eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
912 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
90 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
‏عکس از شهید مدافع حرم علی آقا عب
❤‏قرار شبانه❤ بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد 🦋بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ🦋 💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ💚 ❤️دعــای سـلامتی امــام زمــــان(عج)❤️ 💚اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا💚 اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درباره پيمان شكنان ۹- و من كلام له ( عليه السلام ) > في صفته و صفة خصومه و يقال إنها في أصحاب الجمل < وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّي نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّي نُمْطِرَ . از سخنان آن حضرت علیه السّلام است (در آن طلحه و زبیر و همراهانشان در جنگ جمل را توبیخ و سرزنش مى فرماید): (1) مانند رعد صدا كرده ترسانیدند و مثل برق درخشیده از جا در آمدند (با لاف و گزاف فتنه و فساد بر انگیختند و اسباب كار جنگ را فراهم نمودند) و با این جوش و خروش در وقت كارزار ناتوان و ترسان بودند، (2) و لیكن ما صدا نمى كنیم و نمى ترسانیم، تا موقع عمل (گفتار ما مقرون به كردار است) و تا نباریم سیل جارى نمى كنیم (چنانكه محال است پیش از آمدن باران سیل جارى گردد محال است فتح و فیروزى نصیب گوینده اى گردد كه كردار نداشته باشد).
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🌹🕊 🕊🌹 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم @shahidaghaabdoullahi
🥀{بسم رب الشهدا والصدیقین}🥀 شهادت اتفاقی نیست سعادتی است که نصیب هرکس نمی شود باید شهیدانه زندگی کرد تا شهیدانه بمیری… 🌻قرار اول هر صبح🌻 برنامه امروزخود را بنویسیم. با رعایت نظم، کارمان را پیش ببریم. هدف را مشخص کن.😉🍃 🌷شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 5صلـــوات🌷 ✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ...✨ @shahidaghaabdoullahi
‌∞♥∞ ❣ ❣ سر【فدای】قدمت ای مَه کنعانی من قَدَمی ‌رنجه ‌کن ای‌ دوست ‌به【‌مهمانی】من عمرمان رفت به 【تکرار】نبودن هایت غیبتت ‌سخت ‌شد از دست‌【مسلمانی】من ❣
🕊🏴🕋🏴💚🕊 💠🔹متن دعای عهد✨ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💚اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراًکَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. *اَللّهُمَّ أَرِنِى  الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ  وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ  وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.. ✨اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ ✨اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ ✨ اَلْعَجَلَ ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ ~~~~~~~~~~~~ @shahidaghaabdoullahi
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی ساکت شد. گفتم: «شما بگو با کی هماهنگی کردي تا من خاطر جمع بشم، والا نمی آم.» راه افتاد. همان طور که می رفت، گفت: «بیا تا برات بگم.» دنبالش راه افتادم. «من با خود فرمانده ي تیپ بیت المقدس هماهنگ کردم. اولش که قبول نکرد، ولی وقتی ازش خواهش کردم، اجازه داد.من می خواستم اجازه ي پنج، شش نفر رو بگیرم، اون ولی فقط با اومدن دو نفر موافقت کرد که این توفیق بزرگ نصیب تو هم شد؛ یعنی ما آلان داریم با مجوز شرعی می ریم.» نفس راحتی کشیدم و گفتم: «همین رو شما از اول می گفتی، حالا دیگه خاطرم جمع شد.» لبخند معنی داري زد و چیزي نگفت.رفتیم قاطی نیروهاي دیگر و مثل آنها، منتظر دستور حمله شدیم. هوا گرگ و میش بود. تو تاریک - روشن صبح، درگیري شدید شده بود.حتی بعضی جاها کار به جنگ تن به تن رسید.با کارد و سرنیزه، گاهی هم با نارنجک، نیروهاي دشمن را به درك می فرستادیم و سنگر به سنگر می رفتیم جلو. تو آن گیرو دار، سعی می کردم عبدالحسین را گم نکنم.تا کنار اروند رود و نزدیک گمرك خرمشهر رفتیم، داشتیم آخرین سنگرهاي دشممن را پشت سر می گذاشتیم. عراقی ها با خفت و خواري، یا فرار می کردند، یا دست می گذاشتند رو سرشان و تسلیم می شدند. اوج درگیري ها نزدیک شهر بود.بچه ها مثل سیل کوبنده می رفتند جلو. هیچ کدام از ترفندهاي دشمن جلودارشان نبود. تک و توکی از سنگرها، هنوز مقاومت می کردند.همانها هم به حول و قوه ي الهی سقوط کردند. وقتی خرمشهر آزاد شد، خورشید طلوع کرده بود و هواي صبح، لطافت عجیبی داشت. من هم مثل تمام بچه ها، حال خودم را نمی فهمیدم.خیلی ها، همان جا به خاك سجده افتاده بودند و با ناله هاي از ته دل، شکر می کردند.واقعاً از خود بیخود شده بودم و براي رفتن به شهر لحظه شماري می کردم. مسجد جامع، با آن همه رنج و شکنجه، هنوز پا بر جا ایستاده بود. دوست داشتم جزو اولین ها باشم که آن جا نماز شکر می خوانم.ثمره ي خون شهدا را به وضوح می دیدیم.تو چشمها، همین طور اشک شوق بود که حلقه می زد. در این بین، عبدالحسین هم سراز پا نمی شناخت.خیلی ها می دویدند به طرف شهر.یک آن اسلحه را تو دستم فشار دادم و من هم بناي دویدن گذاشتم. داشتم می رفتم داخل شهر، یکدفعه کسی از پشت، دستم را گرفت. کم مانده بود بیفتم!برگشتم با حیرت نگاه کردم. عبدالحسین بود. «کجا.» تو آن لحظه ها، هیچ چیز برام عجیب تر از این سؤال نبود.با نگاه بزرگ شده ام گفتم: «خوب معلومه، دارم می رم تو شهر!» خونسرد گفت:«باشه براي بعد.» «یعنی چه؟ منظورت رو نمی فهمم حاجی!» «باید بریم گردان.» «حالا چه وقت شوخی کردنه؟!» آمدم به راه خودم بروم، دوباره گرفتم. از نگاهش فهمیدم تصمیمش کاملاً جدي است.معترض گفتم:«حالا دو ساعت دیگه می ریم حاج آقا، به قول خودت، تو گردان همه چی خاطر جمع شده.» یاد نکته ي دیگري افتادم. «تازه اگر مشکلی هم می خواست پیش بیاد.تو تاریکی شب بود، حالا که دیگه روز شده ومشکلی نداره.» مثل معلمی که بخواهد شاگردش را نصحیت کند، گفت: «نه، من به فرمانده ي تیپ قول دادم که بعد ازتموم شدن عملیات، تو اولین فرصت خودم رو برسونم گردان، یعنی ما از این به بعد دیگه اجازه نداریم، هر چی بمونیم، خلافه.» ناراحت و دلخور گفتم:«حالا آقاي کلاه کج که چیزي نمی گه اگه ما یک ساعت هم دیرتر بریم.» گفت: «ما به کسی کاري نداریم، وظیفه ي خودمون رو باید بشناسیم؛ منم خیلی دوست دارم برم خاك این شهر رو بو کنم و ببوسم، ولی باشه براي بعد.» سریع یک موتور جور کرد. آمد کنارم ایستاد. «زود سوار شو که داره دیر می شه.» هنوز باورم نمی شد. با حسرت به طرف شهر نگاه کردم. آهسته گفتم: «ما آرزو داشتیم حداقل مسجد جامع رو از نزدیک می دیدیم.» لبخند زد و گفت: «ان شاءاالله بعداً به آرزوت می رسی.» سوار شدم. هزار فکر و خیال جورواجور اذیتم می کرد. گاز موتور را گرفت و رفتیم طرف گردان. وقتی رسیدیم خط خودمان، رادیو هنوز خبر آزادي خرمشهر را نگفته بود. عبدالحسین هم بیکار ننشست. تک تک سنگرهاي گردان رارفت و خبر خوشحالی را به همه داد. مدتی بعد، رفتیم منطقه سومار و نفت شهر. بنا بود آن طرفها عملیاتی داشته باشیم یک شب با خبر شدیم آهنی و چند تا دیگر از بچه هاي تیپ بیست و یک امام رضا (سلام االله علیه)نفوذ کردند تو شهر مندلی عراق.ظاهراً بعدا به دلایلی این عملیات لغو شد برنامه اي داشتند.وقت برگشتن، دشمن تازه متوجه ي آنها می شود.مابین درگیري، آهنی پاش می رود روي مین و انگار گلوله هم می خورد. به هر حال شهید می شود و جنازه اش همان جا می ماند.