🌷ــــــــ🌷ــــــــ🌷
✨《خطی از وصیتنامه》✨
#خدایا تو را شکر می کنم که قدرت شناخت و ستایش خویش که راه مستقیم را برایم نمایاند و نصرتم داد تا بتوانم در راهت گام بر دارم را به من عطا نمودی . #سپاس_تو_را که یاری ام نمودی تا بتوانم خوب و بد را تشخیص بدهم و از میان آن دو ،خوب را انتخاب کنم . حمد تورا که نیرویم بخشیدی تا بتوانم با آن از #دینت که سند رهایی ما مستضعفان از زیر یوغ مستکبران است ،به دفاع بر خیزم .👌
ـ*********************
#سردارشهیدعلیـرضاماهینـــے💔🍃
👈سالروزشهادتــــــــــــ🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_ســـے و هفتم ۳۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◀️ چن
رمــــــان_مدافــــع_عشق💞
#قسمتــــ_ســـے و هشتم ۳۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔘چی کار کنی؟
– شما بشین عزیز.
🔹می نشینی. پشت سرت می ایستم. حوله را روی سرت می گذارم و آرام ماساژ می دهم تا موهایت خشک شود. دست هایت را بالا می آوری و روی دست های من می گذاری.☺️
– زحمت نکش خانوم.
– نه زحمتی نیست. زود خشک بشه تا بریم حرم.✨
🔹سرت را پایین می اندازی و در فکر فرو می روی. در آینه به چهره ات نگاه می کنم: به چی فکر می کنی؟
🔻– به اینکه این بار برم حرم، یا مرگمو می خوام یا حاجتم رو.
و سرت را بالا می گیری و به تصویر چشمانم در آینه خیره می شوی. دلم می لرزد. این چه خواسته ای است! از تو بعید است! کار موهایت که تمام می شود، عطرت را از جیب کوچک ساکت بیرون می آورم و به گردنت می زنم. چقدر شیرین است که خودم برای زیارت آماده ات می کنم.🍃
🔸چند دقیقه ای راه بیشتر به حرم نمانده که یک لحظه لبت را گاز می گیری و می ایستی. مضطرب نگاهت می کنم.😳
– چی شد❓
– هیچی خوبم. یکم بدنم درد گرفت.😞
– مطمئنی خوبی؟ می خوای برگردیم هتل؟
– نه خانوم. امروز قراره حاجت بگیریما.🍃✨
لبخند می زنم، اما ته دلم هنوز می لرزد.
نرسیده به حرم از یک مغازه آبمیوه فروشی یک لیوان بزرگ آب پرتغال طبیعی می گیری و با دو نِی کنارم می آیی.😍
– بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یکی دیگه بخرم. آخه بعضی آب میوه ها تلخ می شه.🍹
به دو نِی اشاره می کنم.
– ولی فکر کنم کلاً هدفت این بوده که تو یه لیوان بخوریما.
🔹می خندی و از خجالت، نگاهت را از من می دزدی. تا حرم دست در دستت و در آرامش مطلق بودم. زیارت با تو، حال و هوایی دیگر داشت. تا نزدیک اذان مغرب در حیاط نشسته ایم و فقط به گنبد نگاه می کنیم. از وقتی که رسیدیم مدام نفس می زنی و درد می کشی، اما من تمام تلاشم را می کنم تا حواست را پی چیز دیگر جمع کنم.🌹
🔸نگاهت می کنم و سرم را روی شانه ات می گذارم.
🔻این اولین بار است که این حرکت را می کنم. صدای نفس نفس زدنت را حالا به وضوح می شنوم. دیگر تاب ندارم. دستت را می گیرم و می گویم: می خوای برگردیم❓
– نه من حاجتمو می خوام.😭
– خب به خدا آقا میده. تو الآن باید بیشتر استراحت کنی.
مثل بچه ها بغض و سرت را کج می کنی.😔
– نه یا حاجت یا هیچی.
🔸از وقتی من فهمیده ام شکننده تر شده. همان لحظه آقایی با فرم نظامی از مقابلمان رد می شود و درست در چند قدمی ما، سمت چپمان می نشیند. نگاه پر از دردت را به مرد می دوزی و آه می کشی. مرد می ایستد و برای نماز اقامه می بندد. تو هم دستت را در جیب شلوارت فرو می بری و تسبیح📿 تربتت را بیرون می آوری. سرت را چند باری به چپ و راست تکان می دهی و زمزمه می کنی:
#هوای_این_روزای_من_هوای_سنگره.💔
#یه_حسی_روحمو_تا_زینبیه_می بره🌾
#تا_کِی_باید_بشینمو_خدا_خداکنم⚡️
#_به_عکس_صورت_شهیدامون_نگا_کنم؟😭
🔻باز لرزش شانه هایت و صدای بلند هق هقت، نفس هایت به شماره می افتد. نگران دستت را فشار می دهم. “نفس نزن جانا که جانم می رود.”
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
4_5832469045693122123.mp3
1.44M
🔸 #خاطره_شهید
🔸 #سفرعشق...
#صــــوتــــ۵☢
سید بانیروهاش با متانت برخورد میکرد یک شب کنار سفره شام نشسته بودیم
دونفر ازبچه هارو که باهم مشکل داشتن..
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
﷽
━━━━━💠🌸💠━━━━━
👈#خاطرات_شهدا
🔻🔻بگذر از من🔻🔻
🔹مشغول آشپزی بودم، آشوب عجیبی در دلم افتاد، مهمان داشتم، به مهمانها گفتم: شما آشپزی کنید من الان بر می گردم.
🔸رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم، دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند، یک بار دیگر بیاید ببینمش.🙂
🔹ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم.
🔸رنگش عوض شد و سکوت کرد
🔹گفتم: چه شده مگر❓
🔸گفت: درست در همان لحظه میخواستیم از جادهای رد شویم که مینگذاری شده بود. اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند، می دانی چی می شد❓
🔹خندیدم
🔸باخنده گفت: تو نمیگذاری من شهید بشوم، تو سدّ راه شهادت من شدهای؟😔
🔻بگذر از من!🔻
#شهید_محمد_ابراهیم_همت🌹🍃
#سردار_خیبر
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
•••✾❀🕊💓🕊❀✾•••
✳️ #شهید_احمد_توفیق_الامین🌹🍃
” ملقب به “ابوتراب”
این نام جوان ۲۴ ساله لبنانی ست.
♦️این شهید از فرماندهان میدانی جوان نیروی ویژه “رضوان” حزب الله بود که در سالهای ابتدایی نوجوانی به صفوف رزمندان مقاومت اسلامی لبنان پیوسته و پس از طی دوره های متعدد آموزش نظامی به یگان ویژه کماندویی حزب الله پیوسته بود.👌
🔸احمد ، از اهالی روستای “البابلیه” در حاشیه بندر “صیدا” واقع در حاشیه ساخل مدیترانه بود.🌺
🔹این شهید طی عملیات بزرگ و مشترک مقاومت اسلامی لبنان “حزب الله” با ارتش و دفاع وطنی سوریه ، برای پاکسازی مناطق مرزی دو کشور سوریه و لبنان موسوم به القلمون ، در اثر اصابت گلوله دشمن غدار به کاروان شهدای کربلای امام حسین (ع) پیوست.🌹🕊
👈وی چند روز پیش از آغاز عملیات نظامی حزب الله در القلمون ، به روستای محل زادگاهش رفته و در گوشه ای از گلزار شهدای آن قبری را با دستان خود حفر کرده و در آن چند لحظه ای به راز و نیاز با خدا پرداخته و در نهایت با نیت شهادت پا در مسیر شهدای عاشوراء نهاد.🌾✨
#انصار_الله
#شهدائنا_فخرنا_عزتنا_نصرنا_قادتنا
#شهید_احمد_توفیق_الامین🌹🍃
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🔸کربلای چهار و قصه
#آن_آشنای_منافق (۱)
گیریم منافقین در اتاق تصمیم گیری عملیات کربلای ۴ رخنه و تمام مراحل عملیات را به حزب بعث مخابره کرده بودند.
منافقین چطور رخنه کرده بودند؟؟؟
جوابش سخت نیست.حتما یه #آشنایی سفارش آن منافق که به لباس پاسدار و یا #روحانی در آمده بود را کرد. حالا باید بگردیم دنبال اون #آشنا...
هر چه هست زیر سر اون #آشناست.
#کربلای_چهار
#آشنا_نفوذی
#لباس_دزد
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
═══✼🍃🌹🍃✼═══
❇️ #شهید_محمد_نوری بیستم فروردین ۵۴ در روستای زهمکان شهرستان فاریاب از توابع استان کرمان در خانواده مذهبی متولد گردید.
🔸پدرش کشاورز بود و از همان دوران کودکی در کنار پدر مشغول به کار و تلاش بود.
🔹مقاطع تحصیلی را یک به یک پشت سر گذاشته و در سال ۸۰ به استخدام ناجا در آمد و در شهر کهنوج مشغول به خدمت گردید.
🔸وی همزمان با خدمت در نیروی انتظامی مشغول تحصیل در دانشگاه بود و موفق به اخذ رشته حقوق در مقطع کارشناسی گردید و پس از مدتی به یگان تکاوری کهنوج و از آنجا به عقیدتی سیاسی کرمان منتقل گردید.
🔹پس از مدتی خدمت در سازمان عقیدتی سیاسی تصمیم به جابجایی گرفت و به عنوان #فرمانده_اطلاعات شهرستان رودبار انتخاب شد.
🔻وی در درگیری با اشرار در پنجم اردیبشهت ۸۸ مورد اصابت چندین گلوله دو زمانه قرار گرفت و از قسمت نخاع دچار آسیب گردید و پس از پنج سال مجروحیت در دهم دیماه ۹۳ جام #شهادت را سرکشید.🌷🍃
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::
#شهید_محمــــــد_نوری🌹🍃
#سالروز_شهادت💔
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖