eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
911 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
90 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
در ایــن آشوب ِ شهر ؛ دلتنگـــی برای شهادت ، یک عنایت است .. باید شاکر باشیم خدا را که هنوز دلتنگمان میکند برای شما ... @shahidaghaabdoullahi
‌ نام: _ نام خانوادگی: _ نام پدر: _ تاریخ تولد:_ تاریخ شهادت: _ تو این همه نداری و گویی همه چیز داری، ما این همه داریم‌ و گویی هیچ نداریم... ‌‌ ‌ ‌ @shahidaghaabdoullahi
💐 خواهران گرامی میتوانند امروز (دوشنبه ) جهت زیارت شهید مدافع حرم "جواد الله‌کرمی" به معراج شهدا مراجعه نمایند. ⛔️لذا از محترم درخواست می‌گردد امروز به مراجعه نفرمایند. 😷رعایت پروتکل‌های بهداشتی و زائرین گرامی حتما و همراه داشته باشند.
شهادت می آید قلبت را بو میکند اگر بوی دنیا داد........... رهایت میکند. @shahidaghaabdoullahi
مـدام تـلاش ڪُن توی زندگیتون هدف داشته باشین و در مسیر رسیدن به هدفتون مدام تـــلاش ڪنید یڪ جا نشستن چیز خوبی نیست..!! بعضی‌ها صبر رو با تنبلی اشتباه میگیرن!! صـبر یعنی تلاش ڪنی و منتـظر خوب نتـــیجه باشی نه اینڪه هیچ ڪاری‌نڪنی و بخوای نتیجه بگیری مثل دریـا و امواجش باش همیشه پویا و در حرڪت نه‌مثل یک‌ مرداب @shahidaghaabdoullahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 *نامه‌ی احساسی شهیدی که بعد از ۳۱ سال هم، همسر او نمی‌تواند آن را بخواند.* @shahidaghaabdoullahi
الحشد الشعبی حمله داعش در نزدیکی مرزِ ایران را ناکام گذاشت 🔹نیروهای الحشد الشعبی عراق حمله بقایای داعش به منطقه راهبردی نفت خانه در شرق استان دیالی را ناکام گذاشتند. 🔹میدان نفت‌خانه یک میدان نفتی عراق است که در همجوار میدان «نفت شهر» ایران قرار دارد و از مخزنی مشترک برخوردارند @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم مامان پرسید چی شده هی میروی و هی می ایی؟؟ تکیه دادم ب دیوار اقای بلندی زنگ زده میخواهد دوباره بیاید مامان با لبخند گفت خب بگذار بیاید برای چی؟؟اگر میخواست بیاید پس چرا رفت؟؟ لابد مشکلی داشته و حالا ک برگشته یعنی مشکل حل شده من دلم روشن است خواب دیدم شهلا دیدم خانه تاریک بود تو این طرف دراز کشیدی و ایوب ان طرف نور سفیدی مثل نور ماه از قلب ایوب بلند شد و امد تا قلب تو من میدانم تو و ایوب قسمت هم هستید بگذار بیاید انوقت محبتش هم ب دلت مینشیند ✨ اکرم خانم صدا زد شهلا خانم باز هم تلفن بعد خندید و گفت میخواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟ مامان لبخند زد و رفت دم در من هم مثل مامان ب خواب اعتقاد داشتم محبت ایوب به دلم نشسته بود اما خیلی دلخور بودم ✨ مامان ک برگشت هنوز میخندید گفتم بیاید شاید ب نتیجه رسیدید گفتم ولی اقا جون نمیگذارد گفت من به این دختر بِده نیستم 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود وقتی امد من و مامان خانه بودیم،اقاجون.سر کارش بود.... رضا مثل همیشه منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند... دست ایوب ب گردنش اویزان بود و از چهره اش مشخص بود ک درد دارد ..... مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف اورد .... ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی از جیبش بیرون اورد ...... -مامان میشود این نسخه را برایم بگیرید؟؟من چند جا رفتم نبود.... مامان کاغذ را گرفت -پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام... مامان ک رفت به ایوب گفتم - کار درستی نکردید.... -میدانم ولی نمیخواستم بیگدار ب اب بزنم با عصبانیت گفتم -این بیگدار ب اب زدن است؟؟ما ک حرف هایمان را صادقانه زده بودیم،شما از چی میترسیدید؟؟ ✨ چیزی نگفت گفتم -به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود ارام گفت -" میشود" -نه امکان ندارد ،اقاجونم.ب خاطر کاری ک کردید حتمامخالفت میکنند -من میگویم میشود،میشود.مگر اینکه..... -مگر چی؟؟ -مگه اینکه....خانم جان ،یا من بمیرم یا شما..... 🌈 @shahidaghaabdoullahi