🍃🌹
#کلام_شهیـــــد
💠 یکی از مهمترین مشکلات جامعه ی فعلی ما، وضعیت بی حجابی و بد حجابی است.
🔹امر معروف و نهی از منکر کم رنگ شده است. باید چاره ای اندیشید.
🔹شهدا همواره در وصیت نامه هایشان دیگران را توصیه به حفظ حجاب و حیا می کردند و می گفتند: حجاب خواهران از خون ما رنگین تر است. امیدوارم با کمک مردم و مسئولین این مشکلات ریشه کن شود.
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_مصطفی_زاهدی_بیدگلی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هفتاد_و_پنجم۷۵ 👈این داستان⇦《 مرد 》 ـــــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هفتاد_و_ششم۷۶
👈این داستان⇦《 شب آخر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎سفر فوق العاده ما ... تازه از دو کوهه شروع شد ... صبح، بعد از روشن شدن هوا🌄 حرکت کردیم ...
🌹شلمچه ... چزابه ... طلائیه ....کوشک و ... هر قدمش ... و هر منطقه با جای قبل فرق داشت ... فقط توفیق فکه نصیب مون نشد 😔... هر چی آقا مهدی اصرار کرد ... اجازه ندادن بریم جلو ... جاده بسته بود و به خاطر شرایط خاص پیش آمده ... اجازه نداشتیم جلوتر بریم ...🚷
🌙شب آخر ... پادگان حمید ...
خوابم نمی برد ... بلند شدم و اومدم بیرون ... سکوت شب و صدای جیرجیرک ها ... دلم برای دو کوهه تنگ شده بود ... خاک دو کوهه از من دل برده بود ... توی حال و هوای خودم بودم ... غرق دلتنگی کردن برای خدا 💔... که آقا مهدی نشست کنارم ...
- تو هم خوابت نمی بره ؟ ... بقیه تخت خوابیدن ...💤💤
با دل شکسته💔 و خسته به اطراف نگاه کردم ...
این خاک، آدم رو نمک گیر می کنه ... مگه میشه ازش دل کند؟ ... هنوز نرفته، دلم برای دو کوهه تنگ شده ...😔💔
با محبت عمیقی بهم نگاه کرد ...😍
پدربزرگت هم عاشق دوکوهه بود ... در عوض، منم عاشق این حال و هوای توئم ...❤️
خندید 😁... و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ...
🔻آقا مهدی؟ ... راسته که شما جنازه پدربزرگم رو برگردوندید؟...
چشم هاش گر گرفت و سرش چرخید ... به زحمت نیم رخش رو می دیدم ...😔
- دلم می خواست محل شهادت🌹 پدربزرگم رو ببینم ... سفر فوق العاده ای بود و دارم دست پر می گردم ... اما دله دیگه... چشم انتظار دیدن اون خاک بود ... حالا هم که فکر برگشت ...
دیگه زبونم به ادامه دادن نچرخید ...😶😞
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🌷 🌷 🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌹🍃
#دستخط_ناب
🔴محاسبه نفس
✍ دست نوشته های روزانه و ناب شهید علی بلورچی در محاسبه نفسش.
🔷 شنبه ۲۹ دی ۱۳۶۳ 🔷
🔻۱- زیارت عاشورا را چندان با توجه نخواندم.
🔻۲- حالت انابه وجود نداشت.
🔻۳- خضوع و خشوع و حضور قلب واقعی وجود نداشت.
🔻۴- توجه به دنیا و غور کردن در آن زیاد بود.
🔻۵- خاطرات و خواطر دنیوی روح را می آزرد.
🔻۶- درگیری با نفس کم بود.
🔻۷- شهوت شکم کمی غلبه کرد.
🔻۸- زیاد صحبت کردم.
🔻۹- خدا را ناظر بر اعمال ندیدم.
🔻۱۰- خروج از دنیا زیاد نبود.
🔻۱۱- اخلاص در اعمال، مشکوک فیه بود.
🔻۱۲- از فرصتها به نحو احسن استفاده نکردم.
🔻۱۳- صفت تقوا و حیا وجود نداشت.
🔻۱۴- مراقبت کم بود.
🔻۱۵- توسل کم بود.
🔻۱۶- قرآن کم خواندم.
🔻۱۷- دعاها را به علت کسب صفات رذیله در روز و سریع خواندن، با توجه کامل نخواندم .
🔻۱۸- یاد مرگ خیلی کم بود.
🔷 نتیجه:
اگر فردا بیمورد صحبت کردی، فردایش را روزه میگیری و فردا را خیلی مراقب اعمالت باش...
#شهیـــد_علــی_بلورچــی🌺
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃🌹
#خاطرات_شهـــــدا
▫️زمانی که هادی در بازار آهن فعالیت میکرد، همیشه دست خیر داشت، خصوصاً برای هیئتها بسیار خرج میکرد.
▫️هادی میگفت باید مجلس امام حسین (علیه السلام) پر رونق باشد، باید این بچهها که هیئت میآیند خاطره خوشی داشته باشند.
▫️هربار که برای هیئت و یا کارهای فرهنگی مسجد احتیاج به کمک مالی داشتیم اولین کسی که جلو میآمد هادی بود. همیشه آماده بود برای هزینهکردن.
▫️یکبار به هادی گفتم :
از کجا این همه پول میاری؟ مگه توی بازار چقدر بهت حقوق میدن؟
▫️خندید و گفت : از خدا خواستم که همیشه برای این طور کارها پول داشته باشم. خدا هم کمکم میکنه.
▫️پرسیدم : چطوری؟
▫️گفت : باید تلاش کرد. برای اینکه برخی خرج ها رو تأمین کنم، بعد از کار بازار آهن، با موتور کار میکنم. بار میبرم، مسافر و...خدا هم توی پول ما برکت قرار می ده.
#هدایت_تا_شهادت
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری🌺
بر سر مزار 👇👇
#شهید_سید_احمد_پلارک
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃🌹
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ «خود بر این واقفم که مرگ فرزند سخت و محبت پدر و مادر نسبت به فرزند زیاد میباشد اما این مطلب را خود خوب درک میکنم زیرا که خود نیز دو فرزند دارم که بسیار مورد علاقه اینجانب میباشند اما این مسائل بیشتر از محبت به فرزند اعتبار و ارزش دارد چون مسئله اسلام و حیثیت اسلامیان مطرح میباشد.»
#شهید_محمدرضا_دانش_پژوه🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
4_6001530073839043834.mp3
5.68M
#وفــاتحضرتام_البنین_س🏴
#مــداحــــےشــــور👌
●《 تو مادر سقایی》●
🎤 #حمیــــد_علیــــــمــی
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#وفــاتحضرتام_البنین_س🏴 #مــداحــــےشــــور👌 ●《 تو مادر سقایی》● 🎤 #حمیــــد_علیــــــمــی ___
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃
#سیره_شهدا
💠 محمدحسین زندگی اش وقف اهل بیت (ع) و خدمتگزاری به مردم بوده است. بسیجیوار و بدون منت آنچه که در توانش بود برای دیگران کار میکرد.
🔹ساده زیستی او در زندگی و اینکه مال دنیا در نظرش بیارزش بود یکی از خصوصیات بارز اوست که باید برای نسل جوان بیان شود.
#راوی 👈 دوست شهید
#شهید_امنیت
#شهادت_توسط_داعش_داخلی
#شهید_محمدحسین_حدادیان
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هفتاد_و_ششم۷۶ 👈این داستان⇦《 شب آخر 》 ــــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هفتاد_و_هفتم۷۷
👈این داستان⇦《 خاک، خاک نیست 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎دستش رو گذاشت روی شونه ام ...
جایی که پدربزرگت شهیـــ🌹ــد شده ... جایی نیست که کسی بتونه بره ... هنوز اون مناطق تفحص نشده ... زمینش بکر و دست نخورده است ...✨
🍃تا همین جاشم ... شما یه جاهایی ما رو بردی که کسی رو راه نمی دادن ... پارتیت کلفت بود ...
خندید ...😁
🔸پارتی شماها کلفته ... من بار اولم نیست اومدم ... بعضی از این جاها رو هیچ وقت نشد برم ... شهـــ🌹ـــدا این بار حسابی واستون مایه گذاشتن ... و مهمون داری کردن ... هر جا رفتیم راه باز شد ... بقیه اش هم عین همین جاست ... خاک خاکه ...✨
دلم سوخت💔 ... نمی دونم چرا؟ ... اما با شنیدن این جمله ... آه از نهادم در اومد ...😔
- فکه که راه مون ندادن ...
و از جا بلند شدم ... وقت نماز شب بود ... راه افتادم برم وضو بگیرم ... اما حقیقت اینجا بود که ... خاک، خاک نیست ... و اون کلمات، فقط برای دلداری من بود ...🍃
شب شکست و خورشید طلوع کرد ... طلوع دردناک ...🌄
همگی نشستیم سر سفره ... اما غذا از گلوی من پایین نمی رفت ... کوله ام🎒 رو برداشتم برم بیرون ... توی در رسیدم به آقا مهدی ... دست هاش رو شسته بود و برمی گشت داخل ... نرفت کنار ...😳
ایستاد توی در و زل زد بهم ... چند لحظه همین طوری نگام کرد ... بدون اینکه چیزی بگه ... رفت نشست سر سفره ... منم متعجب، خشکم زد 😳...
🔹تو این 10 روز ... اصلا چنین رفتاری رو ازش ندیده بودم ... با هر کی به در می رسید ... یا سریع راه رو باز می کرد ... یا به اون تعارف می کرد ...😊
رو کرد به جمع ...
بخوایم بریم محل شهـــ🌹ـــادت پدربزرگ مهران ... هستید⁉️ ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🕊🌷🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
fadaeian-fatemiye9401 (6)_110316235423.mp3
12.14M
❤️یه #مادر_شهیدم و دلم رو پرپر می کنم
🎤 سید رضا نریمانی
▪️سالروز وفات #حضرت_ام_البنین
و روز تکریم مادران و همسران شهـدا
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃🌹
🍂 #برگــی_از_خاطرات
🔷شهید محمدعلی بایرامی مثل خیلی از جوانهای دهه هفتادی، غیرت دفاع از حریم اهل بیت و کشورش را داشت.
🔹پدر شهید میگوید: «پسرم دوست داشت مدافع حرم شود. میگفت اگر اجازه بدهند برای دفاع از حرم راهی میشوم اما محل کارش اجازه نمیداد. وقتی از جبهه مقاومت اسلامی سخن میگفت، گفتم تو همین الان داری در لباس پلیس خدمت میکنی. اینجا هم یک جور میدان جهاد است، اما اصرار به رفتن داشت.
💠بعد از شهادت محسن حججی شوقش بیشتر هم شده بود، محمد عاشق شهادت بود و به آرزویش هم رسید.»
#مدافـــع_حــــرم
#شهید_محمدعلی_بایرامــی_ابر🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 6⃣1⃣ ⇦ #عشق_خانواده_شهدا_به_امام 🔸عکس اول را گذاشت روی میز؛ این پسر ا
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
7⃣1⃣ ⇦ #ایثـــــــار
🔸گردان پشت میدان مین زمین گیر شد، چند نفر رفتند معبر را باز کنند.
🔹۱۴ ساله بود، چند قدم دوید سمت میدان مین... یکدفعه ایستاد همه فکر کردند ترسیده!
🔸یکی گفت : خب! طفلک فقط ۱۴ سالشه...
🔻پوتینهایش را درآورد داد به بچه ها. گفت : تازه از گردان گرفتم، حیفه! بیت الماله! و پابرهنه رفت...
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1