⃣ 📚🎙 ...🇮🇷 🔸گـوینده: مهدی_نجفی 🎙 🔹زمان: ۲۲:۴۶⏰ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@audio_ketabشاهرخ حر انقلاب 2.mp3
زمان: حجم: 29.92M
_قسمت 2⃣ 📚🎙 ...🇮🇷 🔸گـوینده: مهدی_نجفی 🎙 🔹زمان: ۲۰:۳۶⏰ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔮نماز شب 📝نقل از یکی از دوستان شهید مجیری: 🌺یادش بخیر اردوی صعود به دماوند؛ هیچ وقت فراموش نمی کنم. بعد از چند ساعت کوله کِشی رسیده بودیم پناهگاه. فشارِ کم هوا موجب سر درد و حالت تهوع در اعضای گروه شده بود.😔 قرار بود قبل از اذان صبح به سمت قله حرکت کنیم. شرایط جسمی مان هم اصلا مساعد نبود و همه در این فکر بودند که شب خوب استراحت کنند تا انرژی‌شان بازیابی شود.😴😴 ولی وقتی در نیمه های شب از خواب بیدار شدم دیدم عبدالرضا گوشه ای از پناهگاه نشسته و دارد نماز می خواند...😊😊 💢حقّا که شهادت زیبنده‌ی او بود... 🌹 شهید مدافع حرم عبدالرضا مجیری 🔗شادی روحش صلوات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@audio_ketabشاهرخ حر انقلاب 3.mp3
زمان: حجم: 29.06M
_قسمت 3⃣ 📚🎙 ...🇮🇷 🔸گـوینده: مهدی_نجفی 🎙 🔹زمان: ۲۰:۰۰⏰ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@audio_ketabشاهرخ حر انقلاب 4.mp3
زمان: حجم: 24.72M
_قسمت 4⃣ 📚🎙 ...🇮🇷 🔸گـوینده: مهدی_نجفی 🎙 🔹زمان: ۱۷:۰۰⏰ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی داشت ازش خون می‌رفت، یهو به رفیقش گفت: بلندم کن بشينم.. رفیقش گفت: واسه چی؟ تو حالت خوب نیست سجاد! گفت: اربابم اومده می‌خوام بهش سلام بدم❤️ و بعد از چند دقیقه، شهید شد :) شهید سجاد عفتی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش می‌خونه: «شمعِ شب‌های دوعیجی می‌شدیم» می‌دونید یعنی چی؟ عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری می‌نداخت. فسفر وقتی با اکسیژنِ هوا ترکیب بشه، شعله‌ور میشه. رزمنده‌ها که زیر این بمب‌ها گیر می‌کردن، فسفر به تن‌شون می‌چسبید و با هیچ وسیله‌ای دیگه خاموش نمی‌شد! و اونا می‌سوختن و می‌سوختن و می‌سوختن.. صبح، باد، خاکسترهاشون رو با خودش می‌برد💔 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯