eitaa logo
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
┄┅❁﷽❁┅┄ کانال رسمی شهید غــیرت علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ مزار شهید: بهشت زهرا‹س›،قطعه۲۴|ردیف۶۶|شماره۳۳| "تحت نظارت خانواده معظّم شهید" خـادمین کانال: @martyr_gheirat @ShahidAliKhalili71 کانال‌وقفِ‌مادرمان‌حضرت‌‌فاطمه‌زهـراست♥️"
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱خاکریز خاطرات 🕯 ❣️در اولین روز ماه رجب عقد کردیم و صادق که روزه هم بود، در هنگام خواندن خبطه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که «آرزوی من را فراموش نکنید و دعا کنید» ..💚 ✨ ❣️خاطره شهید تجلایی را یاد آور می شدند که همسرشان برایش آرزوی شــــهادت کرده بود. اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، گلزار شهـــــدا بود.🍃 وقتی که در گلزار شهدا با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که می شود انسان کسی را که دوست دارد برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت از کنارش برود؟ ✨ ❣️با خود گفتم اگر در بین این شهـــــدا، شهیدی را هم نام آقا صـــــادق ببینم این دعا را خواهم کرد. دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید صـــــادق جنگی را دیدم .✨ در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این دعا مصمم شدم.📿🌹 ✍️راوی همسر شهید🌿 #شهید صادق عدالت اکبری🌹 ‌‌‌"""""""'💓🌷💓""""""" @shahidegheirat """""""💓🌷💓'"""""""
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ... ⏪اسرار ناگفته از آخرین روز زندگی سپهبد سلیمانی پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون) خدایا مارا از غافله شهدا جدا نفرما شادی همه شهدا راه حق وحقیقت صلوات ╔═ 🏴 ══ 🖤 ══🕊⚘ ═╗ @shahidegheirat ╚═ ⚘🕊══ 🖤 ══ 🏴 ═╝
آخرین روز ...💔 پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح 🔻با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند.🔸 ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند...💎 هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت📝 گفت و گفت... از منشور پنج ‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه😳 آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه..☺️ ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! 🔻ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود🚗حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته. شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند.‼️ حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!🙏 حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم!☺️ باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم... حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش☝️ اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته❗️ بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد✈️ ساعت 2 صبح جمعه خبر حاجی رسید😔😔 به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.🔖 (راوی؛ ستاد لشکر ) 🔻پ.ن: آخرین عکس رزمندگان فاطميون با ╔═ 🏴 ══ 🖤 ══🕊⚘ ═╗ @shahidegheirat ╚═ ⚘🕊══ 🖤 ══ 🏴 ═╝
⤵️ همسر شهید 🌷 🔸مهدی عاشق 😍 #شهید ابراهیم هادی بود. دوماه قبل شهادتش🌷 ریش هاشو کوتاه نمیکرد میگفت میخوام موقع شهادت هم تیپ شهید هادی باشم❤️. 🔹همیشه کتاب📙 سلام بر ابراهیم را به دوستانش هدیه میداد #شهید_مهدی_ایمانی ╔═ 🏴 ══ 🖤 ══🕊⚘ ═╗ @shahidegheirat ╚═ ⚘🕊══ 🖤 ══ 🏴 ═╝
3.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید قاسم سلیمانـے اگر دنبال شہادت هستیم باید مصادق تعبیر شهید احمد ڪاظمـے باشیم ╔═ 🏴 ══ 🖤 ══🕊⚘ ═╗ @shahidegheirat ╚═ ⚘🕊══ 🖤 ══ 🏴 ═╝
#دلتنگی_شهدایی🌹 «#شہید یعنی: به خیرگذشت...نزدیک بود بمیرد❗️» "تو" چه میکنی،این میانه ی خون برادرم...؟!برای بیداری ما...؟! آخ ... یادم رفته بود ... #شہید بیدارمیکند ...🙂 #شہید دستت را میگیرد ...✋🏻 #شہید بلندت میکند ...✨ #شهید_علی_خلیلی ❤️ #داداش‌علے 💞 ╔═ 🏴 ══ 🖤 ══🕊⚘ ═╗ @shahidegheirat ╚═ ⚘🕊══ 🖤 ══ 🏴 ═╝
نه گذاشتند لمست كنم نه گذاشتند دست قطع شده ات را ببوسم... تمام حسرت‌هايم را بايد با نگاه كردن به تابوتی كه تو در آن آرميده بودی و هر شب نگاه به سنگ مشكی‌ای كه از تمام تو برايم باقی ماند، خالی كنم. ‌‌ اين همه حسرت برای قلب يک دختر خيلی سخت است. بابا اما همه اين‌ها به فدای امام حسين(ع)، به فدای خواهر حسين(ع)... ‌‌ دلم به آن وعده‌ای که همیشه به من میگفتی دخترم منو تو با هم #شهید میشیم خوش است... ‌‌ میدانم روز وصل منو تو دیر نیست و مرا به زودی در آغوش خواهی گرفت... #زینب_سلیمانی #زینب_حاج_قاسم ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ @shahidegheirat ╚════ ✾" ✾" ✾
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
شهید حاج اصغر پاشاپور با نام جهادی (اصغر ذاکر) اهل شهرری و از اولین نفراتی بوده که با حاج قاسم سلیما
شهادتت مبارک رفیق شهیدم...♥️ ای ❣️🌷خوش به سعادتت؛ پس از یک ماه دوری از حاج قاسم به شهادت رسیدی...🌹🍃 🥀پیش حضرت مادر و سیدالشهدا برای ما زمینی ها هم دعا کن که سخت محتاج دعایتان هستیم...
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سردار_دلها ❤️ #شهید اصغر پاشاپور همراه با حاج قاسم...
#خاطره 🌿 قرار گذاشتیم باهم بریم زیارت #امام_رضا(ع)…😍 بعد از چند روز من کارام هماهنگ شد و بلیط هم گرفتم اما فقط یه دونه!☝🏻 بیشتر پول نداشتم😕 و قرار بود پیش عده ای از رفقا که اردو میرفتن #مشهد بریم و فقط بلیط رفت و برگشت از خودمون باشه. بهش(#شهید) گفتم: هماهنگه شب راه آهن باش.🙂بچه های فلان جا که قرار بود باهاشون بریم شب حرکت میکنن. منم بلیط برا همون موقع گرفتم… شب زنگ زد بهم گفت کجایی!؟ یه ربع دیگه قطار حرکت می کنه. گفتم: من گیر کردم تو برو من خودمو می رسونم…😣 مثل اینکه فهمیده بود تو راه که راضی شدم اون بره خودم نرم…😢 حالا در هر صورت صبح رسیده بودن مشهد. دم غروب بود که یکی از بچه های اون اردو زنگ زدو گفت: این رفیقت تا رسیدیم #مشهد رفت حرم هنوزم نیومده! گفتم پیداش کن نگران شدم :( سر نماز #مغرب دیده بودنش تو #حرم که گفته بود تا فلانی نیاد من نمیام بیرون حرم! از #آقا خواستم…🤲🏻💔 تهران مضطرب بودم فکر کردم گم شده و… گوشیم📱 زنگ خورد یکی از بچه های تهرانپارس بود گفت: بلیط رفت و برگشت #مشهد دارم هوایی دوتا! 😌 اونی که قرار بود بیاد نمیاد تو اگه میای بیا… (مهمون من)😍 دو سه ساعت بعد حرم دیدمش از حال داشت میرفت تقریبا دو روز بود غذا نخورده بود😬؛ تا منو دید بغلم کرد و گفت: ما بی معرفت نیستیم دمت گرم #آقا(ع)… از خوشحالی و حالی که داشت گریه م گرفت😭 احساس کردم اصلا نمیشناسمش…🥀 بعضی وقتا میگم ای کاش بود…💫 #شهید_علی_خلیلی❤️ #داداش‌علے 💞 #شهید_غیرت ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ @shahidegheirat ╚════ ✾" ✾" ✾
🌹😊 🌷 هواے دلمـ💕 باران نگاهت را می خواهد می شود بر من بباری 🌧 هوای دلم ڪه پر شود از باران نگاهت من هم چون تو لایق می شوم... ❤️ 💞 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ @shahidegheirat ╚════ ✾" ✾" ✾
🌷♥️ از جنس دلتنگی 🥀🍃... می خوانمت ... ولے ...!!! خیلی خیلی دوری ... نه دستم به دستانت میرسد ...! نه چشمانم به نگاهت ...!‌ چــاره ای کن ...! "تــو" را کم داشتن ...! کم نیست ...! است ...! °|• ـღ شهید علی خلیلی •|° ╔═ 🌼 ══💔══ 🌸⚘ ═╗ @shahidegheirat ╚═ ⚘🌸 ══💔══ 🌼 ═╝