🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
👈 #سیدمرتضی را بگو ...
دوربینش📹 را بیاورد ، یک مستند بسازد از ما به نام ، ( #روایت_غفلت! ...
👈 #به_حسن_باقری بگو ...
در این جنگ نابرابر #تاکتیک نداریم...😔
فقط ⇦ #علی_اکبر_شیرودی چیزی نفهمد...
که اگر بفهمد واویلاست...می میرد برای #خمینی...
👈 #به_حاج_احمد_بگو...
#مسامحه و #غفلت امانمان را برید...😢
عده ای به اسم جذب حداکثری ؛ حداقل اعتقادشان را به حراج گذاشته اند!...
#خدا را چه دیده ای!
شاید در این مخمصه ای که گیر افتاده ایم...
#تو و #رفقایت به دادمان رسیدید...😔
ــــــــــــــــ♢♢🌹♢♢ــــــــــــــــ
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
♥↯♢ #وصیتنــــــــــامــہ ♢↯♥
👈دوستان گرامى...،
بدانيد روزگار خود را آرايش به #زيور_هاى_دنيوى مى كند
و شما سعى كنيد كه #فريب اين زيورهاى دنيوى را نخوريد.
⭕️ #مردان رادعوت به #حيا و
#بانوان را دعوت به رعايت #حجاب مى كنم كه جامعه #سعادتمند شود.👌
#شهیدسیدسجـــــادخلـیـلــے💔🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌼🌹🌼
#حجت_جــــان_سلام...👋
🌾 این روزها تنهاو تنها فقط تو از درد های ناگفته ی دلم با خبری ...😭
👈تنها تو میفهمی چه دردی میکشیم روزهای نبودن و جای خالی تو و حجت خدارا ...🌷
#حجــــت تو برای #دردهاےدلمان از خدا مرهم بخواه و خودت مرهم شو برایمان ...😔
🌸حجت دردهای دلم نگفتنی ست ...
#حجت_دلتنگتم و روزها میگذرند...
《 #حجت_دلتنگےهایمان_را_دریاب》
••••••••••♢🌹♢•••••••••••
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🔺🌸🔺
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته↯↯
#قسمتــــ_دوازدهم۱۲
این داستان⇦: #شرافت↯↯
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▓ توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون ...😡
- بهت گفتم برو بشین جای من ...
برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم😠... اما پیمان کپ کرد ... کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن😟 ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود💗 ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ...
- برپا ...😐
و همه به خودشون اومدن ...
بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ...😐
ضربان قلبم بیشتر شد💗 ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای #دفاع_از_مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ... و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ...😢
معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ...😐
رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاش روی تخته می نوشت ... تا وقت کلاس گرفته نشه ...
بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ...
- آقا ... اونها تمرین های امروزه ...😓
بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ...
- می دونم ...😥
سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ...😨
- میرزایی ...
- بله آقا ...
- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ...😣
بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ...
- #تن_آدمی_شریف_است،
#به_جان_آدمیت ...
#نه_همین_لباس_زیباست،
#نشان_آدمیت ...👌
⭕️ــ~~~~~~🌹~~~~~~⭕️
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌼💔🌼
#قطعا_شهادتــــ💔⇦گل رز زیبایی است
که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود آرزوی مشاهده آن را داریم👌…
⇦ #ایےبرادرانم! باید هر کدام از شما عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی تان با #شهادتــــــ🌹 خاتمه یابد. دنیا را همه می توانند تصاحب کنند، اما آخرت را فقط با #اعمال_نیک می توان تصاحب کرد….🌼🍃
♡♡♡♡♥♡♡♡♡
#شهیداحمدمحمدمشلبــــــــــ🌹🍃
#پنجشنبه_ویاد_شهداباصلوات🌸
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃○| #ڪــلام_شهیــــــد|○🍃
🌸👈« ناکام آن کسی است
که #عشق_حسین {ع} را پیدا نکرده
و از این جهان می رود »
. ♡♥♡
#حرف_آخر_یک_کلام
لعنت به #سبز و #بنفش تزویر
ابرقدرت،
#نوکر_حسین {ع} است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#هیهات_منا_الذله🌹🍃
#شب_جمعه به یاد #امام و #شهدا
👈به یاد مداح عاشورایی سپاه اسلام
افتخار #حزب_الله، بسیجی بااخلاص
#شهید_مسعود_ملا {روحی فداک}💔🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#شهید_سجاد_عباس_زاده🌹👆
👈فرزند #شهیدحسن_عباس_زاده🍃
(عکس بالا سمت چپ)
💔(پــدر=شهیــد)
(پسر=شهیــد)💔
👈فرزندشهیدی که خودش هم #شهید شد
#شهیدسجادعباس_زاده ↯↯
👈" #پدر شهیدش را ندید
👈 #پسر خودش را هم ندید"
شهادت شهیدسجادعباس زاده ⇦آذر ۱۳۹۱خــرم آبــاد انفجار در حین خنثی سازی گلوله های عمل نکرده
👈پدرش در عملیات والفجر ۹ در #سلیمانیه عراق به #شهادت رسید
و پیکر مطهرش حدود ۱۰ سال بعد برگشت
《 #پنجشنبه_و_یاد_شهدا_باصلوات》
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#رمــــان_مــدافــع_عشقــ💞
#قسمتــ_بیستویکم۲۱👇
♡ـــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــ♡
#نفسهایم به شماره می افتد.💗 فقط کمی دیگر مانده که ب#بوسمت😘. تکانی می خوری و چشم هایت را باز می کنی. #قلبم به یک باره می ریزد. بُهت زده به صورتم خیره می شوی😳 وسریع ازجایت بلند می شوی.
– چی کار می کردی!؟🤔😳
مِن مِن می کنم.
– من….دا…داش…داشتم…چ…😰
می پری بین نفس های به شماره افتاده ام.
– می خواستم برم پایین بخوابم، گفتم مامان شک می کنه. تو آخه چرا!… نمی فهمم ریحانه این چه کاریه!؟ چی رو می خوای ثابت کنی؟☹️
از ترس تمام تنم می لرزد. دهانم قفل شده.😣
– آخه چرا!… #چرا_اذیت_میکنی!؟
بغض به گلویم می دود و بی اراده یک قطره اشک، گونه ام را تر می کند.😭
– چون… #چون_دوستت_دارم!💝
بغضم می ترکد و مثل ابر بهاری شروع می کنم به گریه کردن. خدایا من چِم شده؟ چرا اینقدر ضعیف شدم؟ یکدفعه مُچ دستم را می گیری و فشار می دهی.😭😞
– گریه نکن.
توجهی نمی کنم. بیشتر فشار می دهی.
– گفتم گریه نکن. اعصابم بهم می ریزه.😠
یک لحظه نگاهت می کنم.
– برات مهمه؟… #اشکهای_من!؟😫
– درسته که دوستت ندارم… ولی آدمم. دل دارم. طاقت ندارم… حالا بس کن.🙃
زیر لب تکرار می کنم.
– دوستم نداری…؟😞😟
و هجوم اشک ها هر لحظه بیشتر می شود.
– می شه بس کنی؟… صدات میره پایین.
دستم را از دستت بیرون می کشم.😭
– مهم نیست. بذار بشنون.
پشتم را به تو می کنم و روی تختت می نشینم. دست بردار نیستم. حالا می بینی! می خواهی جانم را بگیری هم، مهم نیست تا تهش هستم.☹️ می آیی سمتم که چند تقه به در می خورد.
– چه خبره!؟..علی! ریحان! چی شده؟
نگرانی را می شد از صدای فاطمه فهمید. هول می کنی، پشت در می روی و آرام می گویی.
– چیزی نیست… یکم ریحان سردرد داره.😣😨
– می خواید بیام تو؟
– نه. تو برو بخواب. من مراقبشم.😊
پوزخند می زنم و می گویم: آره. مراقبمی.
چپ چپ نگاهم می کنی.
فاطمه دوباره می گوید: باشه مزاحم نمیشم. فقط نگران شدم چون حس کردم ریحانه داره گریه می کنه😐… اگرچیزی شد حتماً صدام کن.
– باشه! #شب_خوش!
چند لحظه می گذرد و صدای بسته شدن درِ اتاق فاطمه شنیده می شود.🚪
با کلافگی موهایت را چنگ می زنی. همانجا روی زمین می نشینی و به در تکیه می دهی.😕
چادرم را سر می کنم. به سرعت از پله ها پایین می دوم و مادرت را صدا می کنم.
– مامان زهرااا!… مامان زهرااا! آقاعلی اکبر کجاست!؟😰
زهرا خانوم از آشپزخانه جواب می دهد: اولاً سلام صبحت بخیر. دوماً همین الآن رفت حیاط موتورش رو برداره. 🏍می خواد بره حوزه.
به آشپزخانه سرک می کشم. گردنم را کج می کنم و با لحن لوس می گویم: آخ ببخشید #سلام نکردم. 🤗حالا اجازه مرخصی هست؟😊
– کجا؟ بیا صبحونه بخور.
– نه دیگه کلاس دارم باید برم.
– خُب پس به علی بگو برسونتت.
– چشم مامان. فعلاً خدا حافظ.
و در دلم می خندم. اتفاقاً نقشه ی بعدیم همین است. به حیاط می دوم. فاطمه درحال شانه زدن موهایش است. مرا که می بیند می گوید: اِاِاِ کجا این وقت صبح!؟🤗🙂
– کلاس دارم.
– خُب صبر کن باهم بریم.
– نه دیگه می رسونن منو.
و لبخند پر رنگی می زنم.
– آهان. توی راه خوش بگذره.😂
فاطمه این را می گوید و چشمک می زند.😉
جلوی در می روم و به چپ و راست نگاه می کنم. میبینمت که داری موتورت را تا سر کوچه کنارت می کشی. لبخند می زنم و دنبالت می آیم…😅
#ادامه_دارد…🌷🌷
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
💠 مـــــ❤️ــــادر خواب
#شـــهادت سربازش را دیده بود
💢......................💢
مادر شــ🕊ــــــهید گفت: 🍃🌸«پویا دوست داشت مدافع حرم و شهید راه دفاع از حرم شود. 9 ماه خدمت بود. او با خودروی پدرش در ساعتهای بیکاری کار میکرد. با #شهادتش آرزوی #دامادی او بر دلم ماند😔. یک هفته پیش از اینکه به آخرین ماموریت بی بازگشت برود، من #خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم پویا در یک مزرعه پر از گل ایستاده و #چفیه به دور گردنش انداخته است. میگفت مامان من #شهید شدهام برایم بیتابی نکن. از خواب که بیدار شدم، خیلی دلنگران بودم. صبح که پویا میخواست به# کلانتری محل خدمتش برود، خوابم را برایش تعریف کردم که گفت مامان نگران نباش #خیر است.»🍃🌸
💢.......................💢
🌺مادر شــهید گفت: «یڪ هفته بعد از آن خواب او به #ماموریٺ رفت و دیگر بازنگشت. او برای برقراری #امنیت در جامعهاش #شـــهید شد »🌺
#شهیدپویــااشکــانی🌹🍃
#سالروزشهادتـــــ💔ــــــ🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🍃🌹
#قسمتےازدست_نوشته_شهید👇
👈برای تشکیل #اسرائیــل
#یهودیان تلاش ها و کوشش های فراوانی کردنداین خدا لعنت کرده ها در باطلشان اینگونه قاطع بودند...😔
👈 #ولــــےمامسلمانها در برابر مشکلات
نه #صبــــــر داریم،
نه #ایثــــــار
و نه #اخوتــــــــ😭
.
👈تا زمانی که ما #راه_امام_علی {ع}
و #امام_حسین (ع) را نرویم
و از خواب بیدار نشویم
#اسرائیل بر همه ما مسلط خواهد شد »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⇦به یاد اسطوره سپاه اسلام
⇦فرمانده و بسیجی محبوب
⇦فاتح دل ها
⇦افتخار حزب اللّه
#شهیدآقــامهــدےڪــروبــــے"💔🍃
♥⇦ #شهادت = تیر ۶۵
(قلاویزان، مهران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
#پنجشنبه_و_یادشهدا_باصلوات🌸
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🎊🌸🎊🌸🎊🌸🎊
⭕️⇦هیچ ڪس جز زمینڹ داغ #فڪه نمیدانسٺ با فرمانده #دلاور ما چہ ڪردند تا اینڪه در خردادماه ساݪ 1380 در #عملیاٺ_تفحص آڹ پیڪر مطهر بہ آغوش میهڹ اسلامے ما بازگشٺ
و در #گلزار_شهدای_بهشت_زهراء (س) قطعہ #سرداراڹ (29/ ردیف 18/ شماره 9) در جوار امیر سرافراز ارتش جمهورے اسلامے #سپهبدشهیدعلےصیادشیرازے آرام گرفٺ.
#شــهید_ناصر_اربابیان🌼🍃
#سالروز ولادت💐💐
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#حرفــــــ_آخــر↯↯↯
👈از #شهــدا_شرمنــده_ام 😔
خیلی دیر به درک حقیقت و جودشان پی بردم از خداوند متعال و #حضرات_معصومین و #شهدا ممنونم که به گریه های شبانه این حقیر😭 جواب دادند و من را به عنوان #مدافع_حرم_حضرت_زینب(س)و حرم دختر سه ساله ی #امام_حسین(ع)برگزیدند و حال که "صهیونیست خونخوار"، آمریکای جنایتکار و سعودی خیانتکار قصد براندازی #حرمهای_اهلبیت را دارند و با حمله #ناجوانمردانه و وحشیانه به زنان و فرزندان و طفل های شیرخواری که هیچ پناهی ندارند قصد کشور گشایی دارند. این وظیفه را برخود دیدم که به کمک این مردم بی گناه و دفاع از حرم اهل بیت بروم و از #حضرت_زینب و #خانم_رقیه ممنونم که به من حقیر لیاقت حضور را دادند و به مدد ایشان ما با عزت، پیروز و سربلند می شویم.
و در آخر اگر #رزق_شهادتــ💔 به این حقیر رسید برایم #روضه_حضرت_زهرا(س)، #امام_حسین (ع)، #حضرت_علی_اکبر(ع)و #امام_رضا(ع) را بخوانید و از دوستانم می خواهم که همیشه برایم #زیارت_عاشورا بخوانند.
ـــــــــــــ♢💔♢ــــــــــــــ
#شهیدمهــــدےایــــــمانــــے🌹🍃
#سالروز_شهادتــــ💔
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🔺🔺🔺
#شهادتــــــ = ۷ خرداد ۱۳۸۸ / زاهدان
مسجد حضرت #امام_علی_ابن_ابیطالب {ع}
💥(( انفجار تروریستی و انتحاری توسط گروهک جندالشیطان))💥
.
.
👈این دو برادر در #تعزیه_ها
نقش #دو_طفلان_حضرت_مسلم {ع} را اجرا می کردند😭
#شهیدعلیرضا_آبیز هم قرار بود مدتی بعد به #کربلا برود😭
اما در مسجد در کنار هم به #شهادتــــ🌹 رسیدند
.
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#داستان_دنباله_دارنسل_سوخته
#قسمتــ_سیزدهم۱۳
🌸این داستان ⇦ #رقابت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
■ امتحانات ثلث دوم از راه رسید😐 ...
توی دفتر #شهدام ... از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم ...
- #پسرم_اعتقاد_داشت ... بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه👌 ... باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه ... خودش همیشه همین طور بود... توی درس و دانشگاه ... #توی_اخلاق ... توی #کار و #نماز ...
👈این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود ... علی الخصوص که 2 تا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن... رسما بین ما 3 نفر ... یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود ... #رقابتی که همه حسش می کردن ... حتی بچه های بیخیال و همیشه خوش کلاس ... رقابتی که کم کم باعث شد ... فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود ...😐
یک و نیم نمره داشت ... همه سوال ها رو نوشته بودم ... ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد🤔 ... تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن ... در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود😖 ... با ناامیدی از جا بلند شدم ...
- خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی ... و الا اول و دوم که هیچ ... شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی ...☹️
غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که ... چشمم افتاد روی برگه جلویی ... و جواب رو دیدم ... مراقب اصلا حواسش نبود ...😳
هرگز تقلب نکرده بودم ... اما حس #رقابت و اول بودن ... حس اول بودن بین 120 دانش آموز پایه چهارم ... حس برتری ... حس ...
نشستم ... و بدون هیچ فکری ... سریع جواب رو نوشتم ... با #غرور😏 از جا بلند شدم ... برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط ...😐
یهو به خودم اومدم ... ولی دیگه کار از کار گذشته بود ... یاد جمله #امام افتادم ... اگر تقلب باعث ...
روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم...
- خاک بر سرت مهران 😞... چی کار کردی؟ ... کار #حرام انجام دادی ...
هنوز آروم نشده بودم که ... صبحت امام جماعت محل مون... نفت رو ریخت رو آتیش ...😟
- فردا روز ... اگر با همین شرایط ... یه قدم بیای جلو ... بری مقاطع بالاتر ... و به جایی برسی ... بری سر کار ... اون لقمه ای هم که در میاری حرامه ...
خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید ...
فردا این بچه میره سر کار حلال ... و با تلاش و زحمت پول در میاره ... اما پولش حلال نیست ... لقمه #حرام می بره سر سفره زن و بچه اش ... تک تک اون لقمه ها حرامه ...😰
گاهی یه غلط کوچیک می کنی ... حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری ... اما سر از ناکجا آباد در میاری🙁 ... می دونی چرا؟ ... چون توی اون پیچ ... از مسیر زدی بیرون ... حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری ... نتیجه؟ ... باید پیچ رو برگردی ...😕
حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو ... چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره ...😭
کلمات و جملاتش ... پشت سر هم به یادم می اومد ... و هر لحظه حالم خراب تر می شد ...😭😰
.
#ادامــــــه_دلرد....🌴🍁
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
.