1_326196979.mp3
13.19M
به یاد همه شهدای خانطومان مخصوصا شهید علی آقا عبداللهی
{بابایی😭😭}
سید رضا نریمانی
@shahidaghaabdoullahi
#چندخطبایاران💫
#شهیدعباسدانشگر 🕊
در ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۷۲ در سمنان چشم به جهان گشود🌱
عباس پسری مومن وانقلابی بود.
عباس در دانشگاه افسری وتربیت پاسداری امام حسین در حال دانش اموختگی بود وتازه دوماه از نامزدی اش میگذشت که هوایی شد واز دانشگاه افسریه به سوریه اعزام شد.
وبالاخره در1395/3/20 در #ماه_مبارک_رمضان در جنوب حلب شربت شهادت نوشید 🥀
و به دست مردم سمنان در امامزاده اشرف محلات به خاک سپرده شد.
@shahidaghaabdoullahi
#شهید_وحید_زمانی_نیا
از محافظان سردار سلیمانی
یکی از شهدای عملیات تروریستی فرودگاه بغداد💔
🔻مادر وحید از رازی که بعد از #شهادت پسرش فهمید می گوید: که 40 درصد #جانباز بود و من مادر نمی دانستم.😭😭
@shahidaghaabdoullahi
#پذیرش
🔶️ مدرسه علمیه حضرت معصومه سلام الله علیها برای سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۴۰۰ از بین واجدین شرایط، طلبه می پذیرد.
📌 شرایط ثبت نام؛
🔸️قبولی در مصاحبه و آزمون و مراحل پذیرش مدرسه علمیه حضرت معصومه سلام الله علیها
🔸دارا بودن مدرک دیپلم و بالاتر
🔷️ موسس محترم حجت الاسلام و المسلمین سید حسن علوی
📞 تلفن روابط عمومی:
021-77624845
📱 تلفن پذیرش:
+989906309968
🏠 نشانی:
خیابان شهید مدنی، روبروی بیمارستان امام حسین علیه السلام، مسجد جامع صفا، کوچه ی مشهور، حوزه علمیه حضرت معصومه(سلام الله علیها)
🌐 برای ثبت نام در سایت حوزه های علمیه به نشانی زیر مراجعه نمایید.
www.paziresh.qanetaat.ir
www.qanetaat.whc.ir
🆔️ نشانی کانال های حوزه حضرت معصومه سلام الله علیها:
🔷️ sapp.ir/hoze_hazratemasoumeh
🔷️ ble.im/hoze_hazratemasoumeh
🔷️ eitaa.com/hoze_hazratemasoumeh
تعداد صلوات هایی ختم شده 36463🌸
از همه شما دوستان قبول باشه ان شاء الله که حاجت روا بشید🤲
توشه ای برای آخرتتون باشه و در دنیا دستتون رو بگیره 😔
حواسمون باشه مادر امام حسن مجتبی علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها هستند. امام حسن رو واسطه قرار بدیم نه نمیشنویم 😔
ان شاء الله حاجات دنوی و اخروی خودتون رو از بگیرید 📿
دعای ایمن شدن از خطر زلزله
📖إنَّ اللَّهَ یُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِیمًا غَفُورًا
💠امام صادق (ع) فرمودند:
هر گاه در شب و هنگام خوابیدن از وقوع زلزله و خراب شدن خانه می ترسی آیه «۴۱ سوره فاطر» را قرائت كن.
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
بسم الله النور✨
صـبحِ عـلَـی الطلـوع
سلامٌ علَی الحسین «علیهالسلام»
و سلامٌ علَی المهدی «عجلاللهفرجه»
💢 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، صَلَّىاللّٰهُ عَلَيْكَ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، رَحِمَكَ اللّٰهُ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، لَعَنَاللّٰهُ مَنْ قَتَلَكَ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ شَرِكَ فِي دَمِكَ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ بَلَغَهُ ذٰلِكَ فَرَضِيَ بِهِ، أَنَا إِلَى اللّٰهِ مِنْ ذٰلِكَ بَرِيءٌ
💠 السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِه
💠 السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ
💠«السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِی ضَمِنَهُ
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
#حدیث 🌸🌈
پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله
هرکه خوش دارد که بسیاری از وسوسه های سینه اش زدوده شود. ✨
#ماه_رمضان و سه روز از هر ماه را
روزه بگیرد🍃
#ضیافتانه 🌱
@shahidaghaabdoullahi
دیشب که زلزله اومد همه پدرها به بچه هاشون دلداری میدادن که چیزی نیست نترسید.......
نکنه دیشب امیر حسین ترسیده باشه و بابایی نبوده بهش بگه نترس😢😢
نکنه دیشب امیر حسین از ترس گریه کرده باشه و بابایی نبوده که اون رو تو آغوشش بگیره بگه جان بابا نترس 😭😭😭
پ، ن:جواب این همه اشک و نبود پدر رو چجوری میخوایم بدیم 😢🤦♀
به شهدا و خانواده هاشون مدیونیم تا قیامِ قیامت
@shahidaghaabdoullahi
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
دلنوشته تقدیم به ابوامیر شیر خانطومان : یکشنبه ساعت 22 هواپیما در آبادان نشست پسری خوش سیما اهل محل
🔴برای آخرین بار میزارم
دلنوشته شهید حسین معز غلامی به شهید علی آقا عبداللهی 🌼
زلـزله نیست؛ نتـرسید حسـن(ع) آمـده است،
کـه زمین بهـر قدمهاش به وجـد آمـده است...
#میلاد_امام_حسن_مجتبیع💚🎊
🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉
@shahidaghaabdoullahi
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️
⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️
:
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_سوم
💠 صورت #خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازهاش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه میکردم.
از همان مقابل در اتاق، #اشکهایم طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت :«مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه!»
💠 میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود.
از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن #نامحرم خجالت میکشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :«مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون!» و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :«باهاش چیکار کردن؟»
💠 لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه #بیرحمی سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :«باید خانوادهاش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.»
سعد تنها یکبار به من گفته بود خانوادهاش اهل #حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیشدستی کرد :«خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانوادهاش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کس دیگهای بفهمه شما همسرش بودید!»
💠 و زخم ابوجعده هنوز روی رگ #غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :«اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره!» و دوباره صدایش پیشم شکست :«التماستون میکنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو #حرم بودید!»
قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید :«والله اینا وحشیتر از اونی هستن که فکر میکنید!»
💠 صندلی کنار تختم را عقبتر کشید تا نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره #درعا خبر داد :«میدونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر #نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشتهها رو تیکه تیکه کردن!»
دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهستهتر کرد :«بیشتر دشمنیشون با شما #شیعههاست! به بهانه آزادی و #دموکراسی و اعتراض به حکومت #بشار_اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو #حمص دارن شیعهها رو قتل عام میکنن! #سعودیهایی که چندسال پیش به بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعهها رو سر میبرن و زن و دخترهای شیعه رو میدزدن!»
💠 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او میشنیدم در #انقلاب گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خلاصه می شد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی میشنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش میکردم.
روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرفها روی سینهاش سنگینی میکرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :«بعضی شیعههای حمص رو فقط بهخاطر اینکه تو خونهشون تربت #کربلا پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیههای شیعه رو با هرچی #قرآن و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعهها رو آتیش میزنن تا از حمص آوارهشون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...»
💠 غبار #غیرت گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت #تکفیریها در حق #ناموس شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...»
باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دندهتون جوش بخوره، خواهش میکنم این مدت به این برادر #سُنیتون اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!»
💠 و خودم نمیدانستم در دلم چهخبر شده که بیاختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانیام نفس میکشید و داغ بیکسیام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید #ایران پیش خونوادهتون!»
نمیدید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام #سوریه را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه #آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو #غارت میکنن!»...
#ادامه_دارد
@shahidaghaabdoullahi
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙
⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙
:
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب دلتنگی او بود و نشد پنهانش کنم که بیاراده اعتراف کردم :«من #ایران جایی رو ندارم!»
نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید :«خونوادهتون چی؟» محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید و خجالت میکشیدم بگویم به هوای همین همسر از همه خانوادهام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم و او نگفته حرفم را شنید و #مردانه پناهم داد :«تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!»
💠 انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود، با چشمانش روی زمین دنبال جوابی میگشت و اینهمه #احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید :«فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.»
و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از #محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرامشان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی گرمتر.
💠 در همصحبتی با مادرش لهجه #عربیام هر روز بهتر میشد و او به رخم نمیکشید به هوای حضور من و به دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگیاش به هم ریخته که دیگر هیچکدام از اقوامشان حق ورود به این خانه را نداشتند و هر کدام را به بهانهای رد میکرد مبادا کسی از حضور این دختر #شیعه ایرانی باخبر شود.
مصطفی روزها در مغازه پارچه فروشی و شبها به همراه سیدحسن و دیگر جوانان شیعه و #سُنی در محافظت از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و معمولاً وقتی به خانه میرسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام #نماز صبح بود.
💠 لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای #وضو بیرون میرفتم و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام میکرد و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشد که هر سحر دست دلم میلرزید و خواب از سرم میپرید.
مادرش به هوای زانو درد معمولاً از خانه بیرون نمیرفت و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چیندار و بلند بدوزد و هر بار با خنده دست مصطفی را رو میکرد :«دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت میکشید گفت بهت نگم اون اورده!»
💠 رنگهای انتخابیاش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گلهای ریز سفید بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشیاش را پوشیدهام کمتر نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونههایش #خجالت میچکید.
پس از حدود سه ماه دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود و میدانستم باید زحمتم را کم کنم که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم.
💠 سحر #زمستانی سردی بود و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید :«چیزی شده خواهرم؟»
انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد :«چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟»
💠 صدای تلاوت #قرآن مادرش از اتاق کناری به جانم آرامش میداد و نگاه او دوباره دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم :«من پول ندارم بلیط #تهران بگیرم.»
سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم :«البته برسم #ایران، پس میدم!» که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم سر به زیر با سرانگشتانش بازی میکند.
هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد. دلم بیتاب پاسخش پَرپَر میزد و او در سکوت، #سجادهاش را پیچید و بیهیچ حرفی از اتاق بیرون رفت.
اینهمه اضطراب در قلبم جا نمیشد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط میچرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم.
پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو میکردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم میگشت که در همان پاشنه در، نگاهمان به هم گره خورد و بیآنکه حرفی بزند از نقش نگاهش دلم لرزید.
از چوبلباسی کنار در کاپشنش را پایین کشید و در همین چند لحظه حساب همه چیز را کرده بود که شمرده پاسخ داد :«عصر آماده باشید، میام دنبالتون بریم فرودگاه #دمشق. برا شب بلیط میگیرم.»...
#ادامه_دارد
@shahidaghaabdoullahi
سلام.
یه تولد داریم ، چه تولدی 😍😍
تولد کسی که خودش غریبه ، اما غریب نوازه😢😓
کریمه و هیچکس رو دست خالی بر نمیگردونه 😭😭
عزیزه و توی عزیز ترین ماه خدا بدنیا اومده 😊🎉🎊
اینم کارت دعوت تولدشه
بهش قول بده از روز تولدش به بعد یه گناهتو ترک کنی 😊😍
یا یه کار خیر به نیتش انجام بدی حتی اگه کوچیک باشه 👌🏻
بزن روی لینک زیر و به یاد این خادم عاشق هم باش 🌹🌹
https://digipostal.ir/c8xjzq6
میتونی برای هرکی که دوسش داری ارسال کنی تا تعداد زیادی از دوستامون بتونن این قول قشنگ رو به امام حسن (ع) بدهند.
یا علی (ع) بگو ارسال کن
یا علی✋🏻
#فدآیے_سیدعلے
@shahidaghaabdoullahi
f.Z.roshd:
امامزمانمیگن⇣
منوبہعممقسمبدیدبراےظہور
اقاجان
توروبہزینبڪبرے
عمہشـہـدا
ماروازگناهمحفوظنگہدارو
ظہورڪنهرچہزودتر:)🌱
.
.
.
بچہهایادمونباشہ
اقاسربازمیخوان
نہسربار
بیایمسربازاقابشیمـــ(:❤️🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی سید رضا نریمانی
به مناسبت ولادت امام حسن علیه السلام
جانم حسنِ😍😍
@shahidaghaabdoullahi
#پذیرش
🔶️ مدرسه علمیه حضرت معصومه سلام الله علیها برای سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۴۰۰ از بین واجدین شرایط، طلبه می پذیرد.
📌 شرایط ثبت نام؛
🔸️قبولی در مصاحبه و آزمون و مراحل پذیرش مدرسه علمیه حضرت معصومه سلام الله علیها
🔸دارا بودن مدرک دیپلم و بالاتر
🔷️ موسس محترم حجت الاسلام و المسلمین سید حسن علوی
📞 تلفن روابط عمومی:
021-77624845
📱 تلفن پذیرش:
+989906309968
🏠 نشانی:
خیابان شهید مدنی، روبروی بیمارستان امام حسین علیه السلام، مسجد جامع صفا، کوچه ی مشهور، حوزه علمیه حضرت معصومه(سلام الله علیها)
🌐 برای ثبت نام در سایت حوزه های علمیه به نشانی زیر مراجعه نمایید.
www.paziresh.qanetaat.ir
www.qanetaat.whc.ir
🆔️ نشانی کانال های حوزه حضرت معصومه سلام الله علیها:
🔷️ sapp.ir/hoze_hazratemasoumeh
🔷️ ble.im/hoze_hazratemasoumeh
🔷️ eitaa.com/hoze_hazratemasoumeh