⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت دوازدهم
🔹راه انداختن دسته زنجیرزنی در هفت سالگی
🔸مصطفی خیلی دوست داشت توی دسته زنجیرزنی کند.اماچون خیلی ریزنقش بود هربارازمسجدبه خانه برمی گشت باغصه می گفت(نگذاشتند من بروم توی دسته.)تصمیم گرفت خودش یک دسته عزاداری راه بیندازد.هرچه پول دستش آمد،پس انداز کرد تا این که توانست برای محرم سال بعد چتدطبل،زنجیر وپرچم بخرد.
🔸بالاخره محرم سال بعدیک دسته برای بچه های محل کنارهیئت مسجدراه انداخت.اهالی مسجدمانده بودند که چطوریک بچه هفت ساله توانسته یک دسته راه بیندازد.
مادرشهید
📚برگرفته ازکتاب قراربی قرار
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت سیزدهم
🔹خلبانی که سهله، من برای بیبی اگه لازم باشه فضا هم میرم
🔸صفحه موبایلم راروشن کردم ومیان عکس هایش،چشم به عکسی افتاد که همین چندروزپیش برایم فرستاده بود.سوارهلیکوپترشده بودوآماده پرواز.برایش پیام فرستادم(عزیزم داری خلبانی یادمی گیری؟)جواب داد(اگه عمری باشه بله.)پیام دادم(آفرین!من یه سربازهمه چیزتموم میخوام.)شکلک خنده فرستادوزیرش نوشت(خلبانی که سهله،من برای بی بی اگه لازم باشه فضا هم می رم.)
مادرشهید
📚برگرفته ازکتاب قراربی قرار
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت چهاردهم
🔹مدیون صدرزاده هستیم که بچههایمان را بسیجی کرد
🔸مصطفی هیچ وقت به این فکر نمیکرد که مثلا اگر در فلان محله کار فرهنگی کند ممکن است بازدهی خوبی نداشته باشد. زمانی خودم به او اعتراض کردم و گفتم که مثلا پارک، جای کار فرهنگی نیست یا هیچ امیدی به نتیجه در محلهای که انتخاب کرده وجود ندارد. اما تاکید میکرد نتیجهی کاری که میکند، دست خداست و خودش و بقیه کارهای نیستند. میگفت اگر خدا بخواهد خودش درست میشود و وظیفه دارد کاری را که روی دوشش است انجام دهد، بعد از آن هر چیزی که خدا بخواهد همان میشود.
🔸مصطفی محلهای دورافتاده را در کهنز شهریار برای کار فرهنگی انتخاب کرده بود. وقتی در جمع خانمها یا در جمعهای خانوادگی این موضوع را مطرح میکردم، همه تعجب میکردند و میگفتند آنجا که واقعا امیدی به نتیجه گیری نیست! حتی میگفتند کسی از بچههای آن محل انتظاری ندارد. دو سال و نیم بود که مصطفی حضور فیزیکی کمتری در آن منطقه داشت. در این مدت وقتی مادران آن بچهها را میدیدم از کارهای مصطفی تشکر میکردند و میگفتند اگر او نبود، معلوم نبود که آینده بچههای محل چه میشد. میگفتند مدیون آقا مصطفی هستند که بچههایشان را بسیجی کرده است. وقتی این حرفها را به مصطفی منتقل میکردم ناراحت میشد و میگفت که همه اینها کار خدا بوده است. میگفت اگر خدا میخواست میتوانست حرفها و کارهایش را بیاثر کند. دیدگاه او به کار فرهنگی اینطور بود.
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت پانزدهم
🔹وظیفهای نداری برایم غذا درست کنی
🔸مواقعی بود که بخاطر موقعیت کاری یا بچهداری نمیتوانستم غذا آماده کنم یا خانه را مرتب کنم. وقتی مصطفی وارد میشد از او عذرخواهی میکردم. از ته قلبش ناراحت میشد و میگفت: «تو وظیفهای نداری که برای من غذا درست کنی. تو وظیفهای نداری که خانه را مرتب کنی. این وظیفه من است و حتما من اینجا کم کاری کردم». بعد با خنده به او میگفتم: «پس من چه کاره هستم و وظیفه من چیست؟»، مصطفی هم پاسخ میداد: «وظیفه تو فقط تربیت بچههاست. بقیه کارهای خانه وظیفه من است. اگر خودم بتوانم کارهای خانه را انجام میدهم و اگر نتوانستم باید با کسی هماهنگ کنم که این کارها را برای تو انجام دهد». زندگی با مصطفی خیلی شیرین بود.
🔸خوشبختیای که من چشیدم در یکی یا دو زمینه نیست. شاید برخی فکر کنند کسانی که #مذهبی و حزباللهی هستند، آدمهای خشکی در خانهشان هستند ولی مصطفای من خیلی عاطفی بود.
خیلی زیبا میتوانست محبتش را ابراز کند. زمانی به او اعتراض میکردم تا درباره این مبلغی که در خانه گذاشته است بپرسد که چه شد و کجا خرج شد، اما مصطفی میگفت فرقی نمیکند که او خرج کند یا من خرج کنم. هیچ وقت در هیچ موردی بازخواست نمیکرد و سوال و جواب نداشتیم. اینکه مثلا بپرسد کجا رفتی؟ چه کار کردی؟ پول را برای چه خرج کردی؟ در واقع بین ما یک حالت اعتماد کامل وجود داشت.
همسر شهید
🎥 فیلم: زنمو بچمو همه هفت جد و آبادم فدای یک کاشی حرم زینب
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷💕:
#وصیت_نامه_متفاوت_و_خواندنی شهید سجاد زبرجدی پر است از نکات کلیدی و کاربردی:
👇👇👇
سلام علیکم و رحمه الله
خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس #حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود.
اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او #نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است!
🌷شما #چهل_روز_دایم_الوضو باشید خواهید دید که #درهاےرحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
🌷#نمازهای_واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهاےخداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
🌷#سوره_واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه #فقر از شما روی برمی گرداند.
🌷#انسان اگر می خواهد به جایی برسد، #با_نماز_شب می رسد.
🌷برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است #هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی #شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است.
نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.
🌷از شما بزرگواران خواهشی دارم، #بعد از #نمازهای یومیه #دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام #منتظر دعای خیر شما است.
🌷#هر_گناه ما، مانند #سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
🌷#سه چیز را هر روز تلاوت کنید
1- زیارت عاشورا🌷
2- نافله🌷
3- زیارت جامعه کبیره🌷
اگر درد دل داشتید و یا خواستید #مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند #حاضر هستم.
#من_منتظر_همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد #شهید شود.
خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی #ماه و یکی با روی #سیاه، ان شالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن #فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید.
همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید #شیطان باعث جدایی ما بشود.
والسلام علیکم
🌹شهید #مدافع_حرم_سجاد_زیرجدی
🌹آرامگاه: قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران، چند قدم بالاتر از یادبود شهدای
🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت شانزدهم
🔹تاکید میکرد که باید در دانشگاه یا حوزه ادامه تحصیل دهم.
🔸بعد از اینکه فاطمه به دنیا آمد، من تحصیلات حوزوی را کنار گذاشتم و دیگر ادامه ندادم. مصطفی از همان زمان تاکید میکرد که باید در دانشگاه یا حوزه ادامه تحصیل دهم. یک بار مصطفی گفت که دانشگاه آزاد بدون کنکور دانشجو میگیرد، از من خواست که بروم و ادامه تحصیل دهم. به او گفتم: «تو دیگر آخرشی! بعضی از آقایان اجازه نمیدهند که خانمهایشان به دانشگاه بروند ولی تو به اصرار میخواهی من را به دانشگاه بفرستی. اصلا از محیط دانشگاه آزاد خبر داری؟»، مصطفی هم جواب داد: «از محیط دانشگاه خبر دارم ولی از تو هم خبر دارم و میدانم که میتوانی و باید ادامه تحصیل دهی». میدانست که به رشته تجربی علاقه دارم. همیشه میگفت: «تو دکتر خودمی!».
🔸همان اوایل که تصمیم گرفتم برای تدریس به مدرسه بروم و کار کنم، از مطرح کردن آن با مصطفی کمی استرس داشتم، هرچند که نوعِ نگاهش را میدانستم. به او گفتم ممکن است فلان ساعتها در خانه نباشم، فاطمه را چه کار کنیم؟ او خیلی راحت به من گفت: «تو برو من هستم. کار من آزاد است. میتوانم هماهنگ کنم و از فاطمه نگهداری کنم و بعد به کارم برسم».
همسر شهید
🎥 فیلم: دلم برای بابام تنگ میشه...
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت هفدهم
🔹اگر کار اعزامم را جور نکنید به همه میگویم که "عند ربهم یرزقون" بودنتان دروغ است
🔸میگفت که میخواهد برود در آشپزخانه کار کند و هیچ خطری نیست. گفت فقط در حد پخت و پز برای رزمندهها است. تا همین حد را رضایت دادم. تا فرودگاه رفت و گذرنامهاش مشکل داشت و نتوانست به #سوریه برود. خودمان به دنبالش رفتیم و مصطفی را از فرودگاه آوردیم. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه میکرد. روزه بود، سریع در خانه سفره افطار را پهن کردم. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت میخواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش میرفت. تعجب کردم. مصطفیای که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود میخواهد با کدام دوستش دعوا کند؟ او کم عصبانی میشد اما خیلی بد عصبانی میشد. به او گفتم که من هم همراهش میآیم.
🔸آن زمان ماشین نداشتیم. با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز ۳ اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند.
چندتا پله میخورد و آن بالا ۵ #شهید_گمنام دفن بودند. من از پلهها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پلهها هم بالا نیامد. پایین ایستاده بود و با لحن تندی گفت: «اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید. هرجا بروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید».
دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود. من فقط او را نگاه میکردم.گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با #شهدا دعوا میکرد. کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد.
همسر شهید
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت هجدهم
🔹جواب شهید صدرزاده در مورد علت رفتنش به سوریه!
🔸یک باردیگران درباره علت رفتنش به سوریه پرسیدند؛جواب داد(برای چی هزاروچهارصد ساله داریم روضه می گیریم؟برای اینکه به ائمه وشیعیان توهین نشه.
🔸برای اینکه اصالت اسلام باید حفظ بشه. کاری که امام حسین(ع)در روز عاشورا کرد،زنده نگه داشتن دین پیغمبر(ص)بود وبا اسلامی که معاویه علم کرده بود جنگید.پس وظیفه شرعی من اینه که برم.من که هیچ،زن وبچه وتمام جدوآبایم فدای یک کاشی حرم حضرت زینب(س).》
مادرشهید
📚برگرفته ازکتاب قراربی قرار
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت نوزدهم
🔹شجاعتِ مصطفی در دوران فتنه
🔸در زمان فتنه ۸۸ من باردار بودم و او با توجه به اتفاقات و اغتشاشات تهران دائم در ماموریت بود. شبانه روز درگیر بود و کمتر دیده میشد. همّ و غمش حفظ نظام بود و بارها به خاطر همین دغدغهاش مجروح شد و سخت ترین آن وقتی بود که با قمه و چاقو او را زده بودند. با حال و روز بدی که داشتم خودم را به سختی به بیمارستان رساندم، پشت پرده روی تخت بود. پوتینش را در آورده بود. ناخودآگاه پایم به پوتینش خورد. خون، درون پوتین موج زد! آنقدر از او خون رفته بود که پوتینهایش پر خون بود. من حسابی ترسیده بودم و او مرا دلداری میداد. حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی خط قرمز مصطفی بود. امام خامنهای آنقدر برای مصطفی مهم بود که برایش جان میداد.
همسر شهید؛ برگرفته از کتاب سید ابراهیم
مصطفی در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شد؛ بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید، با آن همه جراحت، فتنه گران اجازه نمیدادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زدن آمبولانس کردند و آقا مصطفی با تمام این جراحت و خونریزی از ساعت ۵ بعدازظهر تا ۱۲ شب کف خیابان در میدان آزادی تهران افتاده بود، بعد از هفت ساعت خونریزی به بیمارستان منتقل شد. خونریزی آنقدر شدید بود که تا ۲ روز توان ایستادن نداشت. مجروحیت بعدی در روز ۱۶ آذر از ناحیه انگشت دست بود که دچار شکستگی شد.
برگرفته از سایت مشرق
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت بیستم
🔹نحوه شهادت از زبان مادر شهید
🔸از همرزمان مصطفی خواستم که نحوه شهادتش را بگویند. بیسیمچی مصطفی گفت: «در روز دوم ماه محرم در همان عملیات محرم، خمپارهای کنارش خورد و من که گمان کردم شهید شده در بیسیم اعلام کردم سید ابراهیم شهید شد. او که صدای مرا شنیده بود فوری دستش را تکان داد و گفت: نه الان زود است انشاءالله #تاسوعا!..» واقعاً مصطفی به این یقین رسیده بود که باید فدایی حضرت عباس شود. او ادامه داد: «حلب جای خنکی است. ما با لباس گرم رفته بودیم، ولی روز تاسوعا به حدی هوا گرم شده بود که انگار وسط تابستان است. او برای آخرین بار سعی کرد که آنها را هدایت کند. ایستاده بود و با صدای بلند رجزخوانی میکرد. آنقدر زیبا رجز میخواند که همه گوش میکردند و حتی تیراندازی هم نمیکردند. مطالب قریب به مضمون در رجزهایش این بود که: ما همه مسلمانیم، کتاب ما یکی است، پیامبر ما یکی است، ما دشمن مشترک داریم. بیایید با دشمن مشترکمان بجنگیم. وقتی بیاهمیتی آنها را دید فریاد زد: ما فرزندان حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) هستیم. ولی آنها توهین کردند و سید ابراهیم که از هدایت آنها ناامید شد، با صدای بلند پاسخ توهین آنها را داد. تک تیراندازی که او را نشانه رفته بود به گمان این که جلیقه ضدگلوله دارد از پهلو به سمت قلبش شلیک کرد و قامت سرو گونه سید ابراهیم نقش بر زمین شد.»
🔸آنها گفتند: «وقتی که شهید شد، قمقمه اش پر از آب بود و او لب به آب نزده بود تا بعد شهادت از جام ساقی #کربلا آب بنوشد. وقتی ساعت دقیق شهادتش را پرسیدم: گفتند: ده دقیقه الی یک ربع قبل از اذان ظهر روز تاسوعا، یعنی دقیقاً همان روز و همان لحظهای که ۲۴ سال پیش که او را نذر عمویم عباس کرده بودم!».
📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم
🎥فیلم: انشاالله تاسوعا پیش عباسم.../
همسر شهید: پیامش دقیقا این بود که سید ابراهیم به لقاء اللّه پیوست.
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت بیست ویکم
🔹مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده/۶
🔸همسر شهید صدر زاده : میگفتن استخر رو اجاره میکنیم بخاطر اینکه چندتا بچه بسیجی که کار پیدا نکردن ودنبال کار میگردن بیان اینجا کار کنن بعد وقتی حقوق پرداخت میکردن لذت میبردن ازاین که حقوق میدن.بهشون میگفتم برای چی این قدر خوشحال میشید گفت خدا روزی همرو میده ولی این روزی به هر کس یک واسطه میخوادخوشحالم ازاینکه خدا منو واسطه روزی بعضیا قرار داده ولذت میبرم ازاینکه واسطه شدم.
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت بیست ودوم
🔹مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده/۸
🔸همسر شهید صدرزاده: آقا مصطفی خیلی محبتشون رو ابراز می کردن خیلی هم کلام نافذ وگیرایی داشتن، این گیرا بودن کلامشون درکنار اون ابزار محبت یک چیز خیلی قشنگی می شد واین باعث شده بود که به قول دوستاشون خیلی ازهمین بچه هایی که توی محل جلوه خوبی نداشتن هم عاشق آقا مصطفی باشن.
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🔸قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
🔹من سألَ اللهَ الشَّهادَةَ بِصِدقِ بَلَّغَهُ اللهُ مَنازلَ الشُّهَداء وَ إن ماتَ عَلَی فِراشِهِ.
🔹هر که صادقانه از خدا شهادت مسألت کند خداوند او را به جایگاه شهیدان می رساند حتی اگر در بستر خود بمیرد.
📝بحارالانوار ج 67 ، ص 201
#حدیث
🆔 @Rasanewsagency
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت اول
🔴 شهادت تحت شکنجه آمریکاییها
🔶شهید نادر مهدوی(حسین بسریا) در ۱۳۴۲/۳/۱۴ در شهرستان دشتی واقع در استان بوشهر بهدنیا آمد.
شهید مهدوی در سال ۶۰ وارد سپاه شد. و به عنوانِ اولین مأموریت، به تهران اعزام و مشغول مبارزه با منافقین شد.
ایشان به خاطر رشادتهایشان سمتهای معاون فرمانده سپاه جم، فرمانده عملیات سپاه خارک، فرماندهی گروهان دریاییِ ناوتیپ امیرالمؤمنین(ع) و در زمان شهادتشان فرماندهی ناوگروه دریایی ذوالفقار که خودشان آن را تشکیل داده بودند به عهده داشتند.
🔴شهید مهدوی در سال ۱۳۶۱ازدواج کرد و حاصل آن، دختری است که طبق وصیت شهید، اسمش را زهرا گذاشتند و چهل روز پس از شهادتِ پرافتخار پدرش به دنیا آمد.
🔸شهید و همرزمانش تاثیر بسیاری در عملیات والفجر ۸ و کربلای۳ داشتند.
شهید مهدوی به عنوان فرمانده ناوگروه دریایی ذوالفقار، از زمان ورود آمریکاییها به خلیجفارس عملیات بسیاری را علیه آمریکاییهای متجاوز ترتیب داد که معروف ترین آن زدن کشتی بریجتون بود.
اما نقطه اوج این جنگ، عملیات علیه ناوگان دریایی ارتش آمریکا بود که در جریان این عملیات شهادت طلبانه در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۶۶ که موجب سرنگونی یک فروند بالگرد آمریکایى شد، اکثر اعضاى این ناوگروه به شهادت رسیدند و شهید مهدوی و چند نفر دیگر به اسارت گرفته شدند.
آنچه که از ظاهر پیکر شهید مشاهده گردید، این است که آمریکاییها سینه آن عزیز را با میخهای فولادی بلند سوراخ کرده و پس از آن یک تیر به بازو یک تیر به قلب و یک تیر به پیشانیش زده بودند و بدینگونه تحت شکنجه شهیدش کرده بودند.
پیکر شهید پس از تشییع، در گلزار شهدای روستای بحیری بوشهر، به خاک سپرده شد.
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت دوم
🔴 اولین وصیتنامه شهید نادر مهدوی در ۱۳۶۲/۰۵/۲۷
… برادرانم، اسلام عزیز احتیاج به جانبازی دارد، بیایید تا خودمان را آماده جان فشانی کنیم. پدر و مادر عزیزم، امروز حسین زمان روح خداست…
اینها میخواهند ما را به وسیله کشتن بترسانند اما اماممان چه خوب گفت که ما مرد جنگیم و از کشته شدن نمیهراسیم و مرگ را با جان و دل میخریم برای ما یکسان است که مرگ به جانب ما بیاید و یا ما به جانب مرگ برویم.
🔸پدرم اگر من شهید شدم بالای تابوتم بایست و دست به سوی پروردگار خویش بلند کن و بگو از ۲ فرزندم یکی به تو اهدا کردم فرزند مرا جزء شهیدان قرار بده… مادرجان خیلی دلم میخواهد بار دیگر برگردم و در آغوش باز و گرم تو قرار گیرم و مهر مادریت را احساس کنم، ولی خدا و اسلام را از تو عزیزتر میدانم.
برادرجان موقعی که خبر مرگ من را شنیدی خدا را به یادآور و با دو دست خود مرا دفن کن مبادا لباس سپاه را از تنم دربیاورید مرا همانطوری که هستم دفن نمایید خونهای روی بدنم را هم پاک نکنید تا با بدن خونین خدای خود را ملاقات کنم. به امید پیروزی اسلام و مسلمین و سلامتی امام خمینی بتشکن وصیت نامه را پایان میدهم.
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت چهارم
🔴 هوش و حواس حسین، انقلاب بود
🔸حسین دوم راهنمایی بود. مشکلات اقتصادی، دوری راه از منزل تا مدرسه و به خصوص پرداختن به فعالیتهای پیگیر و گسترده انقلابی، باعث شد بهناچار، ترکِ تحصیل نماید و به انقلاب بپیوندد. برای آنکه حسین را به کاری سرگرم کنم، برایش یک مغازه کرایه کردم. خوشحال بودم که دست حسین را به کاری بند کردهام. اما هوش و حواس حسین، انقلاب بود.
🔸بنی صدر که رییس جمهور شد حسین با او مخالف بود. اغلب اوقات با طرفداران رئیس جمهور در بحث و مناظره بود. گاهی اوقات کارش به زد و خورد هم میکشید. یک بار با یکی از مغازههای طرفدار بنی صدر دعوا کرده بود.
🔸حسین دل به کار در مغازه نمیداد. همهاش دنبال انقلاب و بسیج بود.
شبها با دوستانش کشیک و نگهبانی میدادند.
🔸با شروع جنگ تحمیلی، کار را رها کرد و حاضر به ادامه فعالیت در مغازه نبود و به هر طریقی شده میخواست وارد عرصه خدمت در جبهههای جنگ شود.
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت سوم
🔴خدا بار دیگر حسین را به مادرم بخشید
🔸سال ۴۲ مادرم پسری به دنیا آورد. نام پسر تازه به دنیا آمده را حسین گذاشتند. اما در شناسنامه، نامش نادر ثبت شده است.
حسین پنج-شش ماهه بود که فصل سرما رسید. آن سال سرما بیداد میکرد. چنین سرمایی را تا آن سال کسی به یاد نداشت. آن سال، سال کم بارشی بود. کار و کاسبی به کلی از کار افتاده بود. پدرم که نمیتوانست بیکار بماند، برای کار به مسافرت رفته بود.
🔸در این میان، حسین مریض شد. مثل کوره میسوخت. خبری از دکتر و دارو نبود. یک شب حال حسین خیلی وخیم شد مادرم کنارش نشسته بود و آرام اشک میریخت. نیمههای شب دیگر نه صدایی از او شنیده میشد و نه دست و پایی میزد. کمی بعد برادرم مرد! مادرم او را گوشهای گذاشت و گریست. در آن لحظات من خون گریه میکردم. با خودم میگفتم که ای کاش پدرم اینجا بود. نمیدانستم چطوری باید خبر مرگ تازه به دنیا آمدهاش را به او بدهم آن هم در دیار غربت.
🔸ناگهان مادرم مثل کسانی که خواب نما شده باشند، بلند شد و مقداری حنا خیس کرد. خودش هم به درستی نمیدانست چه کار میکند. فقط میخواست کاری کرده باشد. مقداری حنا سر او، که هیچ حرکتی نمیکرد و مرده بود، گذاشت. من از زور گریه خوابم برد. نزدیکای صبح بود که احساس کردم صدای نازکی به گوشم میرسد. با تعجب دیدم که کودک داشت میجنبید. معجزهای رخ داده بود. خدا بار دیگر حسین را به مادرم بخشیده بود.
برادر شهید
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت پنجم
🔴برگشت از آموزشی
🔸دوران آموزشی بود. حدود هفتاد هشتاد نفر در سالنی جمع شده بودیم برادری حدود یکساعتونیم درباره عملکرد تفنگ ۱۰۶ توضیحاتی داد. درسش که تمام شد، برگشت گفت: از میان شما چه کسی میتواند توضیحات مرا تکرار کند؟
🔸سکوت معناداری حاکم شد آن برادر گفت: از میان این همه آدم کسی درس امروز را یاد نگرفته است؟ در این میان صدای نازکی بلند شد و با اعتماد به نفس عجیبی شروع کرد به تعریف کردن آنچه شنیده بود.
برگشتم با تعجب دیدم حسین خودمان است؛ برادرم!
🔸برادرم با مهارت کسی که بارها درسی را مرور کرده، عین توضیحات را تکرار کرد. آن مسئول گفت: «تو جزء برنامه نیستی. هنوز خیلی کوچکی.» برادرم گفت: «مهم نیست. انشاءالله بزرگ میشوم.» خیلی برادرم را تشویق کرد.
جلسه که تمام شد، حسین آمد پیش من. به او گفتم: «مگر قرار نبود تو پیش پدر و مادرمان بمانی؟ قرار بود مغازه را اداره کنی. چرا آمدی؟» گفت: «دیدم باید بیایم، آمدم. مثل خودت که آمدهای.» به او گفتم باید برگردی پدر و مادر و خانواده من تنها هستند. من به امید تو آنها را رها کردهام.» با حالت خاصی گفت: «میترسم جنگ تمام بشود و من در آن شرکت نکنم.» رویش را بوسیدم و گفتم: مطمئن باش جنگ حالاحالا ادامه دارد. نوبت به تو هم میرسد. حسین خیلی به من احترام میگذاشت. این حرف را که به او زدم، با اکراه سرش را زیر انداخت و پذیرفت تا به خانه برگردد.
برادر شهید؛ برگرفته از کتاب نادر، برادرم، حسین
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
#سه_شنبه_ها_با_شهدا
❤️ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم؛
از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند.
💚 هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند؛
هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود.
عجب دردی!
💛 چه میشد امروز شهید میشدیم،
و فردا زنده میشدیم تا دوباره شهید شویم.
شهید مهدی رجببیگی
کانون فرهنگی امیرالمؤمنین (ع)
@mosallapardisan
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت ششم
🔴مبارزه با منافقان و حضور در جبهه
🔸حسین آرام و قرار نداشت. همه هوش و حواسش یافتن راهی برای جبهه بود. هرطور بود همه را راضی کرد که کار خودش را بکند.
🔸سال ۶۰ بالاخره برای گذراندن دوره های نظامی به آموزشی رفت. یک ماهی در آن جا آموزش دید و پاسدار شد. از همانجا هم برای ماموریت به تهران اعزام شد.
رفتن حسین به تهران تقریبا مصادف بود با حوادث تابستان سال ۶۰ و اعلام جنگ منافقین با نظام جمهوری اسلامی ایران. در تهران مبارزه سختی با منافقین کرد، به طوری که یکی-دوبار میخواستند او را ترور کنند.
بعد از مدتی در بازداشتگاه اوین نگهبان بود و در مدت حضور در تهران در سرکوب غائله منافقین شرکت فعال داشت.
🔸حدودا اوایل سال ۶۱ بود که قرار شد حسین برای شرکت در عملیات آزادسازی بستان به جبهه اعزام شود. ای کاش میتوانستم راضیاش کنم که به جای او، من بروم. اما حسین خود را آماده پرواز به جبهه کرده بود. از همان روز خودم را برای شهادت برادرم آمده کردم.
حسین و دوستانش را از بوشهر به اهواز بردند. شب اول آنها را در جایی کنار سیلو جا داده بودند. بعدها برایم تعریف کرد که سیلو یک انبار داشت. آن انبار پر از موتورسیکلت بود. در یکی دیگر از انبارها نیز سلاح و مهمات بود. همان شب، انبار مهمات منفجر شده بود. حسین و دوستانش تا توانسته بودند از انبار بغلی موتورسیکلت ها را خارج کرده بودند.
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت هفتم
🔴 توبه پسر انتقامجو
🔸نیمه دوم سال ۶۱ نادر فرمانده سپاه پاسداران جم شد. جم در آن سالها منطقه ناآرام و پر زد و خوردی بود. یکی دو نفر یاغی بودند که با نیروهای سپاه درگیری داشتند. وقتی نادر به جم رفت، مدتی بود که یکی از اشرار مهم منطقه کشته شده بود. پسر آن یاغی، قصد داشت در جم و روستاهای اطراف شرارت کند و محیط ناامنی به وجود آورده بود و حتی گفته بود من نمیگذارم خون پدرم هدر برود. اسلحه برمیدارم و انتقام خونش را میگیرم!
🔸نادر در اولین اقدام کوشید تا آن پسر را آرام کند. به همین دلیل دستور داد تا بچههای سپاه جم آن پسر را گرفته و به مقر سپاه ببرند.
در آنجا به او گفته بود: شنیدهام گفتهای میخواهی اسلحه به دست بگیری و راه پدرت را ادامه بدهی که آن جوان با غرور تایید کرد.
نادر گفت میدانی پدر تو خون مشتی آدم بیگناه را ریخت و خودش هم عاقبت کشته شد؟ این راهی است که تو میخواهی آن را ادامه بدهی؟ فکر میکنی آدم کشی و ریختن خون مردم، کار شرافتمندانهای است؟
خلاصه آنقدر با او حرف زد و نصیحتش کرد، که سر انجام آن پسر توبه کرد و حرفش را پس گرفت. تا نادر در جم بود، آن فرد دیگر دست به کار خلافی نزد.
برادر شهید؛
📚برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت هشتم
🔴این شجاعت و توکل و عشق به چه درد میخورد؟...
🔸کجاست آن شجاعت وتوکل وعشقی که یکی مثل(مهدوی)یا(بیژن گرد) بریک قایق موتوری بنشیند وبه قلب ناوگان الکترونیکی شیطان درخلیج فارس حمله برد؟می پرسد:(این شجاعت وتوکل وعشق به چه درد می خورد؟)هیچ!به درد دنیای دنیا داران نمی خورد،اما به کار آخرت عشاق می آید،که آنجاست دارحاکمیت جاودانه عشاق...
(شهید سیدمرتًی آوینی)
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت نهم
🔴سفره سحری
🔸ماه مبارک رمضان بود. روزی دوستی ما را برای سحری دعوت کرد. افطار و شام را در منزل خوردیم و سپس رفتیم منزل آن دوست. در آنجا مراسم احیا بود. بعد از آن سفره سحری انداختند. سفره خیلی رنگین بود. چندین نوع غذا پخته بودند. نادر در سمت راست من تکیه به دیوار داده و نشسته بود. سفره را در حیاط خانه انداخته بودند. یکدفعه متوجه شدم که نادر دارد هق هق گریه میکند. دست پاچه شدم پرسیدم چته؟ با حالت گریه گفت: مسلمان مرا کجا آوردهای؟ تو میدانی الان بچهها در جبهه سحری چه میخورند؟ نان خشک و خرما. فردای قیامت جواب خدا را چه بدهم؟
خیلی خجالت کشیدم. گفتم: خدا شاهد است من از چنین سفرهای خبر نداشتم. اگر داشتم، خودم هم نمیآمدم. به خاطر احترام به میزبان، اندکی غذا به عنوان سحری خوردیم و بلند شدیم و به خانه برگشتیم.
برادر شهید؛
📚 برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت دهم
🔴امام را نمیشود تنها گذاشت
🔸نادر تازه از عملیات برگشته بود. گفت: داریم بزرگترین کاروان دریایی را از بندر امام تا فاو میبریم. آمدهام تا چند قبضه ضدهوایی بگیرم تا روی یدک کشهایمان بگذاریم. هواپیماهای دشمن دائم در حال شکار کاروانهای دریایی ما هستند. سیصد بار تاکنون به کاروان ما حمله کردهاند. تا امروز سه تا از هواپیماهای عراقی را که قصد یورش به کاروان ما را داشتهاند، انداختهایم. نادر میگفت که هواپیماهای دشمن برخی از کاروانها را در راه و در همان دریا، بمباران و نابود میکنند. آرام و قرار نداشت.
🔸نادر تا تابستان سال ۶۵ در خط فاو ماند و مشغول تدارکات بود. چندی بعد برای مرخصی به خانه برگشت. آنقدر در آفتاب کار کرده بود که پوست شانهاش رفته بود. روی کمرش نمیتوانست بخوابد. سرخی گوشت کمرش را هرگز از یاد نمیبرم. از دیدن حال و روزش گریهام گرفت. گفتم: چرا اینهمه روی خودت فشار میآوری؟ نگاه معصومانهای به من کرد و گفت: تکلیف است. #امام را نمیشود تنها گذاشت.
برادر شهید؛
📚 برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA