eitaa logo
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
1.2هزار دنبال‌کننده
740 عکس
85 ویدیو
2 فایل
کانال رسمی مدّاحِ اهل بیت پاسدار شهید حاج سیّد مجتبی علمدار زیر نظر خانواده ی محترم شهید ولادت: ۱۳۴۵/۱۰/۱۱ اذان صبح شهادت: ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ اذان مغرب تارنما: shahidalamdar.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و پنج: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ پسرم پنج ساله بود كه مریض شد، اصلاً غذا نمی خور
شمارهـ چهل و شش: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ چند سال بعد از شهادت سید، خداوند به من فرزندی عطا كرد. خیلی خوشحال بودم، اما پزشكان خبر بدی به من دادند. لگن فرزندم دچار مشكل بود. به تمام پزشكان حاذق چه در تهران و چه در مازندران مراجعه كردیم. آن ها راهی برای درمان نمی دیدند. مدتی پسرم را در دستگاه قرار دادند؛ اما باز بی فایده بود. قرار بود دوباره پسرم را به بیمارستان ببریم و بستری کنیم. شب قبل از آن، در عالم رؤیا سید را دیدم. چهره ای بسیار نورانی داشت، پیراهن سیاه و شالی سبز بر گردنش داشت. من ناراحت فرزندم بودم. به سمت من آمد و گفت: «فرزندت شفا گرفته، فرزندت بیمه حضرت زهرا شده». 🌷 صبح كه از خواب بیدار شدم، بسیار اشک ریختم. از خدا خواستم به آبروی سید مجتبی خوابم را به حقیقت تبدیل كند. وقتی وارد مطب می شدم تمام بدنم می لرزید. دكتر پسرم را خوب معاینه كرد. بعد از مدتی فكر كردن رو به من كرد و گفت: «از نظر علم پزشكی به دور است اما فرزند شما انگار كه شفا گرفته! اثری از بیماری در او نیست.» من به همراه خانواده بسیار گریه كردیم و خدا را شكر كردیم. بعد از آن دیگر پسرم مشكلی نداشت. من معتقدم سید مجتبی آنقدر به خدا و ائمه نزدیک بود، آنقدر به بی بی فاطمه زهرا ارادت داشت كه به واسطه ی آن ها نزد خداوند صاحب آبرو بود كه خداوند درخواست سید مبنی بر شفا یافتن فرزندم را رد نكرد. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و شش: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ چند سال بعد از شهادت سید، خداوند به من فرزندی عط
شمارهـ چهل و هفت: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ مادر ما زن مظلومی بود که خیلی در راه تربیت صحیح فرزندانش تلاش كرد، لحظه ای از فرزندانش غافل نبود. اختلاف سنی او با مجتبی کم بود. برای همین رازدار مجتبی و دیگر فرزندان بود. مادر همیشه می گفت: مجتبی خیلی به ما درس داد، ما را با اسلام ناب آشنا كرد. زمانی که می خواستیم خبر شهادت مجتبی را به مادر بگوییم خیلی می ترسیدیم. او ناراحتی قلبی داشت، ترس ما از این بود که این ناراحتی شدید تر شود. اما مادر خودش جلو آمد و گفت: من می دانم که مجتبی شهید شده. من مطمئن هستم. اصلاً مجتبی برای این دنیا نبود. خدا به او صبر داد. در مراسم تشییع و تدفین او مانند کوه استوار ایستاده بود. اصلاً فکر نمی کردیم اینگونه مقاوم باشد. بعد از شهادت مجتبی وظیفه مادر سنگین تر شده بود! عصرهای پنج شنبه و جمعه به سرمزار مجتبی می رفت و آنجا می ماند. بسیاری از خانم ها بودند که تازه با شخصیت مجتبی آشنا شده بودند و به سر مزار می آمدند. آنها از مادر می خواستند تا برایشان از خاطرات مجتبی بگوید. 🌷 بارها دیده بودم که دخترانی تقریباً بد حجاب می آمدند و می گفتند: برای عرض تشکر آمده ایم! ما حاجتی داشته ایم و این سید عزیز را به حق جده اش قسم دادیم و حاجت روا شدیم و... در این مواقع، مادر با لحنی صحیح و مادرانه شروع به امر به معروف می کرد. ابتدا خاطراتی از مجتبی تعریف می کرد. این كه مجتبی همیشه بنده واقعی خدا بود بعد می گفت: دختر عزیزم، خدا شما را حفظ کند، مجتبی از اینکه شما اینگونه باشی ناراحت می شود. بعد خیلی مودبانه در مورد اهمیت حجاب و اینکه چرا حجاب مورد تاکید اسلام است صحبت می نمود. دختران زیادی بودند که با نصیحت مادر، مسیر زندگی آنها تغییر کرد. حتی برخی از آنها از دیگر شهرها به ساری می آمدند و... سال ۸۵ ناراحتی قلبی مادر شدیدتر شد. قرار شد او را عمل کنند. کل خانواده از شرایط مادر ناراحت بودیم. اما او نشاط درونی عمیقی داشت! قبل از عزیمت به بیمارستان گفت: من عازم سفر هستم. دیگر تمایل به ماندن ندارم! در مقابل چشمان حیرت زده ما ادامه داد: مجتبی را دیده ام، جایگاه آخرتی مرا نشان داده و گفته که من با شما هستم. در یک غروب غم انگیز، مادر ما به دیدار سید مجتبی رفت. همه خانواده در حسرت غم و اندوه فقدان او سوختند. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
❤️شهدا قهرمانان واقعی❤️ 🖼 تمثال مبارک جانباز شهید سید مجتبی علمدار در دستانِ اشکان خورشیدی در مراسم آغازین بزرگترین رویداد ورزشی ایران، دیدار تیمهای استقلال و پرسپولیس در ورزشگاه آزادی تهران ٩٨/۱/۱۰ 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و هفت: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ مادر ما زن مظلومی بود که خیلی در راه تربیت صحیح
شمارهـ چهل و هشت: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ مدت زیادی از شهادت سید نگذشته بود. جو سیاسی همه شهرها را ملتهب کرده بود. دوم خرداد ۷۶ در پیش بود. عده ای از دوستان سید که به جناح چپ معروف شده بودند دور هم نشسته بودند، مرتب از کاندیدای مورد حمایت خود صحبت می کردند. موج حمایت های آنها به هیئت هم کشیده شده بود. این سیاسی کاری ها باعث شد عده ای از هیئت جدا شوند. یک شب دوباره دور هم جمع شدند و بحث سیاسی را پیش كشیدند. یکی از دوستان سید که به کار خود در حمایت از آن نامزد اصرار می کرد، گفت: «والله قسم، اگر خود سید هم بود به ... رأی می داد.» گفتم: چی داری میگی؟! چرا بی خود قسم می خوری.» بعد شروع کردم به صحبت. تا توانستم بر علیه کاندیدای مورد حمایت او حرف زدم. هر چه دلم خواست گفتم! آن شب با ناراحتی جلسه را ترک کردم، شب هم خیلی زود خوابیدم. 🌷 ایستاده بود در مقابلم. با چهره ای بسیار نورانی تر از زمان حیات. اخم کرده بود. فهمیدم از دست من ناراحت است. آمدم حرف بزنم که سید گفت: «می دونی اون طرف چه خبره؟! چرا به این راحتی غیبت می کنی؟! می دونی اهل غیبت چه عذابی دارند. بعد به حرف آن دوستان اشاره کرد و گفت: والله قسم اگر بودم، به آن آقا رأی نمی دادم.» ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و هشت: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ مدت زیادی از شهادت سید نگذشته بود. جو سیاسی همه
شمارهـ چهل و نه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ خیلی با هم رفیق شده بودیم. کار خاصی هم در منطقه خوزستان نداشتیم، سید می گفت: «از این فرصت باید برای خودسازی استفاده کرد. از همین دوران شروع کرد و برای خودش قوانینی نوشت و به آن ها عمل می کرد.» در تابستان روی پشت بام می خوابید. نیمه های شب بلند می شد و آماده نماز شب می شد. از فضائل نماز شب برای من هم می گفت، اینکه در احادیث آمده: بر شما باد به نماز شب حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا انسان را از گناه باز می دارد. خشم پروردگار را خاموش می کند، سوزش آتش را در قیامت دفع می کند. بعد درباره نماز شب خواندن شهدا می گفت. 🌷 سید اهل عمل به دستورات دین بود. برای همین کلام او بسیار تأثیرگذار بود. افرادی که با او کار می کردند، بعد از مدتی همگی به نماز جماعت و یا نماز شب مقید می شدند. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و نه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ خیلی با هم رفیق شده بودیم. کار خاصی هم در منطقه
شمارهـ پنجاه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ تمام اخلاق و رفتار سید مجتبی درس بود، همه كارهایش برای ما آموزنده بود. فراموش نمی كنم اولین باری که او را دیدم سال ۱۳۶۵ در هفت تپه و گردان مسلم بود. سید از نیروهای گروهان سلمان بود، رفتار و ظاهرش برایم جالب بود. همیشه تمیز و آراسته، پیراهن سرشانه دار، شلوار شش جیب، کلاه کوچک مشکی و شال سبز نشانه ظاهری او بود، فوتبال هم خیلی خوب بازی می کرد. سید هیبت عجیبی داشت، چهره ای نافذ و گیرا داشت. با یک نگاه انسان را جذب می کرد. صدای او در مداحی سوز عجیبی داشت. همین عوامل باعث می شد همه تقاضای حضور در گروهان سلمان را داشته باشند. بعد از آن ایام، دیگر سید را ندیدم تا جنگ به پایان رسید. من در خوزستان در مقر تیپ سوم لشکر ۲۵ کربلا بودم. 🌷 اواخر سال ۱۳۶۷ بود، پس از بهبودی سید، او هم به خوزستان آمد. سید در اطلاعات عملیات لشکر مشغول شد. البته اوایل کار پیش هم نبودیم. مدتی بعد او هم به تیپ سوم آمد. سعی می کردم یک لحظه از او جدا نشوم. تمام اخلاق و رفتار او برای من درس داشت. بسیار در من تاثیرگذار بود. هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را می زد؛ مثلاً، آخر شب می گفت: «من می روم وضو بگیرم. در روایات تأکید شده کسی که با وضو بخوابد شیطان به سراغ او نمی آید و ...» ناخودآگاه ما هم ترغیب می شدیم و به همراه او برای وضو گرفتن حرکت می کردیم. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ پنجاه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ تمام اخلاق و رفتار سید مجتبی درس بود، همه كارهایش ب
شمارهـ پنجاه و یک: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ همان ایام حضور در خوزستان بود. با سید و دیگر پرسنل رسمی دور هم نشسته بودیم. هر كسی چیزی می گفت. چند نفر از رفقا به موضوع سربازهای وظیفه اشاره كردند و گفتند: «بزرگ ترین مشكل ما این سربازها هستند! نه نماز می خوانند. نه حرف گوش می كنند نه ... سید با تعجب گفت: «من باور نمی كنم! چرا سربازهای ما این طور نیستند؟! سربازهای واحد ما از خود ما هم بهترند!» دوستانی كه این موضوع را مطرح كرده بودند گفتند: «خب تو شانس داری، هر چی سرباز خوبه گیر تو میاد.» اما من می دانستم چرا سربازان واحد اطلاعات كه با سید كار می كنند این قدر خوب هستند! همان جا گفتم: «موضوع شانس نیست. سید با سربازها مثل بسیجی های دوران جنگ برخورد می كنه. آن قدر با محبت هست كه اون ها شرمنده می شن. هیچ وقت ندیدم به سرباز بی احترامی كنه. در مسائل شخصی و كارهایی مثل نماز، هیچ وقت امر و نهی نمی كنه. بارها دیدم که سید، جیره میوه خودش را برای سربازها می بره و... این مسائل باعث شده كه سربازهای سید مجتبی، حتی بعد از اتمام خدمت از سید جدا نمی شن!» ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
#علمدار_عشق 💠💠💠💠 🕊 هـــر صبح سلامی به گُلِ روی تو زیبـــٰاست چون یـــادِ گُــلِ روی تو یاد آور عِشــق است 🔻🔻🔻🔻 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ پنجاه و یک: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ همان ایام حضور در خوزستان بود. با سید و دیگر پ
شمارهـ پنجاه و دو: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ یکی از بچه های كارگزینی سید را صدا كرد و گفت: «دو تا سرباز داریم كه همه را خسته كرده اند. سه بار تا حالا واحد آن ها را عوض كردیم، یک بار هم پرونده این ها به واحد قضایی ارسال شده اما بی فایده بوده. می تونی این ها رو ببری تو واحد خودت.» سید گفت: «باشه مشكلی نیست. از این به بعد هر سربازی كه فكر می كنی مشكل داره بفرست پیش من!» سربازها همان شب به واحد ما آمدند. به محض اینكه وارد اتاق شدند سید بلند شد و به استقبالشان رفت. بعد با هر دوی آن ها دست داد و روبوسی كرد. موقع شام بود. بر خلاف برخی از پرسنل، با سربازها سر سفره نشستیم. بعد از صرف غذا سید ظرف ها را جمع كرد. اصرار من و آن سربازها بی فایده بود. همه ظرف ها را شست و برگشت، بعد گفت: «شما خسته اید تازه هم به این واحد آمدید. امشب را استراحت كنید.» 🌷 صبح فردا كه می خواستیم نماز بخوانیم این دو سرباز هم بلند شدند. با هم جماعت خواندیم. از آن روز دیگر لازم نبود كاری را به آن ها بگوییم. قبل از اینكه ما حرفی بزنیم این دو سرباز كارها را انجام می دادند. سید طوری با آن ها برخورد می كرد كه گویی برادر آن هاست، با آن ها می گفت، می خندید. به آن ها اعتماد می كرد. آن ها هم پاسخ اعتماد سید را به خوبی می دادند. حتی یک بار ندیدم كه سید به آن ها بگوید كه مثلاً برای نماز صبح بلند شوید، بلكه غیر مستقیم پیام خود را منتقل می كرد؛ مثلاً، از فضیلت اول وقت می گفت. اینكه انسان اگر سحرخیز باشد، چقدر در روح و روان او اثر دارد. از سخنان دانشمندان مثال می زد و ... البته ناگفته نماند که اطلاعات عمومی سید بسیار بالا بود. در اوقات بیکاری بیشتر مطالعه می کرد. یک بار در تلویزیون مسابقه ای بود که صد سؤال اطلاعات عمومی مطرح شد. سید به نود سؤال پاسخ صحیح داده بود. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
🌹فرا رسیدن ماه ، و الهی، ماه مبارک رمضان بر شما مخاطبان گرامی و عموم شیعیان تبریک🌹 🔻🔻🔻🔻 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ پنجاه و دو: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ یکی از بچه های كارگزینی سید را صدا كرد و گفت:
شمارهـ پنجاه و سه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ یک شب در بین نیروها مسابقه انداختند. قرار شد سید با یکی دیگر از پرسنل کشتی بگیرد. سید گفت: «هر کسی که باخت باید ظرف شام همه نیروها، حتی سربازها را بشورد.» سربازها همه جمع شدند تا سید را تشویق کنند. طرف مقابل بدن بسیار ورزیده ای داشت. از آن هایی بود که سربازها رابطه خوبی با او نداشتند. این مسابقه به سی ثانیه نکشید، سید مجتبی با ضربه فنی پیروز شد. بارها شده بود كه وقتی فوتبال بازی می کردیم با تیم سربازها می ایستاد. شده بود رازدار آن ها. هر كدام از سربازها كه مشكلی داشت با سید مطرح می كرد، می دانست كه سید بهترین مشاور است، آن سربازها می گفتند: «تا حالا هیچ یک از پرسنل با ما این طور برخورد نكرده. هیچ كس مثل سید به ما اهمیت نداده.» 🌷 فراموش نمی کنم یكی از آن ها تا پاسی از شب بیرون محوطه با سید مشغول صحبت بود. می گفت: «عاشق شدم! همه هوش و حواسم جای دیگری است! سید ساعت ها با او صحبت كرد. او با كلامش به عشق او جهت داد. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
💠💠💠💠 شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَان 🔻🔻🔻🔻 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🆔 @shahidalamdar_ir