eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 خواب و استراحت نداشت می گفت: پاسدار یعنی کسی که کار کنه ، بجنگه ، خسته نشه؛ کسی که نخوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره... 🌷 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 می‌گفت قبل از شوخی نیت تقرب کن و تو دلت بگو: دل یه مومن شاد می‌کنم قربه الی الله، این شوخیاتم میشه عبادت:) شهید حسین معز غلامی❣🍃 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔴روز شهید بهت تبریک گفتیم، امروز که روز پاسداره بهت تبریک میگیم، فردا که روز جانبازه بهت تبریک خواهیم گفت ▪️توی دنیا چه مدالی باقی مونده بود که به دستش نیاوردی؟ ای سالار شهدای مقاومت، این نور چشم جانبازها، ای فخر پاسدارها، ای آرامش دل امت ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1402.11.01-Panahian-ShabakeyeOfogh-AyaPadakhtanBeHejabMojebDoGhotbiMishavad-32k.mp3
7.17M
🔉 آیا پرداختن به حجاب موجب دو قطبی اجتماعی می‌شود؟ 📅 | ‌۱۴۰۲.۱۱.۰۱ 🔸️ 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢نگاهی به جغرافیا، سبک زندگی و جهانِ انسان یمنی 🍂قسمت هشتم 🔸️همچنین یمن یک چهارراه اقتصادی محسوب می‌شود و لذا از لحاظ اقتصادی هم مهم است. یمن از قدیم‌الایام مسیر تجارت ادویه، عطر، ذغال سنگ، پنبه، کتان و برد یمانی که بسیار معروف بوده است. در ادبیات ما هم از برد یمانی بسیار یاد شده. برد یمانی یا همان پارچه یمنی نشان‌دهنده شکوفایی نساجی در یمن بوده و به‌ تبع آن دامداری، نخ‌ریسی، کشت پنبه و صنایع وابسته نیز ایجاد شد. 💥بنابراین یمن یک چهارراه اقتصادی و منبع درآمدی خوبی برای عثمانی‌ها بود. در آن دوره یعنی در قرن ۱۸ و ۱۹ یمن دیگر تبدیل به یک حکومت خود مختار شده و منطقه‌ای بود که قبایل در آن حکومت می‌کردند.  🔸️رقیب دولت عثمانی در آن زمان انگلیس بود که توانسته بود پرتغالی‌ها، ایتالیایی‌ها و بسیاری از دولت‌هایی که در آن زمان صاحب نیروی دریایی و مستعمراتی بودند را عقب براند و یکه‌تاز و آقای عرصه استعمار در غرب و رقیب اصلی عثمانی‌ها شود. انگلیسی‌ها هند را تصرف کرده و مستعمره خودشان ساخته بودند و در آنجا کمپانی بزرگ هند شرقی را داشتند.  🔹️کشتی‌های نظامی و تجاری انگلیسی برای استحکام نفوذ و توسعه تجارتشان در هند نیازمند این بودند که آفریقا را دور بزنند و با طی کردن یک مسیر طولانی از کنار یمن عبور کنند و به هند برسند. به همین دلیل یمن را به لحاظ اقتصادی ایستگاه و بارانداز بسیار مناسبی می‌دیدند که بتوانند آن را به یک هاب اقتصادی[قطب اقتصادی] برای اقتصاد کمپانی هند شرقی تبدیل کرده که محصولات هندی را به یمن بیاورند و از آنجا به اروپا یا خود افریقا صادر کنند.  🔹️همچنین بنادر عدن و مّکلّا در کنار اقیانوس هند مکان بسیار مناسبی برای بارگیری ذغال‌سنگ و پشتیبانی از کشتیرانی انگلیس بودند...   ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت صد و چهار 📝روزهای انتــــظار♡ 💛چند ماهی از رفتن محمد به جبهه میگذشت. او حداکثر هر سه یاچهار ماه یک بار به روستا می آمد ... و اگر هم مشغله میداشت به ما نامه می نوشت و ما را از حالش با خبر می کرد این دفعه پنج ماه شد که هیچ خبری از او نداشتیم، نگران و مضطرب منتظر آمدنش بودیم، 🌷مادرم وضعیت روحی خوبی نداشت، و همیشه از رزمندگانی که از جبهه بر می گشتند سراغش را میگرفت، رادیو از دستمان لحظه ای آرام نمی گرفت. شبها و روزهای سختی را سپری کردیم. 💛بیقرار بودم نمی دانستم چه اتفاقی برایش افتاده ، هر شب تا صبح پلک روی هم نمیگذاشتم و از اضطراب زیاد روی بالکن مدام راه می رفتم بعد نماز ّصبح از شدت بیحالی لحظه ای پلک چشمم سنگین میشد ولی دوباره با کابوس اسارت محمد از خواب می پریدم. 🌷به مادرم چیزی نمی گفتم ولی از وقتی فهمیدم آخرین عملیّاتی که محمد شرکت کرده در خاک عراق بوده است گمان میکردم محمد اسیر شده و به دست دشمن افتاده است. رزمندۀ آشنایی نبود که از او پرس وجو نکرده باشم ،ِپایگاه منطقه را دائما سر می زد، لیست اسرا یا شهیدان را جستجو می کردم. 💛به بیمارستان شهدا سر زدم ولی باز هم دست خالی به خانه بر گشتم. دنبالش تا جبهه هم رفتم ولی برادرم را نیافتم. یکی از روزها رزمنده ای در منزلمان آمد و گفت: پیکر شهید برزگر ،پیدا شده فردا برای شناسایی تشریف بیاورید . 🌷صبح خیلی زود به راه افتادیم . تابوت شهیدی را برایمان آوردند با شوق خود را روی پیکر شهید انداختم و با صلوات پارچۀ سفید را از صورتش کنار زدم چند لحظه ا ی مات و مبهوت به چهرۀ شهید خیره شده بودم. 💛رزمنده ای که کنارم ایستاده بود پرسید : برادر شماست ؟ با ناامیدی پاسخ دادم :نه خیر ، بنده ایشان را نمی شناسم. اما خدا را شکر که خانوادۀ این شهید هم از چشم انتظاری فارغ شدند. محزون تر از همیشه به منزل برگشتم و سرانجام انتظارمان به سر رسید و پس از ُنه ماه انتظار شهیدمان به وطن بازگشت . 🌷 پس از یافتن پیکر برادرم، از ستاد معراج گفتند:شهیدی که ما به اشتباه شما را مطلع کردیم« شهید ابراهیم برزگر »بود و چون رشتۀ تحصیلی و محل زندگی و فامیلی ایشان با شهید شما یکی بود تشخیص برایمان سخت شد ، به این دلیل شما را برای شناسایی به اینجا آوردیم. 💛مدتها گذشت تا اینکه بالاخره خبری که منتظر شنیدنش بودم به گوشم رسید محمد برمی گردد. درست شنیده بودم بله ماه رمضان سال۱۳۶۶ از بنیاد شهید خبرهای خوش وصل به ما دادند. یک روز از بنیاد شهید قوچان نوید آمدن محمد را به ما دادند و برادرم ماه مهمانی خدا( رمضان) مهمانمان شد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 پنجشنبه ها عجیب بوی گمنامی میدهد بوی عطر ولایت ولایت،شهدا،حاج قاسم انگار که دنبال بهانه ای برای باشهدا بودن شهدا نگاهی... اللهم الحقنی بالشهدا والصالحین 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯