eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 طلبه‌ی شهید محمود رضا ساعتیان [فرمانده گردان امام‌علی علیه‌السلام که بخاطر معنویت زیاد او را "حاج‌آقا الهی" صدا می‌زدند] رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب 💥|سال‌نمای زندگی شهید: 🔸سال ۱۳۴۰؛ (۲۳ دی) تولد در شهر یزد 🔹سال ۱۳۴۸؛ آغاز دوران ابتدایی در مدرسه صدیق 🔸سال ۱۳۵۳؛ ورود به مدرسه راهنمایی معراج 🔹سال ۱۳۵۶؛ مهاجرت به تهران 🔸سال ۱۳۵۶؛ ورود به دبیرستان موسوی‌ تهران 🔹سال ۱۳۵۹؛ اخذ مدرک دیپلم ریاضی فیزیک 🔸سال ۱۳۵۹؛( ۱۰ مهر) عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🔹سال ۱۳۶۰؛ مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد 🔸سال ۱۳۶۰؛ مهاجرت و اشتغال به تحصیل در حوزه‌ی علمیه قم 🔹سال ۱۳۶۴؛ ازدواج که حاصل آن دو فرزند بنام ابوذر و سلمان هستند 🔸سال ۱۳۶۵؛ مجروحیت در جبهه بر اثر اصابت ترکش به پا، دست و پهلو 🔹سال ۱۳۶۷؛ (۶ خرداد) شهادت در اثر تک نفوذی عراق به منطقه شلمچه، با اصابت ترکش به دستهایش 🔸آدرس مزار: گلزار شهدای خُلدبرین یزد 🌷 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 واقعی یک اشتباه 🔹️با یکی از مراکز مشاوره قوه قضاییه برای حل اختلاف بین زوجین همکاری میکنم.ی خانم جوانی به بنده رجوع کرد ،میخواست طلاق بگیره، گفتم شرمنده ،بنده در طلاق کسی کمکی نمیکنم.گفت پس راهنمایی ام کنید، قبول کردم.مردد بود طلاق بگیرد و یا راه حلی برای تنفری که از همسرش داشت پیدا کند. موضوع از این قرار بود که ایشان بچه ۶ ،۷ ماهه ای داشت دختر ،خیلی ناز و زیبا و شیرین.گفت: زندگی خوبی با همسرم داشتیم . 🔸️یک روز آمد خونه و گفت ی رنگ مویی دیدم بیرون خیلی قشنگ بود ،چون بهش اطمینان داشتم و همه حرفهایش را به من میگفت ، گفتم خب چه رنگی بود ،گفت نمیدونم دقیقا توش رگه های طلایی و رنگ عجیبی بود، خلاصه نشستیم با همدیگه سرچ کردیم رنگ موها را دو تاش را انتخاب کرد بهم نزدیک بود ،گفتم باشه فردا میروم موهام را این رنگی میکنم. فرداش رفتم آرایشگاه نزدیک خونه مون و گفتم موهام را این رنگی کن .خیلی خوشحال ی شام عالی براش درست کردم ،کمی آرایش و میز چیدم با شمع و سالاد تزیینی و ی لباس خوب...منتظر شدم اومد ،تا من را دید گفت خوشگل شدی ولی اون رنگی که من دیدم نیست، 🔸️گفتم بهانه نگیر ،بیا شام بخوریم و بیهوده زندگی را تلخ نکن.گفت باشه یک هفته ای گذشت گفت یکی از دوستهام گفته ی آرایشگاه خوبی خانمش میره ،بیا برو آنجا.قبول کردم و رفتم اونجا و عکس رنگ را نشون دادم.به خانمه گفتم این پلیت رنگ را بیار بیرون خودش انتخاب کنه.بنده خدا پذیرفت. رنگ و همسرم با کلی وسواس انتخاب کرد و .... این بار موند تو ماشین دخترم را نگه داشت و بعد با هم رفتیم خونه بعد آرایشگاه.باز تا موهام را دید ،گفت نه، اون نیست خیلی ناراحت شده بودم گفتم برو ، همون خانم را پیدا کن.و دعوای لفظی و چند روز قهر و .... 🔸️گذشت ،دو هفته بعد گفت بیا بریم ی جای دیگه .‌.. گفتم اون آرایشگاه گرونه ما تو اجاره خونه موندیم. چند روز بعد آمد و گفت باشه ی وام گرفتم ،فهمیده بودم اون مو مش هم داشته و...رفتیم یک جای گرونتر ،خدایا خودت کمک کن آرایشگر گفت نمیشه باید رنگهای قبلی بیاد پایین و...دو ماه صبر کردم و رفتم دو باره که نه چند باره...این مدت خونمون شده بود دعوا خونه.دیگه اون عشق و گرمی تو زندگیمون نبود.ی شب گریه کردم ،اون هم با من گریه کرد و عذر خواهی و ...خواهش کرد برای آخرین بار.رفتم آخرین بار ، ...با پول وام و ...بماند. 🔹️وقتی من را دید شروع کرد به داد و بیداد ، و عصبانی و اینکه تو دیگه کی هستی و من با تو چکنم و .‌.همینطور فریاد کشان ، برای اولین بار پرتم کرد کنار اتاق، دخترم تو بغلم بود ،از دستم افتاد و خورد به لبه مبل جهیزیه ام...بچه شوک شده بود، فقط فریاد میزد ،نمیتونستم آرامش کنم، بچه ام تازه راه افتاده بود ،کفش بوق بوقی براش گرفته بودم ... پاهای خوشگل دخترم درد گرفته بود انگار ... رفتیم اورژانس بیمارستان و آرامش بخش و ... فردا و فردا و فردا ،بچه ام آزمایشگاه و دکتر متخصص و ...آخرش گفتند ... قطع نخاع شده. 🔸️به من بگو با بچه قطع نخاعی کجا برم.من شوهرم را دوست داشتم ،اون هم.آتیش به جونش بگیره اونکه موهاش را آنطوری رنگ کرده بود و تو خیابان... نه نه ،همه اش تقصیر شوهرمه دیگه لال شده، فقط اشک میریزیم...ازش متنفرم نه دوستش دارم بچه ام را چکنم تو را خدا بگو طلاقم بده...همه جوره حرف میزد، مضطر بود.من فقط اشک میریختم و به چهره معصوم دخترش نگاه میکردم. نمیدونستم چی بهش بگم.چشمهای پریشان خودش و شوهرش و پاهای قشنگ دختر کوچولو با کفش بوق بوقی. 👌حالا به نظر شما چه کسی مقصراست؟!قضاوت باشما؟؟؟؟؟وضعیت حجاب آن خانم درخیابان یا نگاه شوهرش؟؟؟؟لعنت الله علی القوم الظالمین 💢گرفتن آرامش روان، از بین بردن پاکی چشم و قلب مردان، گرفتن آرامش خاطر زنان، نابودی تعهد و عشق بین همسران، سرد شدن گرمای خانه ها، تنوع طلب کردن مردان، افزایش نرخ طلاق و... همه حق الناس هایی است که به واسطه بی حجابی و دلبری های خیابانی بر گردنِ این خانم هاست!! ❗️فراموش نکنیم! خداوند هرگز حق الناس را نمی بخشد! 🍁 💥 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️ 🔸شهید ساعتیان سه نامه برای فرزندش نوشته؛ و توصیه کرده هر کدوم رو در سنِ خاص خودش بخونه 💢| در سنِ هفت تا دوازده سالگی خوانده شود: ✍فرزند عزیزم سلام! من پدر تو هستم. الان در بهشت هستم. اینجا خیلی خوب است. امیدوارم تو هم همراه مامان به بهشت بیایید. اما اگر بخواهی به بهشت بیایی باید گوش به حرف مامان بدهی و خدای نکرده اذیت نکنی. باید درس‌هایت را خوب بخوانی و تکلیف‌هایت را خوب انجام دهی. من تو را خیلی دوست دارم و منتظر شما هستم. (پدرت محمود ۳/ ۱۰/ ۶۶) 🔅نامه‌ی دوم در پست بعدی... 🌷 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🔸️وارد سوله شديم. حتي دوستانمان هم تا آن لحظه ـ كه بيشتر از چند ساعت طول نكشيده بود ـ باور نمي كردند تا سومار رفته باشيم. اگر چه نتوانسته بوديم فرار كنيم، اما از اينكه جرئت كرده و تا آن سوي مرز پيش رفته بوديم، از صميم قلب راضي بوديم و احساس غرور مي كرديم. 🔹️بعدها متوجه شديم اگر آن روز سالم وارد ايران مي شديم، پس از ساعاتي عمليات عراقي ها پايان مي يافت و به عقب باز مي گشتند؛ زيرا عمليات «مرصاد»عليه منافقين از سوي دلاوران ارتش و سپاه از تنگة «چهار زبر» به سوي مرزهاي بين المللي آغاز شده بود و مي توانستيم تلفات نيروهاي عراقي و منافقين را با چشم خود ببينيم. 🔸️بعدها فهميديم كه چرا ايران به تجاوز عراق پاسخ به موقع نداده است.ايران تصميم داشت منافقين را به اين شيوه به داخل مرزهاي خود بكشد و آنگاه كه آخرين نيروهاي منافق به خاك ايران وارد شدند، با حملة برق آساي هوانيروز قهرمان و رزمندگان دلاور، از زمين و آسمان، ارتش به اصطلاح آزادي بخش منافقين را نابود كنند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹 امام خامنه ای: شهادت یک هدیه الهی است. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💢اطلاعات جدید از ترور سردار سلیمانی در کتاب تازه تالیف فرمانده وقت سنتکام (مجری ترور حاج قاسم) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📩 اگر شهید شدم؛ دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم ببینند همراه خود چیزی نمی برم، چشمانم را باز بگذارید که بدانند کورکورانه شهید نشده ام. سلیمان عسگری ۱۹ ساله_ ۱۳۶۳_ ) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂وقتی دختر شهید مدافع حرم بعد از شهادت پدرش بی‌حجاب و با خدا قهر کرده بود اما وقتی خواب پدرش را میبینید زندگی او متحول می‌شود 🌷شهید گردان فاطمیون، بسم الله جعفری 🍁 💥 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹️برای اینکه خدا ... لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه باید داشته باشیم ..! 🍂شهید ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️ 🔸شهید ساعتیان سه نامه برای فرزندش نوشته؛ و توصیه کرده هر کدوم رو در سنِ خاص خودش بخونه 💢|سن ده تا پانزده سالگی خوانده شود: ✍فرزندم! سلام الان حتما جنگ تمام شده و ملت ایران پیروز شده‌اند‌ و همه به رهبری امام آماده رفتن به قدس هستید؛ انشاءالله... البته من الان همه‌ی مسائل را می دانم که چه شده است. چون شهید بر همه‌ی امور آگاه است، ولی چون این نامه را قبل از شهادتم نوشته‌ام، اینطور پیش‌بینی کرده‌ام. شاید هم اینطور نباشد. ابوذر جان! درس‌هایت را خوب بخوان و راه پدرت را ادامه بده. تو باید با کافران بجنگی و انتقام خون پدرت را بگیری. تو قبل از اینکه به تکلیف برسی باید سعی کنی ‌خودت را با نماز آشنا کنی و نمازهایت را بخوانی. سلام مرا به مامانت برسان و روی او را ببوس که او برای تو خیلی زحمت کشیده است. 🔅نامه‌ی سوم در پست بعدی... 🌷 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥به سوي اردوگاههاي دايمي 🔸️آن روز براي ما آخرين روز وداع با وطن و آغاز اسارتي طولاني در غربت بود.آن روز بايد اردوگاه را تخليه مي كردند؛ بنابراين ما را وارد سوله ها كردند. دو ساعت نگذشته بود كه بچه ها خبر دادند تعداد بسيار زيادي اتوبوس وارد اردوگاه شده است. همه از لاي درزها به بيرون نگاه مي كرديم و هنوز نمي دانستيم چه مي شود. 🔹️طولي نكشيد كه عراقي ها درهاي سوله ها را باز كردند و همه را به محوطه بردند؛ سپس يك سرگرد عراقي در جمع حاضر شد. سخنان وي براي همه به فارسي ترجمه مي شد. او سريع و با عجله گفت: «ايران قطعنامة 598 را نپذيرفته و ما مجبور شديم به ايران حمله كنيم و بسياري از شهرها را تصرف كنيم. آقاي صدام حسين نظرشان اين است حالا كه شما تا اينجا آمديد، ما شما را به ببريم و از آنجا از مرز بصره به ايران بفرستيم. اتوبوس ها نيز به اين منظور در اينجا حاضر شده اند. 🔸️ما انتظار داريم از ميهمان نوازي ما راضي باشيد و كاري انجام ندهيد كه پشيمان شويد؛ چون جنگ تمام شده و ما مسئوليت داريم شما را به وطن خودتان بفرستيم. اگر هم شرايط اينجا خوب نبود، به دليل كمبود امكانات بوده است.» آنگاه ما را به ستون سوار اتوبوس ها كردند. همة سخنان سرگرد عراقي دروغ بود. او مي خواست تا اردوگاه دايمي، حركت نسنجيده اي انجام ندهيم و مشكلي ايجاد نكنيم. 🔹️عجلة او هم به دليل آغاز شدن عمليات ايران عليه عراق بود كه ضربات سنگيني را متحمل شده بودند و در آن لحظات كه او براي ما سخنراني مي كرد، نيروهاي عراقي در حال فرار بودند. 🔸️عده اي از اسرا حرفهاي عراقي ها را باور مي كردند و مي گفتند: «راست ميگه. قرارداد 598 امضا نشده؛ وگرنه حمله اي صورت نمي گرفت»؛ اما بقيه، اين سخنان را موذيانه و دروغ مي دانستند. در هر صورت از اينكه از اين اردوگاه وحشتناك خارج مي شديم، راضي بوديم و مي دانستيم ما را هر كجا ببرند، از اين مكان بهتر خواهد بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا