eitaa logo
شهدای کرمان
10.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.2هزار ویدیو
43 فایل
کانال شهدای کرمان انتشار خاطرات زندگی‌نامه وصیت‌نامه‌ تصاویر و فیلم‌های شهدا مدیر کانال منظری توکلی پژوهشگر حوزه دفاع مقدس برگزیده دو دوره جشنواره ملی فعالان فضای مجازی دفاع مقدس و مقاومت کشور ارتباط با مدیر @manzeri https://eitaa.com/shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شهید اعدامی که لقب خادم شهدا و سردار جنگ را از آن خود کرد سردار شهید حاج محمد شیخ بیگ قائم مقام فرمانده واحد تدارکات لشکر ۴۱ ثارالله... 🔹سردار شهید حاج محمد شیخ بیگ به علت اقدام بر عليه رژيم منفور پهلوی و نشر پيامهای مذهبی و پخش اعلاميه و نوارهای امام امت و همچنين آتش زدن دو مشروب فروشی و در مرحله آخر که وی با اسلحه بود دستگير و به زندان رفت و بعد از يکسال محاکمه به اعدام محکوم شد تا روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که تمام زندانيان سياسی به دست توانای مردم مسلمان آزاد شدند درست ۴۰ ماه کامل در زندان حکومت شاهنشاهی به سر برده و در اين مدت که در زندان به سر می برد شکنجه های فراوان ديده و آثار شکنجه بر بدن او مشاهده می شد. 🔸با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضويت سپاه درآمد و می توان او را از بانيان تشکيل سپاه در کرمان ناميد. 🔹تا زمان شهادت به طور دائم و پيوسته در مأموريت جبهه بود در زندگی فردی بسيار با تقوی و قانع بود و بر اين محور زندگی می کرد او از غيبت بی حجابی دورويی پست و مقام و کارهای غير مذهبی بسيار متنفر بود و همگان را به تقوی و اجرای دستورات خداوند سفارش می کرد. 🔸در مدت زمانی که در واحد تعاونی سپاه کار می کرد شبانه روزش را صرف رسيدگی به خانواده های معظم شهدا نموده و پيوسته به خانواده ها رسيدگی و از بچه های شهدا دلجويی می نمود مجروحی پيدا نمی شد که او با خبر شود و به ديدارش نرود و از او دلجويی نکند به طوريکه او را خادم شهدا و سردار جبهه ها می ناميدند. @shahidan_kerman
✍آیه نفس مطمئنه که حاج قاسم با شنیدن آن با صدای بلند می گریست طبق روایت قاری قرآن آقای عبدالصمد مزروقی... 🔸طی دو سالی که سرباز ایشان در لشکر ۴۱ ثارالله بودم هر ساله در دهه فاطمیه یک روضه معروف در منزلشان برگزار می‌کردند و همیشه دم در می‌ایستادند. 🔹گاهی که من آنجا می‌رفتم و قرآن می‌خواندم وقتی به یک سری از آیات خاص قرآن مانند یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی که می‌رسیدم بلند بلند گریه می‌کردند و با همان حال از مردم استقبال می‌کردند همین طور که می‌خواندم صدای گریه ایشان در کل فضا می‌پیچید. 🔸ایشان زمان‌هایی هم به لشکر می‌آمد و چند روز می‌ماند و به خانه نمی‌رفت این درحالی بود که تا مرکز شهر چهل دقیقه راه بیشتر نبود اما اینقدر کار روی سرشان ریخته بود که می‌ماند تا آن‌ها را انجام دهد و در زمان نماز مغرب و جلسه قرآن در داخل مسجد می‌آمدند و در گوشه‌ای می‌نشستند و با رفقای خود و فرماندهان دیگر حرف می‌زدند. @shahidan_kerman
✍بیست و پنج سال عاشقی و سیره رفتاری سردار شهید سید حمیدرضا هاشمی طبق روایت نجمه السادات مولایی همسر شهید... 🔹خیلی آدم خوب و ولایت مداری بود نماز اول وقتش ترک نمی‌شد و دائم الوضو بود. 🔸آنقدر مرد خوبی بود که توصیفش سخت است در تمام مدتی که با هم زندگی کردیم پیش نیامد که یک روز کامل بگذرد اما او به من ابراز علاقه نکند پیش نیامده بود مسافرت برود حتی یک سفر یک روزه و چیزی برای من به عنوان سوغاتی نخرد. 🔹بعضی اوقات غافلگیرم می‌کرد گاهی در را که باز می‌کردم می‌دیدم یک دست گل زیبا جلویم گرفته است می‌دانست من عاشق گل نرگسم گاهی یک دسته گل بزرگ نرگس می‌گرفت. 🔹وقتی از سر کار به منزل می‌آمد کارهای اداره را پشت در می‌گذاشت و وارد خانه می‌شد و نگرانی‌ها و خستگی‌هایش را با خود نمی‌آورد خنده‌رو و بشاش وارد منزل می‌شد. 🔸آنقدر عاشقانه همدیگر را دوست داشتیم که من از این مسئله می‌ترسیدم می‌ترسیدم اگر آقا سید را زیاد دوست داشته باشم او را از دست بدهم که این اتفاق هم افتاد زندگی خیلی خوبی داشتیم. 🔹ما ۲۵ سال بود که ازدواج کرده بودیم ولی بچه‌دار نشدیم اما هیچ وقت فکر نمی‌کردیم باید برویم دنبال بچه یا به خاطر بچه باید دکتر برویم و بفهمیم که چرا بچه‌دار نشدیم. 🔸اصلا راجع به آن فکر هم نمی‌کردیم چون آنقدر همدیگر را کامل می‌کردیم که فکر نمی‌کردیم نیازی به بچه داشته باشیم. @shahidan_kerman
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍یکی از این پیروزی هایی که خدا داده همین شهدامون هستن... 🔸دلداری سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به مدافعان حرم و همرزمان شهدایی که در فراق از دست دادن دوستاشون غمگین و ناراحت هستن... @shahidan_kerman
✍کمک به نیازمندان به سبک امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام سیره سردار شهید علی شفیعی طبق روایت مادر شهید در کتاب مثل علی مثل فاطمه... 🔹باید از کار او سر در می‌آوردم آن شب تا نماز تمام شد سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود قضیه را باید می‌فهمیدم کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بود که غیبش زد... 🔸شب دیگر از راه رسید نماز و عبادت مصمم بودم بدانم کجا می‌رود طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد من هم بلند شدم. 🔹به بیرون از مسجد می رود در تاریکی کوچه ای رها می‌شود و من هم تا به خود می‌آیم بر دوش او یک گونی می‌بینم از کجا آورده بود نفهمیدم کوچه‌ها را در تاریکی یکی پس از دیگری طی می‌کند... 🔸هنوز متوجه من نشده بود درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت من به دنبالش راه افتادم دومین منزل سومین منزل و... 🔹وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم زودتر از او رسیدم منتظرش ماندم وارد مسجد شد... 🔸جلو رفتم سلام کردم جواب داد گفتم جایی رفته بودی نه مثل اینکه جایی رفته بودی با نگاهش مرا به سکوت وا داشت من جایی نبودم همین اطراف بودم فایده ای نداشت به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم کاری که بعضی شبها تکرار می کرد می خواست همچنان مخفی بماند. @shahidan_kerman
4.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللّهِ فِی أَرْضِهِ... 🔹سایه ات هست تا به روی زمین 🔸ای امید جهان چه بهتر از این 🔹قدمِ تو محول الاحوال 🔸نفسِ تو نسیم فروردین 🔹چشم ما با تو می شود روشن 🔸زندگی با تو می شود شیرین 🔹با تماشای پرچم سبزت 🔸شده پاییز با بهار قرین 🔹ما همه غائب و تویی حاضر 🔸ای امامِ غریبِ پرده نشین 🔹موی پر پیچ توست سوره لیل 🔸شهدِ ناب کلام تو والتّین 🔹جدّه ات شرحِ سوره کوثر 🔸جدّ تو کُنهِ سوره یاسین 🔹شرح توحید ما ولایت توست 🔸ای که آغوش توست حصنِ حصین @shahidan_kerman
✍بخوانیم بیندیشیم و به کار ببریم توصیه و سفارش سید پابرهنه شهید سید حمید میرافضلی را در زندگی هامون... @shahidan_kerman
✍شهیدی که دوبار تشییع شد و دو سنگ مزار دارد شهید عباس برهان نژاد طبق روایت آقای رضا برهان نژاد پدر شهيد... 🔹سه روز از سقوط هواپیما می گذشت مقداری از تكه های بدنش را كه داخل كيسه ای بودند آوردند و بدون آنكه به ما اجازه نگاه كردن به آنها را بدهند تشييع كردند و به خاک سپردند. 🔸دلم آرام نمی گرفت نمی توانستم خودم را راضی كنم كه كنار قبری بنشينم و فاتحه بخوانم كه تقريباً خالی بود نمی توانستم خودم را راضی كنم كه كنار آن قبر بنشينم و بگويم متعلق به شهيد من است. 🔹دوازده روز بعد از سقوط هواپيما ماه محرم فرا رسيد در روستای ما يک هيئت عباسی وجود دارد كه در ايام محرم كفن می پوشند و عزاداری می كنند عباس هم عضو اين هيئت بود. 🔸يک روز در حال عزاداری در اين هيئت بودم كه دلم شكست و اشكم جاری شد رو به سمت كربلا كردم و گفتم آقا جان يا عباس مددی كن تا بقيه بدن عباسم پيدا شود تا دلم راضی شود و آرام بگيرد. 🔹هفده روز بعد از مراسم تشييع و خاكسپاری اول بدن او را در يک دره زير بال هواپيما پيدا كردند برای ديدن بدنش به معراج شهدای كرمان رفتم فقط يک دست و يک پا در بدن داشت و بدون سر بود اتكت روی لباسش كه نامش در آن درج شده بود هنوز سالم بود. 🔸او را با كفنی كه از كربلا آورده بودم كفن كرديم و برای دومين بار در مراسمی باشكوه تر از قبل تشييع كرديم چون اجازه نبش قبر نداشتيم و اين كار بايد تنها با اجازه مرجع انجام می شد بدن او را در كنار قبر اولی به خاک سپرديم اين گونه دلم آرام گرفت و خيالم آسوده شد. @shahidan_kerman