eitaa logo
شهدای کرمان
8.4هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
35 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا قرار همنشینی با شهیدان https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
32.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز شهادت سردار شهید علی شفیعی وَ لَا تَحْسَبَنَّ‌ الَّذِينَ‌ قُتِلُوا فِي‌ سَبِيلِ‌اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ هر روز از مزارت بوی عشقت روان است عشقی که با بهای جانت خریده بودی. آسمانی به یقین خفته در این خاک،بدان! آن که در راه خدا داده جانش مرده ندان رازی از حال شهیدان خدا فهمیدم؛ شمع تا سر نسپارد نشود نور افشان @shahidan_kerman
⭕️عاشق روضه ی مادر پهلو شکسته بود 🔹بالاخره به او اجازه دادند که در عملیات والفجر ۳ راهی منطقه شود. در یکی از گردانها بی سیم چی بود. وقتی دو روز قبل از حمله برای توجیه بچه های مخابرات به دهلران رفتم، سراغ علی آقای ماهانی را گرفتم. پیدایش که کردم، در آغوش اوآرام گرفتم. در عملیات قبلی اجازه نداده بودم شرکت کند، وحالا داشت می رفت... ♦️خوشحال بود، گفت:برادر کریمی، دیدی بالاخره نوبت ما هم رسید؟ 🔸گفتم انشالله به سلامتی بر می گردی.در حالی که دعوت می کرد که گوشه ای بنشینیم، گفت: این بار فرق می کنه ، من باید جواز زیارتی کربلا را بگیرم. ♦️بلافاصله در ادامه حرفش گفت: می شه ازت خواهشی بکنم... 🔹چه خواهشی علی آقا؟ ♦️می شه روضه ی حضرت زهرا سلام الله را بخوانی؟ 🔸با بردن نام زهرا سلام الله اشک هایش جاری شد.شروع کرد از مصیبت های بی بی تعریف کردن.او نوحه خوان شده بود، حالم را دگرگون کرده بود. توی این دنیا نبود. عاشق روضه ی مادر پهلو شکسته بود. 🔹آن روز در جمع دو نفره ی ما او مداحی کرد و من گریستم. نمی خواستم از او جدا شوم. اما...رفتم و رفت... ! ✅روای همرزم شهید علی ماهانی آقای کریمی @shahidan_kerman
26.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج قاسم ساحل آرامش، چراغ خدا بوی بهشت می دهد مضجعت در لحظه نگاهم به مرقدت گویی صدای ملائک را شنیده ام واژه به واژه لطفت را خریدارم طرح رواق آیینه بر دل کشیده ام بوی یاس حضرت مادر شنیده ام @shahidan_kerman
31.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید گمنام مهمونای خصوصی حضرت زهرا سلام الله هنوزم همون قدر مهربون و دوست داشتنی پشت اون دیوارای مشبک منتظر مهموناشون نشستن هنوز هم می شود کنارشون از ته دل لبخند زد و خوشحال بود از دیدن دوباره شون عجب دلت بهانه می گیرد و دلت قرص می شود به تکیه گاهی به نام شهید ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم؟ مرا ببرید... مرا ز غربت این دنیا تا خدا ببرید..‌. پ؛ن حضور شهید گمنام در شهر کرمان همزمان با ایام فاطمیه @shahidan_kerman
17.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل پرواز است دل می تپد این شب ها با یاد زهرا سلام الله یا فاطر بحق فاطمه ننه سکینه فرزندش را بدرقه می کند، به علی اش می گوید نگران نباش، در جبهه هم مادرت در کنار تو است. من هستم حضرت فاطمه زهرا سلام الله هم با تو هست ،او برایت مادری مهربان خواهد بود. فرزندش را به دست خدا و حضرت فاطمه زهرا سلام الله می سپارد. چه امانت دار خوبی، مادر خوب می دانست امانتی اش را به دست چه کسانی بدهد. علی شهید می شود اما مادر غم به دل راه نمی دهد چون حالا فرزندش پیش خدا و فاطمه زهرا سلام الله است. او می دانست که فرزندش غم ندارد چون مادری مثل حضرت فاطمه زهرا سلام الله وجودش را سرشار از عشق می کرد. پ؛ن شهید حاج قاسم سلیمانی کتاب مثل علی ، مثل فاطمه را بخوانید تا بدانید این مادر (ننه سکینه)چگونه علی (شهید علی شفیعی) را بزرگ کرد. @shahidan_kerman
شهدای کرمان
مثل پرواز است دل می تپد این شب ها با یاد زهرا سلام الله یا فاطر بحق فاطمه ننه سکینه فرزندش را بدرق
مادری که تا زمان شهادت فرزندش در جبهه حضور داشت... سردار شهید علی شفیعی یکی از شهدای عملیات کربلای ۴... برق نداشتیم و علی با فانوس درس می خواند... شب های زمستان کاغذ و پارچه کهنه فرو می کردیم میان شکاف های در ولی باز باد می آمد... من رو به باد می خوابیدم و علی ام را بغل می کردم... بچه ام از گرمای تن من زنده می ماند... ننه علی آنقدر با مشکلات زندگی جنگید که نبرد جزئی از زندگی او شد... ثمره ۲۰ سال تلاش، مجاهدت و ستیز ننه علی با سختی های روزگار، پرورش سردار شهید علی شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله بود که در سن ۲۰ سالگی به شهادت رسید... سکینه پاک ذات: زمانی که پشت جبهه بودم رفتیم لشکر پودر رختشویی بگیریم برا شستن لباسها و علی را اونجا دیدم، سرگرم صحبت با من بود یکی از سربازها به علی گفت فرمانده. علی بهش خطاب کرد من بسیجی ساده هستم. منو اینطور صدا نکنید... علی به هیچکس نمی گفت چه کاره هست... دفعه آخر که می خواست بره جبهه درباره خودش و همرزم هایش گفت: ما همه شهید می شویم و اگه کسی بمونه جانباز و بعد از ما امام هم می آید... که خیلی طول نکشید خیلی از همرزم هایش و خود علی به شهادت رسیدند و امام نیز رفت... ننه سکینه : در ابتدای جنگ من و چند نفر از خانم ها در ستاد پشتیبانی جنگ در کرمان بودیم و بعد به پشت جبهه رفتیم و تا زمانی که علی به شهادت رسید، من هم بودم. سالروز شهادت سردار شهید علی شفیعی
سالروز شهادت روحانی شهید محمد شیخ شعاعی شهید محمد شیخ شعاعی یکی از ۱۷۵ شهید غواص است که در عملیات کربلای ۴ و با دستان بسته جام شهادت نوشید و پیکر مطهرش پس از ۲۹ سال در اردیبهشت ۹۴ شناسایی شد و در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد. #شهید_محمد_شیخ_شعاعی @shahidan_kerman
16.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی: عارفی پیدا نمی توانید بکنید که مثل مناجات شهید شیخ شعاعی در آب کرده باشد. @shahidan_kerman
شهدای کرمان
شهید حاج قاسم سلیمانی: عارفی پیدا نمی توانید بکنید که مثل مناجات شهید شیخ شعاعی در آب کرده باشد. @s
ارسالی فرزند شهید شیخ شعاعی امشب شب شهادت بابای من،که در کنار شهدای لشکر ۴۱ ثارالله کرمان عملیات کربلا چهار در سرمای استخوان سوز دی ماه ۶۵ عملیات کربلای ۴ از جزیره ام الرصاص بابا محمد مهربان مان پرکشید... ۲۹ سال بعد از چشم انتظاری چند تیکه استخوان پدر برگشت.
سالروز شهادت و فرازهایی از وصیت نامه شهید محسن برهانی همه ی ما آدم های ضعیف و پر ادعا یک روزی چشم به جهان گشودیم، شاید در آن لحظه چه قدر هراسان بودیم و بیمناک. گریه هم می کردیم. در جدایی محیط رحم، اشک می ریختیم و حتی جیغ می کشیدیم. هراسان و وحشت زده بودیم. بعد، انس گرفتیم و با دنیا دل بستیم. قلب هایمان با هم ارتباط پیدا کرد. محکم شد انگار با یک طناب ضخیم به هم بسته شدند. با همه ی ظاهرش دوست شدیم. رفیق مخلص. بعضی جاها اون نامردی می کرد اما ما هم چنان صادقانه پیوند رفاقت را محکم تر می کردیم. به جای این که پند بگیریم. بارها بهترین عزیزانمان را از ما گرفت. همان هایی که قبل از ما باهاش دوست بودند، اما درس نگرفتیم. بارها قصد جان خودمان را کرد. اما کجاست پند گیرنده؟ در همین رفاقت ها ندایی طنین افکند. بدنمان را لرزاند. صدا از یک منبع نور می آمد. مطلق نور. چه قدر زیبا بود. دلپذیر و دلنشین. خیلی بیشتر از دنیا جذب شدیم. حرف های خوبی می زد. خوبی اش به این بود که هر چه می گفت، راست می گفت. حقیقت را می گفت. می گفت: تو خیلی والاتر و برتر از این ها هستی. عظمت و مقامت به این چند سال نیست. اندازه اش نمی شه، جای نمی گیره، تو از اون بالاهایی. اونجاها که الان مغزت خطور نمی کنه. تو از آن کمال مطلق هستی. این دوستت بد دوستیه. اگر باهاش دوست شدی از تو می بُره. اما اگر پشت بهش کردی، بهت رو می آره. @shahidan_kerman
دی ، دی ماه... آری دی فصل پرواز بهترین برگزیدگانِ خدا عازم شدن سمتِ عشق کدام یک را بگویم برایتان عرفایمان را یا حاج قاسم به یاران شهید پیوسته را شیخِ بصیر شهید محمد شیخ شعاعی، شهیدِ عشق سردار شهید علی شفیعی ، باب الحوائج گلزار شهدا سردار شهید عبدالمهدی مغفوری و برهانی را با نور از ساطع نور وصیت نامه اش امّا امان از دیِ به نیمه نرسیده و سردارِ به وصال پیوسته به چشم اشک و به دل آه... با تمامِ وجود شیون از هجر و غمِ جانکاهتان از خدا می خواهم غرقِ وصالتان بشوم. @shahidan_kerman
شهدای کرمان
لحظاتی از دیدار صمیمانه و حضور در منزل شهید محمد شیخ شعاعی توسط سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در شهر مقدس قم
فرازی از دلنوشته شهید مدافع حرم محمد علی الله دادی هیهات اگر یاد و خاطره ی یاران حماسه ساز صحنه های دفاع از کیان و شرف از خاطرمان محو شود. آنها خواهند ماند. اگر چه امروز ما در حسرت عطر های گمشده حضورشان دست و پا می زنیم، اگرچه، مه هجرانشان تمام تنمان را گرفته اما ما را می بینند، صدایمان می زنند و طنین نوایشان تا ابد جاری است. @shahidan_kerman
51.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام شهید گمنام؛ ای گمنامی تر از ستاره ی سهیل؛ چه عطری دارد حضورت! وقتی اشک می آید یعنی تو مرا خوانده ای! وقتی پاهایم آرام آرام بالا می روند و در کنار تو آرام می گیرند یعنی تو مرا دعوت کرده ای. هر از چند گاهی دلم را بر می دارم پیش شهدا میگم ای نظر کرده ی حضرت زهرای اطهر سلام الله؛ آخرین خط وصال من این است که به خاکم بسپارند کنار شهدا... پ؛ ن معراج شهدای کرمان چهارم دی ماه هزار و چهارصد و یک @shahidan_kerman
ارادت شهید عبدالمهدی مغفوری به حضرت زهرا سلام الله سردار شهید مهندس عبد المهدی مغفوری ارادت ویژه ای به حضرت زهرا سلام الله داشت، به طوری که حتی حرمت اسم فاطمه سلام الله را هم نگه می داشت. یک روز به من گفت: چند فرزند دختر داری؟ گفتم: پنج فرزند گفت: آیا اسم هیچ کدام از آنها را فاطمه گذاشته ای؟ بهترین نام برای دختر فاطمه است. ✅راوی همرزم شهید مغفوری دختر دومم مدام کفش هایش را گم می کرد و پا برهنه می آمد خانه روزی باهم داشتیم می رفتیم مسجد جامع باز کفش هایش را گم کرده بود و پا برهنه می آمد. گفت: بابا! اگر پاهایم زخم بشود، فرش های مسجد نجس می شود چه کار کنم؟ عبدالمهدی بغلش کرد. به عبد المهدی گفتم: این دختر زیاد کفش هایش را گم می کند، یک بار دعوایش کن حواسش را جمع کند. گفت: چون هم نام فاطمه زهرا سلام الله هست نمی توانم بهش چیزی بگویم. ✅راوی: زهرا سلطان زاده؛ همسر شهید عبدالمهدی مغفوری کتاب کوچه پروانه ها؛ خاطرات سردار شهید عبدالمهدی مغفوری @shahidan_kerman
دعوت حضرت زهرا سلام الله از شهید سید حمید میرافضلی برای حضور در جبهه خیلی به حضرت زهرا سلام الله علاقه داشت عملیات هم به اسم آن بی بی بود، عملیات ام الحسنین علیه السلام بود.بیان نموده بود حضرت زهرا سلام الله به من گفته اند بیایم جبهه هر چه اصرار کرده بودند بیشتر بگوید فرموده بود بگذارید در دل خودم باشد. سوم جمادی الثانی روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه بود، شهید همت آمده بود دنبال یک گردان نیرو، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی سید حمید میرافضلی را با شهید همت همراه کرد برای تحویل نیروها، اما گلوله تانک امانشان نداد. سر و دست شهید همت مجروح شده بود و صورت و پهلوی سید حمید میرافضلی از کتاب پابرهنه در وادی مقدس @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انس شهید قاسم سلیمانی با روضه اهل بیت علیه السلام زندگی حاج قاسم بدجوری به روضه اهل بیت علیه السلام گروه خورده بود. خیلی پیش می آمد دلش بهانه روضه می کرد زنگ می زد به مداح و می گفت فلان نوحه را بخوان. گاهی وقت ها خودش می خواند با سوز و آه خیلی وقت ها فاصله ۲۰۰ کیلومتری کرمان تا روستا را مهمان روضه تلفنی بودیم. سوریه که بودیم، بیشتر پیش هم بودیم توی جلسه یا خلوت فرقی نمی کرد می گفت: موعظه مون کن تا غافل نشیم روضه بخون سبک بشیم و شسته بشیم. یه روزی بهم گفت: روضه بخوان گفتم: روضه هیئتی بلد نیستم روضه های من روایتیه گفت: بخوان شروع کردم به داستان شهادت یکی از شهدای مدافع حرم به نقل از فرمانده اش: رزمنده ای داشتیم با نام جهادی ابراهیم وسط عملیات بهم بی سیم زد که برام رضه مادر بخوان صدایش به سختی می آمد فهمیدم از پهلو تیر خورده است. تا این را گفتم حاجی زد زیر گریه دستور دادم هر طور شده به عقب منتقلش کنند برده بودنش بیمارستان الحاضر رفتم بالای سرش به ظاهرحال خوشی نداشت دهانش پرخون شده بود لخته های خون را از دهانش کنار می زدم دیدم با چشم هایش انگار دارد دنبال کسی می گردد. گفتم: ابراهیم! تو را به خدا اگر این لحظه های آخر مادر سادات را دیدی بگو یا زهرا سلام الله گریه حاج قاسم بلندتر شده بود. ابراهیم لب باز کرد که بگوید یا زهرا اما کلامش ناقص ماند: یا ز… و شهید شد. گفتم: حاجی مادرمون حضرت زهرا توی این جبهه هاست داد حاج قاسم بلند شد خیلی طول کشید تا آرام شود. راوی: حجت الاسلام کاظمی کیاسری کتاب سلیمانی عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید پا برهنه یک شب در حین عملیات سید حمید را دیدم گفت: بیا برویم روضه چند نفری را جمع کنیم داخل یک سنگر من دلم خیلی هوای روضه کرده... سید برهان از روحانیون رفسنجانی روضه خوبی خواند. وقتی روضه تمام شد، مثل اینکه باری از روی دوشش برداشته باشند. سبک بال و خندان رفت طرف نیروهای گردانش پا برهنه در وادی مقدس @shahidan_kerman
وارد اتاقش که شدم روضه یک نفره راه انداخته بود. گفتم: چرا گریانی؟ گفت: برای مظلومیت حضرت زهرا سلام الله ادامه داد: شما هم وقتی شهید شدم بیائید سر مزارم روضه حضرت زهرا سلام الله بخوانید. راوی: خواهر شهید علی ماهانی کتاب خط عاشقی ۲ خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا سلام الله @shahidan_kerman
کلام شهید منصور همایونفر به دوست خود در خواب حواس‌تان باشد آن دنیا مو را از ماست می کشند. @shahidan_kerman
شهید عبدالمهدی مغفوری: روز قبل از شهادت چنان اذان گفته بود که دیوارهای مسجد لرزیده بود. وقتی جبهه می رفت او را از زير قرآن رد می کردم. قرآن را برمی داشت و آيه‌ای از آن می خواند. آخرين باری که عازم بود قرآن را برداشت. سوره نور آمد. گفت: ان شاالله با نور برمی گردم. خداحافظی اش فرق می کرد، با بچه‌ها جلوی در رفتيم تا وقتی که پشت ديوار پنهان می شد برگشت و ما را نگاه کرد و دست تکان داد اين آخرين ديدار ما بود و او به شهادت رسيد و با نور برگشت. روز قبل از شهادتش در مسجد خرمشهر اذان گفته بود همه کسانی که آنجا بودند شهادت دادند که ديوارهای مسجد از صدای زيبای اذانش به خود لرزيده است آنچنان اذان گفته بود که اشک از چشمهای همه مستمعين جاری شده بود و اين آخرين اذانش نبود. چهارم دی ماه سال ۶۵ در منطقه ام‌الرصاص و عمليات کربلای چهار به درجه رفيع شهادت نائل شد. جنازه را به خانه پدر شوهرم آوردند مادرم با وضو به ديدن او رفت و صدای اذان گفتن و قرآن خواندن او را شنید. راوی: زهرا سلطان زاده همسر شهید مغفوری @shahidan_kerman
فرازی از وصیت شهید قاسم سلیمانی: برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولی فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه ای عزیز را عزیز جان خود بدانید. حرمت او را حرمت مقدسات بدانید. @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت هایی از دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی در سفر سال ۸۴ به کرمان با ام البنین دیار کریمان؛ مادر شهیدان محمد حسن ، محمد عباس و محمد حسین سیف الدینی و مادر بزرگ شهید محسن برهانی شادی روح بی بی جلیله قوام و جهت سلامتی مادر عزیز شهید محسن برهانی و سلامتی مقام عظمی ولایت صلوات @shahidan_kerman
دیدار از پدر و مادر شهید حمید فدائی پنجم دی ماه هزار و چهار و صد و یک همزمان با شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه با روضه خوانی و قرائت حدیث شریف کساء شهید حمید فدائی در تاریخ سی و یکم فروردین سال ۱۳۵۱ در خانواده‌ای کارگر و زحمتکش دیده به عالم هستی گشود والدین نام حمید را بر وی نهادند. حمید به سن ورود به دبستان رسید و در مدرسه شهید با قدرت جوپاری مشغول به تحصیل شد دوره ابتدایی را با موفقیت طی نمود و در مقطع راهنمایی در مدرسه شهید نامجو ادامه تحصیل دادند و در دبیرستان مالک اشتر مشغول به تحصیل بودند‌.اما علیرغم اینکه دانش آموز بود در اندیشه رفتن به جبهه و دفاع از انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی بود آرزو داشت که در دفاع مقدس در جوار سایر رزمندگان اسلام نقش داشته باشد در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت رضایت والدین را جلب و پس از طی آموزش های اولیه در تاریخ ۶۷/۴/۲۷ به سوی دیار عاشقان کربلای ایران همراه با بسیجیان است از کرمان به یاری رزمندگان اسلام شتافتند. شهید حمید فدائی در تاریخ پانزدهم مرداد سال ۶۷ در اثر اصابت گلوله توپخانه دشمن و همچنین بمباران شیمیایی دچار موج گرفتگی و شیمیایی شدید شد بیمارستان لبافی نژاد اعلام و تحت درمان قرار گرفته بود که مدتها تحت درمان قرار داشت. شهید حمید فدائی پس از سالها درد و رنج و دست و پنجه نرم کردن با عوارض شیمیایی و مشکلات ریوی در تاریخ هفدهم دیماه سال ۸۰ روح بلندش از پیکر مطهرش به سوی معبود پرواز می نماید و به آرزوی دیرینه اش همانا شهادت در راه خدا نائل می گردد. @shahidan_kerman