✍شهیدی که با وجود اینکه خودش زخمی و شکمش پاره بود مادرش را کول می کرد و کارهایش را انجام می داد.
🌹شهید یونس زنگی آبادی
🔹من در طول زندگی مان فقط به خاطر یک موضوع غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم.
🔸در آنجا بود که در سراسر وجود حاج یونس رنج و عذاب را میدیدم.
⭕️آن هم زمانی بود که مادر حاج یونس سکته کرد.
🔹وقتی مادر حاج یونس سکته کرد دست و پایش سنگین شده بود زبانش هم کمی سنگین کار میکرد.
🟢حاج یونس میبایست یک ماه مادرش را برای معالجه به کرمان می برد تا زیر برق بیندازند.
⭕️آن موقع حاج یونس خودش به شدت زخمی و شکمش پاره شده بود؛ امّا همیشه مادرش را کول میگرفت و کارهایش را انجام میداد.
🔹من هم هر وقت میخواستم این کار را بکنم میگفت: نه تو نمیتوانی این کارها وظیفهی من است مادر من است.
🔸او از این که مادرش ناراحت بود به سختی رنج میکشید و تحمّل ناراحتی مادرش را نداشت.
✅راوی طاهره زنگی آبادی همسر شهید
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍شهیدی که حضرت زینب سلام الله را در بیداری دید شهید مدافع حرم محمد علی حسینی... 🔹شهید هجده ساله ای
شهیدی که حضرت زینب سلام الله را در بیداری مشاهده نمود.
✍خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد...
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی علاقه عجیبی به شهید حاج حسین بادپا داشت یک سال پیش از شهادت حسین برایش از دلتنگی اش نوشت.
🟢من هر شب دعایت می کنم و تو دعایم کن اگر رفتی مرا یادت نرود قول دادی.
🔹سلام مرا به یونس، حسین، حاج احمد، میرحسینی، همه و همه را سلام برسان.
🔸بگو: معرفت هم حدی دارد.
🔹به آنها بگو :
⭕️غریبم با روح و جان خسته
🔸غروبه وقت پرواز با بال شکسته
🔹کبوترها رفته اند من در دام صیاد
🔸خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد
✅دوستت دارم برادرت قاسم سلیمانی
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍همسر شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او سه روز سردرد شد. 🟢می خواهیم برویم سراغ داستان زیبای خواس
✍عرض سلام و احترام خدمت همسر محترمه و فرزندان بزرگوار شهید محمد شیخ شعاعی افتخار داریم در کانال عضو هستند.
✅ان شاءالله جوانان عزیز بخوانند و از مطالب بهره و استفاده لازم را ببرند.
✍شهید حمیدرضا سلطانی نشسته پایین پای شهید حاج قاسم سلیمانی
🌹فرازی از وصیت نامه شهید حمیدرضا سلطانی پور
🟢با كدامین وصیت می توان هدف شهید را رساند و با چه كلامی می توان راه و هدف اسلام را بیان نمود.
🔹و با چه قلمی می توان راه واقعی را نوشت و با چه سخنی می توان وصیت را كامل نمود.
🔸و با چه گفتاری می توان حسین سید الشهداء علیه السلام را معرفی كرد.
🌹با چه بیانی می توان كلمات شهید و شهید شدن و به كجا رفتن را فهماند.
🟢آیا راهنمایی به جز یادگار پیامبر اكرم صلی الله و قرآن مجید می توان یافت كه هر كلامش چه اسرار و چه تفسیرهایی در بردارد و ای كاش در پی آن بودیم كه یكی از آیات قرآن كریم را درک نماییم.
⭕️ای مردم مگر قرآن برای همه نیامده؟
🔹پس همه باید عصاره شویم و این چیزی است كه حق تعالی می خواهد.
🔸عصاره یعنی شیره چیزی را گرفتن شیره چیزی را كه می خواهند بگیرند آن را در فشار قرار می دهند تا عصاره اش گرفته شود.
⭕️آیا پیامبر الگویی از رنج و زحمت نشد تا عصاره شود؟
🟢ما هم باید با دنبال كردن راه انبیاء روح خود را عصاره نماییم.
🔹سختی های زندگی با دادن دست و پا و زخمی شدن و شهید شدن روح را سفید می گرداند.
🔸شهیدان این گونه برای خود اثبات كردند و به چشم بصیرت می نگرند و می گویند كه شكر او به جای آورید.
@shahidan_kerman
✍همسری شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او تا سه روز سردرد شد.
🟢داستان زیبای خواستگاری روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی از همسرش خانم نرگس عامری قسمت دوم
✅قند در دلم آب شده بود.
🔹بعد از امتحان خواهر شیخ محمد گفت: ایشان در کتابخانه با من کار دارد.
🔸گفتم: وای! من دو هفته قبل یک کتاب امانت گرفتم هنوز بر نگردانده ام حتماً میخواهد سراغ آن را بگیرد آبرویم پیش شیخ محمد رفت.
🔹من یک دختر ساده ۱۵، ۱۶ ساله بودم که واقعاً در ذهنم فقط همین چیزها بود.
🔸همراه خواهر شیخ محمد به کتابخانه رفتیم و این بار برخلاف همیشه ایشان مستقیم مرا خطاب قرار داد حالم را پرسید و گفت: حتماً امروز در خانه به شما گفتهاند.
🔹تازه یادم افتاد مادرم موضوع خواستگاری را مطرح کرده.
🔸شیخ محمد ادامه داد: خواستم از شما سؤال کنم اگر راضی هستید با خانواده به طور رسمی به منزلتان بیاییم اگر نه حرفمان سر زبان ها نیفتد.
🟠هیچی نگفتم شوکه شده بودم.
⭕️از آن موقع تا سه روز سر درد شدید داشتم و سر کلاس هم نرفتم.
🔹آنقدر خجالت میکشیدم که نمی توانستم به روی پدر و مادرم نگاه کنم!
🔸بالاخره موضوع را به مادرم گفتم خلاصه بعد از یک هفته و پیغام مجدد شیخ محمد پدرم به واسطه مادرم نظرم را پرسید گفتم: هرچه شما بگویید.
✅اما خدا میدانست که قند در دلم آب شده بود.
🔹باورم نمیشد بین آن همه دختر فعال و پرشور شیخ محمد مرا انتخاب کرده.
🔸هرکدام از دخترهای شهر هم جای من بود همین قدر خوشحال میشد.
@shahidan_kerman
✍شهیدی که مهره قیمتی هدیه امام حسین علیه السلام بود.
🌹شهید احمد سلیمانی
🔹مادربزرگم مادر شهید؛ زمانی که پدر را باردار بودند در خواب میبیند که یک مهره قیمتی به ایشان هدیه میدهند.
🟢در خواب متوجه میشوند که این مهره قیمتی هدیه امام حسین علیه السلام است.
🔸وقتی پیگیر تعبیر خواب میشود به او میگویند: فرزندت ان شاءالله در خط امام حسین علیه السلام خواهد بود.
✅راوی زینب سلیمانی دختر شهید احمد سلیمانی
@shahidan_kerman
✍شهید زنده ای که خودش شهید بود اما به دنبال شهادت در میدان جهاد و نبرد بود.
🌹سردار شهید حاج حسین بادپا
🔹از سنین نوجوانی و مدرسه در جبهه حضور داشت در شانزده سالگی چشمش را در جبهه های جنگ تحمیلی از دست داد با بدنی پر از ترکش به مقام جانباز هفتاد درصد رسیده بود.
🔸او سالهای بعد از جنگ را هم در جنوب شرق و مبارزه با اشرار باز به دنبال شهادت می دوید.
🔹بعد از حمله داعش و جنگ در سوریه با التماس از حاج قاسم می خواست تا اجازه دهد برای دفاع از حریم آل الله به سوریه اعزام شود اما حاج قاسم موافقت نمی کرد.
🔸همسرش را واسطه قرار داد تا توانست رضایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را بدست آورد.
🔹چندین بار تا مرحله ی شهادت می رفت و با وجود تیری که به سینه ی وی خورده بود و از پشت کمر وی در آمده بود باز هم شهادت در میدان نصیبش نشده بود.
⭕️در دفاع مقدس وقتی سر پست خواب افتاده بود شهید یوسف الهی متوجه می شود شهید محمدرضا کاظمی را از اهواز می فرستد و می بیند بیست و پنج دقیقه را که خواب افتاده بود اعداد را از پیش خودش نوشته.
🟢شهید محمدرضا کاظمی به او می گوید تو شهید نمی شوی.
🔹شهید محمدرضا کاظمی را خواب می بیند به او می گوید برای شهادتش دعا کند محمدرضا کاظمی چیزی نمی گوید.
🔸شهید بادپا می گوید من دعا می کنم شما آمین بگو باز هم محمدرضا کاظمی سکوت می کند.
🔸دست آخر دست به دامان مادر شهید محمدرضا کاظمی می شود مادر شهید کاظمی برای او دعا می کند.
🔸مادر خودش هم با رضایت قلبی برای شهادت او دعا می کند تا مزد سالها جهاد را در میدان با شهادت می گیرد.
@shahidan_kerman
✍هدیه به روح مطهر سردار شهید علی شفیعی
🔹سلام بر عشق که از میان عطش پرواز در وجودت دمیده شد.
🔸نمی دانم آیا هرکسی که پر باز کرد و اوج گرفت یقینا پرواز خواهد کرد یا نه؟
🔹اما می دانم که قلب تو مفتخر به لمس عاشقانه ذرات آسمان شد.
⭕️پرواز در تعبیر من و امثال من نمی گنجد.
🔸پرواز یعنی گرایش بسوی بینهایت گرایشی که تمام وجود را محبوس تلاطم آفرینش می کند.
🔹نمی دانم که هنگام عروج آسمان را چگونه می دیدی؟
🟢شاید پدیده های صبحگاهی و ریسه نورهای سبز الهی در آسمان دلت رقص می کردند.
🔸شاید از میان پاره ابر ها رنگین کمان را رصد می کردی.
🔹شاید سر در دامان حسین علیه السلام داشتی.
🔸در هرحال چرخش این شاید ها باید ها در پیچ و خم ذهنم نمی تواند لطافتی که تو با دل دیدی را برایم نقش کند.
🔹شرمنده ام که هیچ از تب عشق نمیدانم طعم پرواز تو را هر گمشده ای نخواهد چشید مگر به شرط شفاعتت.
🔸ای شهید که بر قله های عشق نشسته ای می شود در دعاهایت یادم کنی؟
✅کاش منم شبیه تو کم می شدم از روزگار...
@shahidan_kerman
✍شهیدی که سراسر زندگی و شهادتش عطر و بوی حضرت عباس علیه السلام را داشت.
🌹شهید عباس عباسی
🔹نامش عباس
🔸فامیلش عباسی
🟢رمز آخرین عملیات حضرت عباس علیه السلام
🔸فرق شکافته و دستان قطع شده هنگام شهادت همانند حضرت عباس علیه السلام
🌹شادی روحش صلوات
@shahidan_kerman
✍داستان زیبای ازدواج روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی با همسرش خانم نرگس عامری
🟢مراسم ازدواج ساده ی مرد اول شهر
🔹مهر ماه آخرین سال دبیرستان من شروع شد.
🔸شیخ محمد به پدرم گفت: دختر شما هم دارای کمالات است هم تحصیلکرده.
🔹هرچه مِهر کنید میپذیرم.
🔸پدرم در جواب گفت: شما مرد اول شهر هستید و الگوی جوانان هرچه شما بگویید.
🟢شیخ محمد مهریه حضرت زهرا سلام الله را پیشنهاد کرد؛
✅یک جلد قرآن و ۵۰۰ گرم نقره و همان شد.
🔹اواخر همان ماه عقد کردیم علاوه بر درس هایش خیلی برای امور اجتماعی فرهنگی و سازندگی شهر وقت میگذاشت.
🔸مهرماه ۵۹ عقد کردیم و رفت و آمدها شروع شد اما خیلی کم چون شیخ محمد یک سر داشت و هزار سودا.
🔹آن دوران سه ماه آخر سال چهارم دبیرستان به شکل مطالعه آزاد برای امتحانات نهایی برگزار میشد.
🔸همین شرایط اجازه برگزاری مراسم ازدواج را به ما داد.
🔹فروردین سال ۶۰ با یک مراسم بسیار ساده ازدواج کردیم و زندگی مان شروع شد.
💢ادامه دارد...
@shahidan_kerman