eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 ▫️این روز ها دلــــ❤️ـــــم بیشتـــــر از هـــــر روز بی تــــاب شماست ▫️درمان این حال خرابم انتهای راه شماست. . . 💢 #شهــــــــــادت ! ▫️دنیا با تمام لذت هایش بماند برای اهلش من اهل دنیا نیستم! #شهید_حسین_معز_غلامی🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #وقتــےمحمدعلــےبه_پای_پدر_چسبید ─┅═✨🌹✨═┅─ ▫️آخرین دفعه ای که رحیم میخواست بره منطقه ، محمدعلی که فقط ۲ سال داشت ، پای پدر را بغل کرد و با آن زبان شیرین به بابا رحیمش می گفت: بابا نرو! بابا نرو! ▫️رحیم بدجوری به هم ریخت. سرش رو بالا کرد و رو به آسمان گفت: خدایا ! این امتحانه؟ مثل حضرت ابراهیم که دل از پسرش کند و اسماعیلش رو قربانی کند. ▫️رحیم عاشق محمد علی بود. دلش پر می زد برای این بچه. با این حال اون جا بهش دست نزد. با بغض به برادرش احد گفت: « احد جان! محمدعلی رو  ببر کنار» ▫️آقا احد ، بچه را از پای پدر جدا کرد و رحیم به راه افتاد. #شهیــــد_رحـیـــم_ڪـریــــمــے🌹🍃 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_پنجــــاه و سوم ۵۳ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎د
💞 و چهارم ۵۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎دسته ی باریکی از موهایم را دور انگشتم می پیچم و با کلافگی باز می کنم. نزدیک غروب است🌅 و هر دو بیکار نشسته ایم. چند دقیقه قبل درباره ی زنگ نزدن تو حرف می زدیم. امیدوار بودم به زودی خبری شود. موهایم را روی صورتم رها می کنم و با فوت کردن به بازی ادامه می دهم. یک دفعه به سرم می زند.⚡️ – فاطمه❗️ فاطمه در حالی که کف پایش را می خاراند جواب می دهد: هوم❓ – بیا بریم پشت بوم❗️ متعجب😳 نگاهم می کند و می گوید: واااا… حالت خوبه❓ – نُچ! خوب نیستم. دلم گرفته. بریم غروب🌅 رو ببینیم؟ فاطمه شانه بالا می اندازد و می گوید: خوبه. بریم. روسری آبی کاربنی ام را سرم می کنم. به یاد روز خداحافظی مان دوست داشتم به پشت بام بروم. فاطمه هم یک کت مشکی تنش می کند و روسری اش را بر می دارد.😊 – بریم پایین اونجا سرم می کنم. از اتاق بیرون می رویم و پله ها را پشت سر می گذاریم که یک دفعه صدای زنگ تلفن☎️ در خانه می پیچد. هر دو به هم نگاه می کنیم و به سمت هال می دویم. زهرا خانوم از حیاط صدای تلفن را می شنود و شلنگ آب را زمین می اندازد و به خانه می آید. تلفن☎️ زنگ می خورد و قلب من محکم می کوبد. “اصلاً از کجا معلوم که علی اکبر باشه❓” فاطمه با استرس به شانه ام می زند. – بردار گوشیو📞 الآن قطع می شه. بی معطلی گوشی را بر می دارم. – بله❓ فقط صدای باد و خش خش می آید. یک بار دیگر نفسم را بیرون می دهم و می گویم: الو. بله بفرمایید. و صدای تو! ضعیف و بریده بریده می آید. – الو. ریحا… خودتی⁉️ اشک به چشمانم می دود.😭 زهرا خانوم درحالی که دست هایش را با دامنش خشک می کند کنارم می آید و می گوید: کیه❓ سعی می کنم گریه نکنم. – علی! خوبی❓ اسم تو را که می گویم، مادر و خواهرت مثل اسفند روی آتش🔥 می شوند. – دعا دعا می کردم وقتی زنگ☎️ می زنم اونجا باشی… صدا قطع می شود. – علی! الو… – نمی تونم خیلی حرف بزنم. به همه بگو حال من خوبه.😊 سرم را تکان می دهم. – ریحانه❗️ ریحانه❗️ بغض راه صحبتم را بسته. به زور می گویم: جان ریحانه❓ – محکم باشیا!💪 هر چی شد راضی نیستم گریه کنی. باز هم بغض من و صدای ضعیف تو. – تا کسی پیشم نیست… می خواستم بگم… دوست دارم❗️ دهانم خشک و صدایت کامل قطع می شود و بعد هم بوق اشغال را می شنوم. دست هایم می لرزد و تلفن☎️ را رها می کنم. بر می گردم و خودم را در آغوش مادرت می اندازم. صدای هق هق من و لرزش شانه های مادرت. حتی وقت نشد جوابت را بدهم. کاش می شد فریاد بزنم😲 و صدایم تا مرزها بیاید. این که دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده، این که دیگر طاقت ندارم، این که آن قدر خوبی که نمی شود لحظه ای از تو جدا بود، این که اینجا همه چیز خوب است، فقط هوایی برای نفس نیست، همین❗️ زهرا خانوم همان طور که کتفم را می مالد تا آرام شوم، می پرسید: چی می گفت❓ بغض در لحن مادرانه اش پیچیده. آب دهانم را به زور قورت می دهم. ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ✨🍃✨ 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 💠 احمد راه #ولایت را شناخته بود ─┅═✨🌹✨═┅─ ▫️شاید بارها و بارها با خودم تکرار کرده‌ام که احمد چه شد و چگونه آسمانی شد، ولی هر بار به این کلمه و یک بیان می‌رسم و آن هم، #ولایت است و آن هم، توجه و شناخت احمد به این مفهوم بود. 🔻مدافع حرم🔻 #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی🌹🍃 《ســــالــــروزولادتــــــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 ♻️ #پرواز_تا_خدا 👈 #راه_اولیه_برای_رفاقت_باشهدا « شما + دوست شهید شما + خدا » ═══✼🍃🌹🍃✼═══ ⬅️
🍃🌹 ♻️ 👈 « شما + دوست شهید شما + خدا » ═══✼🍃🌹🍃✼═══ ⬅️ 🌹 درگیر کردن خود با 🌹 ▫️سریعا همین الان عکس صفحه گوشیتون رو عوض کنید و عکس دوست رو بذارید .فکر کنید که از امروز همه پیامکا و تماسهاتون توسط دوست شما بررسی میشه . ▫️همین کار و برای دسکتاب کامپیوتر هم انجام بدید ، محل کارتون ، کیف جیبی ، داشبورد ماشین ، هرجا میتونید یه عکس یا نشونه از تون بزارید . در طول روز تا میتونید با دوست حرف بزنید ، مدام به او فکر کنید. ▫️صبح اولین نفر به او سلام کنید و آخر شب هم شب بخیر ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🍃🌹↬ @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 #دو_رکعت_عشق ─┅═✨🌹✨═┅─ 📖 دفترچه خود را با عجله از جیب بیرون آورد و در آن علامتی زد ▫️از او سوال کردم و علت را خواستم ، ابتدا پاسخ نداد ، بیشتر اصرار کردم ▫️گفت : " وقتی کار اشتباهی انجام می دهم ، در این دفتر علامت می زنم ." ▫️چند روز قبل از #شهادتش ، به طور اتفاقی نگاهم به دفترچه اش دوخته شد ، وسوسه شدم نگاهی به صفحات و علامت ها بیندازم . بیشتر صفحات آن دفتر همانند قلبش سفید و نورانی بود . ▫️او اسوه تقوا و اخلاق ، پاسدار مفقود الاثر " #محمدرضا_ایستان " از بچه های گل اندیمشک بود. #محمدرضا_ایستـــــان🌹🍃 #مفقودالاثر #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ♻️ نمےدانم این شهیـــ🌹ــــد را چگونه مےشود توصیــــــف ڪرد ▫️گاهے عارفـ ▫️گاهے فیلسوفــ ▫️گاهے دانشمند ▫️گاهے فرمانـده ▫️گاهے عاشـــق ... 👈 ولے هر ڪــــہ بـود، دیگر ماننـدش نخواهد آمد.. #چمرانِ_خمینی🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #کلام_شهید ━━━━━💠🌸💠━━━━━ 💔 ﻗﺒﻞ از ﺷﻬـــﺎدتش . . . در ﻣﺤﻞ اﺳﺘﻘﺮار ﻟﺸﻜﺮ5 ﻧﺼﺮ ﮔﻔﺖ: ▫️«اﮔﺮ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﻗﻄﻊ ﺷﻮد ﺑﺎ دﺳﺘﻬﺎﻳﻢ و اﮔﺮ دﺳﺘﻬﺎﻳﻢ قطع ﺷﻮد ﺑﺎ ﺧﻮﻧﻢ بہ ڪرﺑﻼ ﺧﻮاﻫﻢ رﻓﺖ. ▫️در ڪربلای ۵ کربلایی شد ... 🕊 #شهـید_سردار_محمد_فرومندی🌹🍃 #قائم_مقام_لشکر5نصر_خراسان #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹 🎞 #کلیپ_تصویری 💢 منــــم باید بــــرم... 🔹 #تنظیم_دیجیتال 🔹 کار مشترک سیدرضا نریمانی و میلاد هارونی #مدافعان_حرم #لبیک_یا_زینب #پیشنهاد_دانلود💯 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 💔 دلتنگی ..  واژه ای بی معناست .. وقتی تو ...  در لحظه هایم ....  "نفس" می‌کشی و از دور ..!  به من نزدیکی ...💫 #شهید_سید_رضا_طاهر🌹🍃 #شهادت ۱۳۹۵، #خانطومان_سوریه از لشکر ۲۵ کربلای مازندران ─┅═✨❄️🌸❄️✨═┅─ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 6⃣ ⇦ #عملیـــــات 🔸بیست نفر هم نمی شدیم که صدای تانکهایشان آمد، فرمان
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 7⃣ ⇦ #جانبـــــــازان 🔸به خاطر جدا نماندن از رفقا، بالاخره خودش را راضی کرد که برای اولین بار از سهمیه ی جانبازی اش استفاده کند 🔸مدیر عامل ذیل درخواست کتبی اش نوشت: 🔻"اختصاص یه قبر از سهمیه جانبازان در مجاورت قطعه شهدا به نامبرده بلامانع است"!! 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖‌‌