بسم الله الرحمن الرحیم
#دست_نوشته_شهید⬅️ امروز بعدازظهر خبر قبولی خود را از دانشگاه امام صادق(ع) دریافت کردم .اکنون شب است .میان دو نماز مغرب و عشاءبا چشمان گریان دفترچه یادداشت را برداشته ام و دارم مینویسم. به شهدا فکر میکنم. به آن بزگواران که دنیا و دنیاییان را به هیچ گرفتند و رفتند و ما که ماندیم. خدایا چه کنم؟ این بار مسئولیت شهدا را کجا ببرم؟
راستی چه زیبا گفته ای مولا در قرآن عظیم که :(خدای تعالی این مسؤولیت را بر دوش کوه نهاد،تکه تکه شد و توان تحمل این مسؤولیت را نداشتند،جز انسان.) خدایا میترسم . مولای من به حرمت رسول الله(ص) قسم، به خون پاک مطهر اباعبدالله قسم میخورم که میترسم و برخود میلرزم از اینکه جذب و جلب این ظواهر دنیا شوم،بیچاره شوم،بیچاره که هستم،بلکه برای همیشه ذلیل گردم
#شهید_مهدی_امینی
#کانال_رشحات_نوریه
http://eitaa.com/joinchat/418054156C15282dd3d4
روایتگری شهدا
#بابا_صلواتے #خاطرات_شهدا 🌷🌷🌷
#بابا_صلواتے
#خاطرات_شهدا
پیر مرد 70 ساله بود ، پشت خط ؛
مسئول ایستگاه صلواتے بود !
محاسنے سفید و چهرهاے نورانے داشت...
بسیجیان به او «بابا صلواتے» مےگفتند ؛😁
و گاهے به شوخے مے گفتند:
«بابا امروز نور بالا مےزنے !»😉
واقعا چهرهاے دوست داشتنے و شخصیتے مجذوب کننده داشت ، از گفتار و رفتارش لطف و عطوفت مےبارید ...👌🏻
چهار ماه بود به مرخصے نرفته بود !
هر وقت علتش را مےپرسیدیم مے گفت :
« چرا به مرخصے بروم؟
من آمدهام در خدمت رزمندگان باشم ...☺️
عمرم را کردهام !
این آخر عمرے از خدا خواستهام #شهادت را نصیبم نماید ...😔🙏🏻
آرزو دارم #شهید شوم و مانند امام حسین علیه السلام سرم از بدن جدا شود و بر نیزه قرار گیرد...»💔
از نظر ما ، محال بود این آرزوی بابا صلواتے برآورده شود !!
تا این که یک روز هواپیماهاے دشمن منطقه را بمباران کردند ...☄
یک راکت به ایستگاه صلواتے اصابت کرد ؛
پیرمرد به شهادت رسید ...
وقتےبه کنار جنازه سوختهاش رسیدیم ؛
سر در بدن نداشت ...😭
دو روز بعد بچه ها سر بابا صلواتے را در روی نیزار هاےاطراف رودخانه پیدا کردند!!
او به آرزویش رسیده بود ...
#یادش_با_صلوات🌹
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
روایتگری شهدا
چشمان صدر #عشق را که مینگری انتظار عجیبی را حس میکنی....
💔💔🍃
#زیرقرآن
همیشه به من ميگفت از زیر قرآن ردش کنم☺️ تصمیم گرفتم که برای آخرین بار از زیر قرآن ردش کنم😔 وقتی تربت امام حسین ع را در قبر گذاشتن پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختن قرآن را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم...💔
گفتم اين قرآن را روی صورت مصطفی بگذارد و بردارند به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتن شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده که دهان و چشم مصطفی بسته شد😭
همانجا گفتم ميخواستی در آخرین لحظه عند ربهم یرزقون بودنت را نشانم دهی و بگویی شهدا زنده هستن؟😭💔
همه اینها را میدانم من با تو زندگی میکنم مصطفی💔❤️
راوے: #همســرشهید
مصطفےصدرزاده🌹
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷