شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_هفتم
📌 #عنوان : «در انتهای افق»
🎙 #راوی : دوستان شهید
🔻توی منطقه بودیم، یکی از نیروها به #حاج_احمد گفت: شما خسته نشدی؟ هر روز از این جبهه به اون جبهه؟
هر روز مبارزه و... کی میخوای استراحت کنی؟
🔻حاجی در حالی که پرچم محمد رسولالله در دستش بود گفت: روزی که این پرچم را در #انتهای_افق نصب میکنم استراحت میکنم!
🔻قرار شد #حاج_احمد به عنوان نماینده نظام راهی سوریه شود. برای کمک به نیروهای سوریه و لبنان در نبرد با #اسرائیل، قسمتی از نیروهای لشکر را نیز برای این کار آماده کرد.
🔻قبل از اعزام با حضرت امام دیدار داشت به خاطر مجروحیت، پای #حاج_احمد در گچ بود و با عصا راه میرفت.
🔻حضرت امام دستی بر روی پای او کشیدند و فرمودند: انشاءالله خوب میشود. #حاج_احمد از جماران که بیرون آمد دیگر عصا در دست نگرفت!
🌷 @shahidane1 🌷
🔻برادر عباس برقی میگفت: قبل از عزیمت حاجی به سوریه با او صحبت کردیم، حرف از لشکر و اعزام به سوریه و.... بود. در لابه لای صحبتها #حاج_احمد مکثی کرد و گفت: من که برم #لبنان دیگه بر نمیگردم!!
🔻گفتیم حاجی این حرفا چیه که میزنی، انشاءالله صحیح و سالم برمیگردی. حاجی در حالی که اشک توی چشماش حلقه زده بود گفت: نه من دیگه برنمیگردم، ما با تعجب از علت این حرفا سوال کردیم.
🔻 #حاج_احمد گفت: عملیات فتح المبین یادتون هست؟ قرار بود قبل از عملیات صد دستگاه تویوتا و آمبولانس و همین تعداد نفربر و... به ما تحویل بدهند، اما در عمل امکانات خیلی جزیی به ما دادند.
🔻من آن زمان خیلی ناراحت بودم، با خودم گفتم چطور ممکنه با این امکانات کم موفق شویم، میترسم با این امکانات عملیات موفق نباشد.
🔻در همان حال از ساختمان ستاد آمدم بیرون تا وضو بگیرم، توی تاریکی شب یک برادر با لباس سپاهی به سمت من آمد و گفت: برادر احمد شما خدا و ائمه رو فراموش کردید، چرا اینقدر به فکر آمبولانس و امکانات مادی هستید؟توکل کن به خدا، این امکانات مادی رو نادیده بگیر، به خدا قسم شما پیروزید.
🔻آن برادر ادامه داد: انشاءالله بعد از عملیات حمله دیگری در پیش دارید به نام بیت المقدس، شما بعد از آن عازم لبنان میشوید برای نبرد با #اسرائیل. پایان کار شما آنجاست شما از آن سفر بر نمیگردید.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻چند روزی در سوریه در یکی از پادگانها مستقر بودیم، اما فهمیدیم اینها قصد مخاطره و جنگیدن با دشمن ندارند، لذا تصمیم بر این شد که نیروها باز گردند.
🔻وقتی نیروهای ما در حال بازگشت به ایران بودند #حاج_احمد با برادر موسوی کاردار سفارت ایران و کاظم اخوان و تقی رستگار در صبح روز دوشنبه ۱۳۶۱/۴/۱۴ جهت ماموریتی راهی سفارت ایران در بیروت شد.
🔻در راه به کمین نیروهای فالانژ طرفدار #اسرائیل برخوردند و...از آن زمان خبری از آنها نشد. باغ بسیار زیبایی بود، نهرها از اطرافش جاری بود، حاجی روی چمنها نشسته بود، پایش را روی پای دیگرش انداخته بود، لباس فُرم سپاه بر تنش بود.
🔻جلو رفتم و روبوسی کردم و گفتم: #حاج_احمد کجایی؟ از شما خبری نیست؟ گفت: دیگه تموم شد با تعجب پرسیدم شما آزاد شدید؟! گفت: آزاد آزاد شدم. گفتم:به سلامتی کی میای پیش ما! او هم مکرر میگفت: من آزاد شدم من دیگه آزاد شدم..
🔻تو همین صحبتها بود که از خواب پریدم من مطمئن هستم که او از قفس دنیا آزاد شده.
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_هشتم
📌 #عنوان : «سلوک سرخ»
🎙 #راوی : برادر شهید
🔻هنوز یکسال از تولدش نگذشته بود که مریض شد. خیلی حالش بد بود، رفته رفته حالش بدتر شد، آنقدر که قبل از طلوع آفتاب از دنیا رفت. جنازه بچه را داخل کفن پیچیدیم صبر کردیم تا پدر و مادر بیاید و او را کفن کند.
🔻پیرمرشدی در محل بود که همیشه ذکر امیرالمومنین بر لب داشت، آن روز قبل از ظهر جلوی خانه ما آمد، مادر بی صبرانه گریه میکرد، مرشد جلو آمد و به مادر ما گفت من دعا کردم برات عمر بچهات را گرفتهام، به بچه شیر بده.
🔻چه کسی باور میکرد بچه مرده زنده شده باشد، مادر بچه را به زیر سینه گرفت. لحظاتی بعد لبهای بچه تکان خورد.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻 #مصطفی اینگونه دوباره متولد شد. سالها بعد به قم رفت و #طلبه شد. روزهای آخر هفته را به کارخانه گچ میرفت، کار میکرد و با پولی که به دست میآورد به دیگران کمک میکرد. هر هفته سهشنبهها پیاده به سمت جمکران میرفت.
🔻عاشق بود خودش را وقف اسلام کرده بود، در ایام تبلیغ به سمت یاسوج میرفت و فعالیت میکرد. جمعی از طلبهها را با خود همراه کرده بود.
🔻بعد از پیروزی انقلاب فرمانده سپاه یاسوج شد.از منطقهای عبور میکرد که در کمین اشرار گرفتار شدند، همگی مسلح اطراف جاده را گرفته بودند، از ماشین پیاده شد، عمامهاش را در دست گرفت و جلو رفت؛ بزنید! بزنید! عمامه من #کفن است!
🔻برخورد خوب و منطقی داشت، با سرکرده اشرار صحبت کرد. فهمید مشکلی با انقلاب ندارند، همانجا از طرف دولت با آنها مذاکره کرد. مشکل با درایت او حل شد.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻مجلس عروسی برادرش بود، مشکلی پیش آمد، همه آمده بودند دو برابر غذای تهیه شده مهمانان آمده بود.
مصطفی با تعجب پرسید: چرا ناراحتی؟!گفتم: مگر نمیبینی! این همه مهمان را چه کنیم!؟
🔻رفت کنار دیگ برنج از دور او را نگاه میکردم، زیر لب چیزی گفت، لحظاتی بعد برگشت گفت: ناراحت نباش مشکلی نیست. آن شب نه تنها غذا کم نیامد بلکه یک مینیبوس طلبههای حوزه هم آمدند و شام خوردند!
🔻در همه جا حضور داشت. در اوج درگیری غرب کشور در کردستان به یاسوج برگشت یک گردان نیروی کمکی به کردستان اعزام کرد.
🔻با شروع جنگ جبهه دار خونئن را به همراه دوست عزیزش #حسین_خرازی راه اندازی کرد عملیاتهای این منطقه را فرماندهی میکرد.
🔻در یکی از عملیاتها دشمن موانع زیادی را بر سر راه بچهها ایجاد کرده بود. یا باید از مسیر رو به رو میرفتند یا از مسیر دیگری.
🔻توکل عجیبی داشت با استخاره مسیر عملیات را انتخاب کرد از پشت به دشمن حمله کردند، عملیات بسیار موفق بود.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻 #مصطفی عاشق #گمنامی بود دوست نداشت کسی او را بشناسد خدا هم خواستهاش را برآورده کرد، او سالهاست که گمنام و بینشان در ارتفاعات غرب مانده. #مصطفی_ردانیپور به راستی مصطفی بود او برگزیده خدا بود.
🔺شادے روح #شهید صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_نهم
📌 #عنوان : «مصطفی»
🎙 #راوی : برادر شهید و کتاب یادگاران
🔻در فتح المبین به سختی مجروح شد. منتقل شد به بیمارستانی در تهران. وقتی حالش بهتر شد قصد بازگشت به جبهه داشت، اما هیچ پولی همراهش نبود، ولی میدانست چه ڪند.
🔻عصر جمعه بود، مشغول دعای فرج شد. از خود آقا تقاضای ڪمڪ ڪرد. بعد از نماز جمعه جمعیتی برای ملاقات با جانبازان به بیمارستان آمدند، سیدی از جمع خارج شد و به سراغ #مصطفی آمد، یڪ ڪتاب دعا به او هدیه داد و رفت.
🔻در میان صفحات ڪتاب چند اسڪناس بود، این پول هزینه ڪرایه و شام او را تامین ڪرد. به #جبهه ڪه رسید این پول تمام شد.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻برای بچهها مداحی میڪرد، صحبت میڪرد. ڪلام او بسیار موثر بود. سخنرانی او قبل از عملیات بیت المقدس آنچنان گیرا بود ڪه بچهها برگههای مرخصی را پاره ڪرده و ماندند. اولین گروهی ڪه وارد #خرمشهر شد نیروهای تحت امر او بودند.
🔻 #مصطفی فرمانده سپاه سوم صاحب الزمان(عج) بود، لشڪرهای ۲۵ ڪربلا، علی بن ابیطالب(ع)، ۱۰ سیدالشهدا(ع)، ۸ نجف و ۱۴ امام حسین(ع) تحت امر او بودند.
🔻از او خواسته بودند مسئولیت نیروی زمینی سپاه را بر عهده بگیرد اما قبول نڪرد، بعد از عملیات رمضان همه مسئولیتها را تحویل داد. چه شده بود، نمیدانیم. میگفت تا حالا تڪلیف بود مسئول باشم، اما حالا میخواهم بسیجی باشم.
🔻برگشت اصفهان. آماده شد برای #ازدواج، میخواست همسرش از سادات باشد. بخاطر علاقه به #حضرت_زهرا(س)، برای همین با همسر یڪی از شهدا که از سادات بود، ازدواج ڪرد.
🔻برای ازدواج یڪ ڪارت برد قم، به نیابت از حضرت زهرا(س) انداخت داخل ضریح حضرت معصومه. فردای عروسی در خواب دیده بود ڪه #حضرت_زهرا(س) و چندین بانوی بزرگوار در مراسم او شرڪت کردند.
🔻مجلس عروسی او بسیار ساده و باصفا بود. همه شاد و خوشحال بودند. در پایان مراسم خیلی با جدّیت گفت: فڪر نڪنید من با ازدواج به دنیا چسبیدهام، ازدواج وظیفهای بود، جبهه و جهاد هم وظیفه دیگری است.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻سه روز بعد از ازدواج راهی شد. مرحله بعدی عملیات والفجر۲ در حال انجام بود. با گردان یازهرا(س) به جلو رفت. پیڪر بچههایی ڪه بر روی تپه برهانی مانده بود را به عقب منتقل ڪرد.
🔻 #مصطفی_ردانی_پور با سمت یڪ بسیجی به عملیات آمد و همانجا مشغول مبارزه شد. قبل از عملیات به برادرش گفت: میخواهم جایی بمانم ڪه نه دست شما به من برسد، نه دست دشمن.
🔻روز نیمه مرداد ۱۳۶۲ روز معراج مصطفی بود. پیڪرش همانجا ماند. مدتی بعد نیروها عملیات دیگری ڪردند. پیڪر دهها شهید به عقب منتقل شد.
🔻ده سال بعد بچههای تفحص چهارصد پیڪر شهید را از ارتفاعات پیرانشهر به عقب منتقل ڪردند. به همه سپرده بودیم اگر همراه #شهیدی #انگشتر_عقیق درشتی پیدا ڪردید خبر دهید، اما خبری از #مصطفی نبود.
🔻برای #مصطفی این فرمانده بزرگ جنگ کسی مراسم نگرفت و خبر شهادتش را هم ڪسی نگفت. شاید فڪر میڪردند جنازهاش به دست دشمن افتاده. شاید فڪر میڪردند اسیر شده. اما گویی #گمنامی صفتی است ڪه عاشقان #حضرت_زهرا(س) به آن آراستهاند.
🔺شادے روح #شهید صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_دهم
📌 #عنوان : «چهارراه خندق»
🎙 #راوی : دوستان شهید
🔻از همان بچگی ڪارهایش عجیب بود. مدرسه را بخاطر عدم رعایت #حجاب معلمان رهاڪرد. به حلال و حرام بسیار مقیّد بود. ڪوچڪترین مسائل دینی را رعایت میڪرد. شاید علت اینڪه انسان وارستهای شد به همین دلیل بود.
🔻ڪار برای او عار نبود، قبل از انقلاب بنّایی میڪرد، همان ایام دروس حوزوی را هم میخواند. در ایام انقلاب بارها دستگیر و زندانی شد، تاپای مرگ رفت و دست از فعالیتهایش برنداشت.
🔻باپیروزی انقلاب به گروه ضربت سپاه مشهد پیوست. منطقه ڪردستان رشادتهای او را به یاد دارد. با شروع جنگ زندگیاش شده بود جبهه. حاجی معمولا صبور و متین و آروم بود. تصمیمهای او به جا بود، همه جوانب را در نظر میگرفت.
🔻شخصیت عجیبی داشت. تبعیت محض از ولایت داشت، لذا وقتی فرمانده بالاتر به او دستوری میداد حتی در سخت ترین شرایط اطاعت میڪرد. با اینڪه سنی از او گذشته و چهل ساله بود اما نبوغ عجیبی در ڪارجنگ داشت. جنگ را با معادلات خاص خودش پیش میبرد.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻توسل به ائمه معصومین سر لوحه ڪارهایش بود. همیشه نیروهای او با پیروزی، ڪار را به پایان میرساندند. فرمانده گردان بود. همیشه سخت ترین قسمت ڪار عملیات را به او میسپردند.
🔻در فتح المبین تصرف یڪ قرارگاه فرماندهی عراق را برعهده داشت. نیروهای او باید در تاریڪی شب چهار ڪیلومتر در عمق مواضع دشمن نفوذ ڪرده و بعد هم عملیات میڪردند. همه اضطراب داشتند اما #عبدالحسین آرامش عجیبی داشت.
🔻به سه ساله امام حسین(ع) توسل پیدا ڪرده بود، میگفت ایشان با دستان ڪوچڪش گرههای بزرگی رو میگشاید. در آن عملیات حاجی و نیروهایش فوق العاده بودند. بارها در عملیاتها با توسل به حضرت زهرا (س) ڪارها را آسان میڪرد. اینها همه از اخلاص و ایمان او بود.
🔻بعد از فرماندهی گردان، فرماندهی تیپ جوادالائمه (ع) به او پیشنهاد شد اما قبول نمیڪرد، ولی یڪباره نظرش تغییر ڪرد. گفته بود: فرماندهی برای من لطفی ندارد، اما گفتند این تڪلیف شرعی است براساس اطاعت از #ولی امر قبول ڪردم.
🔻سال ۶۳ حال و هوای او عجیبتر شد. در جلسه فرماندهان وقتی صحبت از محل حضور فرماندهان در خط عملیات بدر شد، حاجی نقطهای را در نقشه نشان داد، بعد گفت: من اینجا میمانم و نیروهایم را از اینجا هدایت میڪنم. مڪانی را ڪه نشان میداد چهارراه خندق در منطقه هور بود.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻قبل از عملیات بدر وقتی با او مصاحبه ڪردند، گفت: در این عملیات انشاءالله دیدار یار است. امیدوارم #گمنام شهید شوم. جنازهام به یاد سالار شهیدان ڪنار آب فرات و ڪنار او بماند.
🔻در طی عملیات، عراق پاتڪ سنگینی انجام داد، حاجی معاونش را برای آوردن، نیرو به عقب فرستاد، وقتی برگشت ڪار از ڪار گذشته بود، پیڪر غرق به خون #عبدالحسین_برونسی در همانجا ڪه گفته بود، یعنی چهارراه خندق ماند و او به آرزویش رسید.
🔻#مقام معظم رهبری بارها در مورد این فرمانده دلاور و این انسان وارسته و این انسان خود ساخته صحبت مینمودند، حتی توصیه به خواندن ڪتاب خاطراتش نمودند.
🔻یڪی ازعجیب ترین جلوههای فرماندهی او در منطقه #ڪوشڪ و بر روی خاڪهای نرم آن منطقه اتفاق افتاد.
🔺شادے روح #شهید_عبدالحسین_برونسی صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_یازدهم
📌 #عنوان : «خاکهای نرم کوشک»
🎙 #راوی: معاون شهید
🔻قبل از عملیات رمضان بود، فرماندهی سپاه در منطقه تشکیل جلسه داد، در آنجا اعلام شد که عراق تانکهای پیشرفتهای به نام تی ۷۲ مجهز شده، هر لحظه ممکن است با این تانکها به مواضع ما حمله کنند و از طرفی دیگر این تانکها که گلوله آرپی جی روی آن اثر ندارد و مانع پیروزی عملیات رمضان خواهد شد، لذا باید نیروهای ما حمله کرده و طی یک عملیات ایذایی با از بین بردن آن تانکها برگردند.
🔻سه گردان برای این کار انتخاب شد #حاج_عبدالحسین فرمانده یکی از گردانها بود، کارها انجام شد، شناسایی، تجهیز و...
🔻شب وقتی نیروها جلو رفتند یک گردان مسیر را اشتباه رفت، فرمانده گردان دوم هم روی مین رفت، لذا هر دو گردان رفتند.
🔻تنها گردانی که حرکت خود را ادامه داد گردان #حاجی بود.
وسط دشت در حال حرکت به سوی خاکریز دشمن بودیم، فاصله ما با دشمن خیلی کم بود، یکدفعه یک منور بالای سر ما روشن شد، همه ستون روی زمین خوابید. #عراقیها ما را دیده بودند، با تمام توان آتش میریختند. #حاجی گفته بود کسی شلیک نکند.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻خاک منطقه #کوشک رملی و بسیار نرم بود. خیلیها توی خاک فرو رفته بودند. دشمن برای چند دقیقه شدید آتش میریخت، دقایقی بعد صدای تیراندازی دشمن کم شد و آنها فکر کردند نیروهای گشتی بوده و از بین رفتهاند.
به #حاجی گفتم: برگردیم عقب؟ اما حاجی سرش را گذاشته بود روی زمین انگار تو این #عالم نبود.
🔻سینهخیز تا انتهای ستون رفتم و برگشتم، ما فقط تعداد کمی #شهید داده بودیم لحظاتی بعد حاجی دستوری داد که هیچ کسی فکر آن را نمیکرد!
🔻گفت: برو سر ستون از آنجا بیست و پنج قدم به سمت راست برو! بعد هم چهل قدم به سمت خاکریز دشمن حرکت کن!!
#گفتم :حاجی چی میگی؟! الان دشمن آماده است، چند تا از بچههای ما شهید شدند، اما #حاجی دوباره همان حرف قبلی را تکرار کرد.
🔻با نگرانی به سمت جلو رفتم، به سر ستون رسیدم دقیق بیست و پنج قدم به سمت راست رفتم. در آنجا نشانهای گذاشتم و به سمت دشمن حرکت کردم. چهل قدم که تمام شد دیدم خود #عبدالحسین با چند آرپی جی زن جلو آمدند.
🌷 @shahidane1 🌷
#حاجی گفت: به سمت روبهرو آماده شلیک باشید، هوا آنقدر تاریک بود که نمیدانستیم آنجا چه خبر است، با فریاد #الله_اکبر حاجی همه شلیک کردند و در مقابل ما نفربر و سنگر فرماندهی عراقیها در آتش می سوخت! بعد هم وارد #خاکریز دشمن شدیم، بچهها حمله کردند نیروهای دشمن هم فرار. آن شب دو گردان زرهی دشمن شامل تانکهای تی ۷۲ را نابود کردیم. هوا هنوز روشن نشده بود که برگشتیم.
🔻صبح فردا دوباره به سوی خاکریز دشمن رفتیم. رسیدیم به همان جایی که حاجی دستور حرکت داد. خوب به اطراف نگاه کردم در میان میدان مین و موانع دشمن فقط یه مسیر عبور وجود داشت. وقتی ۲۵ قدم به سمت راست میرفتیم به یک معبر می رسیدیم. چهل قدم که جلو میرفتیم. به نزدیکی خاکریز دشمن و به نفربر فرماندهی میرسیدیم!!
🔻خیلی #عجیب بود با تعجب به اطراف نگاه کردم یعنی #حاجی از کجا میدانستـ چه کسی به او گفته بود از این مسیر برود؟!
🌷 @shahidane1 🌷
🔻برگشتم پیش حاجی با تعجب پرسیدم: مسیر را از کجا میدانستی؟!
جواب درستی نداد، گفتم تا جواب ندی از اینجا نمیروم. وقتی اصرار من را دید اشک در چشمانش حلقه زد و بعد گفت: دیشب در آن شرایط سخت که حرف از بازگشت بود سرم را روی خاکها گذاشتم. از همه جا قطع امید کردم، فقط #توسل داشتم به وجود مقدس #حضرت_زهرا(س)...
🔻همینطور که در حال خودم بودم یکدفعه صدای خانمی را شنیدم که گفت: فرمانده!
بعد فرمودند: اینطور وقتها که به ما #متوسل میشوید ما هم از شما دستگیری میکنیم وبعد همان حرفهایی را زدند که به تو گفتم، برو راست برو جلو و...
🔻بعد در حالی که صورتش خیس از اشک بود گفت: اما راضی نیستم که حالا چیزی از آن بگویی، بگذار برای آیندگان!
روز بعد خبرنگاران و چند نفر از فرماندهان سپاه به سراغ #حاج_عبدالحسین آمدند. خبر عملیات موفق بچهها حتی به پشت جبهه هم رسیده بود. اما حاجی خیلی محکم میگفت: ما هیچ کاره بودیم. این نتیجه کار بسیجیها و فرمانده اصلی آنهاست. این که ما با کمترین تلفات پیروز شدیم #امداد_غیبی خداست.
🔵 شادے روح #شهید_عبدالحسین_برونسی صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_دوازدهم
📌 #عنوان : «گمشده مجنون»
🎙 #راوی: دوستان و خانواده شهید
🔻زمستان سال ۱۳۳۴ در ارومیه به دنیا آمد. هنوز یک سال از تولدش نگذشته بود که مادرش را در یک سانحه رانندگی از دست داد.
🔻برادر بزرگتری داشتند به نام #علی.
او در تهران دانشجو بود بعدها استاد دانشگاه شد، هر بار میآمد ارومیه برای برادرانش کتابهای مذهبی میآورد. از نماز و مسائل دین میگفت بعضی وقتها هم برادرانش را به تهران میبرد.
🔻مدتی بعد علی راهی فرانسه شد، وقتی برگشت #ساواک او را دستگیر کرد، هیچ خبری از او نشد. از علی فقط یک ساک و یک قرآن به خانواده برگشت! او اولین #شهید_جاویدالاثر خانواده #باکری هاست.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻#حمید رشته ریاضی را به پایان رساند به سربازی رفت بعد هم رفت تبریز پیش آقا #مهدی، از آنجا بود که با نوارها و اعلامیههای امام و مبارزه آشنا شد. چند بار ساواکیها او را با قصد کشت زدند.
🔻با یکی از اقوام صحبت کرد، برای ادامه تحصیل راهی ترکیه سپس به شهر آخن آلمان رفت. وقتی #امام وارد فرانسه شد حمید آلمان را رها کرد و به پاریس رفت. مدتی در خدمت امام بود و از انجا هم برای آموزش نظامی و دوره #چریکی راهی #سوریه و #لبنان شد.
🔻چند مرتبه سلاح و مهمات را از طریق مرز وارد ایران میکرد و تحویل برادرش #مهدی میداد. یک بار هم توسط پلیس ترکیه دستگیر شد. با پیروزی انقلاب به ایران آمد ازدواج نمود و پیگیر مسائل انقلاب گردید.
🔻#بسیج استان را بنیانگذاری کرد، در کردستان حماسه آفرید و در اوج ناامنی با یک فروند هواپیمای نظامی ۱۵۰ نیرو را به سنندج منتقل کرد و نزدیک به یک ماه درگیر مبارزه بود، بعد با شروع جنگ به آبادان رفت.
🔻خط مقدم مبارزه را در آنجا بنیانگذاری کرد. بعدها به تیپ نجف رفت و فرمانده گردان شد.
🔻#حمید بسیار اهل خودسازی بود، بارها بعد از نماز سر سجاده مینشست و مشغول راز و نیاز میشد. در عملیات فتح المبین در منطقه رقابیه با نیروهایش محاصره شدند. اما با یاری خدا نجات پیدا کردند. در بیت المقدس حماسه تصرف خرمشهر پاکسازی آن را با نیروهای گردان به یادگار گذاشت.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻فراموش نمیکنم در سنگر کمین نشسته بودیم، ماشین حامل غذا در راه مانده بود، بچهها گرسنه بودند #حمید با بیسیم از مسئول تدارکات برای بچهها غذاخواست، ساعتی گذشت اما خبری نشد.
🔻این بار #دستها را به آسمان برد از خدا درخواست کرد، دعایش #مستجاب شد!
یک نفر بر عراقی راه را گم کرده بود، به خاطر مه آلود بودن هوا، اشتباها به سنگر نیروهای خودی رسید. راننده اسیر شد، بارِ نفربر چلوکباب و مرغ بود برای فرماندهان و نیروهای عراقی!
🔻مدتی بعد در جلسه فرماندهان برای اولین بار #حاج_همت را دید با تعجب او را نگاه میکرد. حاجی هم همینطور، بعد با هم صحبت کردند، معلوم شد قبل از انقلاب هر دو در مرز بازرگان مشغول حمل سلاح به داخل کشور بودند #همت فکر میکرده حمید #ساواکی است! #حمید هم فکر میکرده #همت مامور دولت است، لذا در آنجا هر دو از هم فرار میکنند.
🔻زمستان ۶۲ رو به پایان بود، #حمید به خانهای که در پشت جبهه برای آنها آماده شده آمد. از #همسر و #فرزندش خداحافظی نمود، پسرش لحظهای از او جدا نمیشد، این آخرین دیدار آنها بود.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻در عملیات خیبر کاری کرد بسیار عجیب. معاون لشکر بود اما با نیروهای یک گروهان سوار بر قایق #جزایر_مجنون را دور زد. راه عبور دشمن را به خوبی بست، بسیاری از نیروهای آنها را به اسارت درآورد.
#شجاعت حمید خیره کننده بود. یک سرتیپ عراقی به اسارت درآمده بود. او از نیروها خواسته بود فرمانده ایرانیها را ببیند. وقتی مقابل #حمید قرار گرفت باور نمیکرد او فرمانده باشد. پرسید: ما همه راهها را بسته بودیم شما از کجا وارد جزیره شدید؟
حمید هم به شوخی #گفت: ما از سمت اردن بصره را دور زدیم و آمدیم توی جزیره!
🔻عراق به هر وسیله ممکن میخواست جزیره را پس بگیرد، بمباران شیمیایی، بمبهای خوشهای، و.... بالاخره حمید در عملیات #خیبر پس از یک عمر مجاهدت در راه اسلام به آرزویش رسید.
🔻او برای همیشه در جزایر ماند #جزایر_مجنون سالهاست امانتدار خوبی برای خوبان این امت است، انها که فرمان #امام را بر مصلحت خود ترجیح دادند و تا پای جان مقاومت کردند.
🔵 شادے روح #شهید_علی_و_حمید_باکری صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
هدایت شده از کانال ورزش سه ✅ | فوتبال برتر |⚽✅🇮🇷ایران استقلال| پرسپولیس خبر ورزشی اخبار ورزشی|سپاهان ورزش۳
این کتاب به همه سوالهای فلسفی فرزندان شما در زمینه خداشناسی جوابهای کودکانه همراه با زبان شعر و نثر می دهد.
🌸 اگر به دنبال یک #کتاب کودکانه در موضوع #خداشناسی با زبان #شعر برای #فرزند خود هستید.
«کتاب خدا چیه کیه کو» را به شما پیشنهاد میکنیم
🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸
برای سفارش این کتاب با #تخفیف_ویژه و دیدن یه دنیا پر از #کتابهای_خوب_کودکانه همین الان وارد شوید🔰🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/3452567606C96b9fbdb5a
#مطالعه 🤓📖
#فرمـایشحضـرتعشق😍🤞
هیچ چیز جــای #کتاب را پُـر نمی کند..!
[✍🏼] مقام معظم رهبری
[🗓] 21/اردیبهشت/1372
@shahidane1
#مطالعه 🤓📖
#فرمـایشحضـرتعشق😍🤞
هیچ چیز جــای #کتاب را پُـر نمی کند..!
[✍🏼] مقام معظم رهبری
[🗓] 21/اردیبهشت/1372
@shahidane1
#سیدنا
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
(نماز اول وقت ...نماز شب ...احترام به پدرومادر ...مهندس ...متخصص ...متعهد ...خادم الشهدا ...سابقه شرکت و فعالیت برای نماینده شورای شهر شدن ....عضو نظام مهندسی ..ورزشکار ..رفیق .فداکار)
یه قسمت #کتاب #مهمان_شام که خیلی قشنگ بود و تو قلبم موندگار شد این بود که سید جودوکار حرفه ای بوده و با دوستش رقیب تمرینی میشده ولی هر بار که میخواسته دوستشو زمین بزنه هی عذرخواهی میکرده ..دوستشم میگفته سید چرا هی عذرخواهی میکنی تمرینتو انجام بده ..میگفته نه کیشه (کیشه به اصطلاح محلیشون ینی مرد ) دست رفیق رو باید بگیری و دست رفیق گرفتنیه نه برای زمین زدن ...
@shahidane1
انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «سلولهای بهاری»
🔹تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «سلولهای بهاری» برای اولین بار در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران منتشر شد.
#کتاب خوب بخوانیم