eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🌹 🌸با ذکر میدان رفته ماییم  ما پاســدار حرمــت آل عبــاییم  🌸می‌لرزد از نام بلند   هر روز وشب پیوسته برخودکوه صهیون  شهیدان مدافع حرم 🔻 🌹🍃 و 🌹🍃 >>لشکر فاطمیون << 《سالروز شهادت》 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 #دلنوشتـــــه در مسلک ما معنی #پرواز چنین است با بال شکسته به هوای تو پریدن #شهید_خلبان #شهیـــد_علیرضا_کریمایی🌹 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #خاطرات_شهـــــدا 🔸 به نماز اهمیت بسیار زیادی مےداد و همہ تلاش خودش را مےکرد کہ در هر موقعیتی هست خود را بہ #نماز_اول_وقت برساند و براے نماز مغرب و عشا حتما بہ مسجد محل مےرفت. #مدافـــع_حــــرم #شهید_علیرضـــــا_بریــــــری🌹 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_شصـــت و سوم ۶۳ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ – درد دا
💞 و چهارم ۶۴ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎یک نان تست برمی دارم. تند تند رویش خامه می ریزم و بعد مربای آلبالو🍒 را به آن اضافه می کنم. از آشپزخانه بیرون می آیم و با قدم های بلند سمت اتاق خواب می دوم. روبه روی آینه ی دراور ایستاده ای و دکمه های  پیراهن سفید رنگت را می بندی. عصایت زیر بغلت چفت شده تا بتوانی صاف بایستی. پشت سرم محمدرضا چهار دست و پا وارد اتاق می شود. کنارت می ایستم و نان🍞 را سمت دهانت می آورم. – بخور بخور❗️ لبخند می زنی و یک گاز بزرگ از صبحانه سر سری ات می زنی.😊 – هووووم! مربا❗️ محمدرضا خودش را به پایت می رساند و به شلوارت چنگ می زند. تلاش می کند تا بایستد. زور می زند و این باعث قرمز شدن پوست سفید و لطیفش می شود.😳 کمی بلند می شود و چند ثانیه نگذشته با پشت روی زمین می افتد. هر دو می خندیم. حرصش می گیرد. جیغ می کشد😵 و یک دفعه می زند زیر گریه. بستن دکمه ها را رها می کنی. خم می شوی و او را از روی زمین بر می داری. نگاهتان در هم گره می خورد. چشم های پسرمان با تو مو نمی زند.👌 محمدرضا هدیه همان رفیقی است که روبه روی پنجره فولادش، شفای بیماری ات را تقدیم زندگی مان کرد.🍃 لبخند می زنم و نون تست را دوباره سمت دهانت می گیرم. صورتت را سمتم بر می گردانی تا باقیمانده صبحانه ات را بخوری که کوچولوی حسودمان ریشت را چنگ می زند و صورتت را سمت خودش بر می گرداند. اخم غلیظ و بانمکی می کند😞 و دهانش را باز می کند تا گازت بگیرد. می خندی و عقب نگهش می داری. – موش شدیا❗️ با پشت دست لپ های آویزان محمدرضا را لمس می کنم. – خب بچه ذوق زده شده داره دندوناش در میاد. – نخیرم موش شده❗️ سرت را پایین می آوری و روی شکم پسرمان می گذاری و قلقلکش می دهی.😁 – هام هام هام هااااام… بخورم تو رو! محمدرضا ریسه می رود و در آغوشت دست و پا می زند. لثه های صورتی رنگش شکاف خورده و سر دو تا دندان تیز از لثه های فک پایینش بیرون زده. آن قدر شیرین و خواستنی است که گاهی می ترسم نکند او را بیشتر از من دوست داشته باشی. روی دو دستت او را بالا می بری و می چرخی، اما نه خیلی تند. در هر دور، لنگ می زنی. جیغ می زند😵 و قهقهه اش دلم را آب می کند. حس می کنم حواست به زمان نیست. صدایت می زنم. – علی! دیرت نشه⁉️ رو به رویم می ایستی و محمدرضا را روی شانه ات می گذاری. او هم موهایت را از خدا خواسته می گیرد و با هیجان، خودش را بالا و پایین می کند. لقمه ات را در دهانت می گذارم و بقیه دکمه پیراهنت را می بندم. یقه ات را صاف می کنم و دستی به ریشت می کشم. تمام حرکاتم را زیر نظر داری و من چقدر لذت می برم که شمارش نفس هایم بازرسی می شود در چشم هایت.👀 تمام که می شود عبایت را از روی رخت آویز برمی دارم و پشتت می ایستم. محمدرضا را روی تختمان می گذاری و او هم طبق معمول غرغر می کند. صدای کودکانه اش را دوست دارم.😍 زمانی که با حروف نامفهوم و واج های کشیده سعی می کند تمام احساس نارضایتی اش را به ما منتقل کند.👶 عبا را تنت می کنم و از پشت، سرم را روی شانه ات می گذارم… “آرامش” شانه هایت می لرزد. می فهمم که داری می خندی. همان طور که عبایت را روی شانه ات می اندازم، می پرسم: چرا می خندی؟😁 – چون توی این تنگی وقت که دیرم شده، شما از پشت می چسبی بهم! بچه ات هم از جلو با اخم بغل می خواد.😄 روی پیشانی می زنم و می گویم: آخ وقت❗️ سریع عبا را مرتب می کنم. عمامه مشکی رنگت را بر می دارم و مقابلت می آیم. لب به دندان می گیرم و زیر چشمی نگاهت می کنم.😶 – خب این قدر سید ما خوبه که همه دلشون تند تند عشق بازی می خواد.❤️ سرت را کمی خم می کنی تا راحت تر عمامه را روی سرت بگذارم. – چقدر بهت میاد❗️ ذوق می کنم و دورت می چرخم. سر تا پایت را برانداز می کنم. تو هم عصا به دست سعی می کنی بچرخی. دست هایم را بهم می زنم.👏 – واااااای سید جان عالی شدی❗️ لبخند دلنشینی می زنی😊 و رو به محمدرضا می پرسی: تو چی می گی بابا؟ بهم میاد یا نه؟ خوشگله؟…. او هم با چشم های گرد و مژه های بلندش خیره خیره نگاهت می کند. طفلی فسقلی مان اصلاً متوجه سؤالت نیست!👶 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 💫❄️✨ 🍃🌹↬ @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ✍ ای برادران حزب‌الله که در محل فعالیت دارید و از انقلاب اسلامی دفاع می‌کنید مواظب اعمال و رفتار خود باشید و اول خودتان را کاملا بسازید تا بهتر بتوانید دیگران را بسازید ▫️امر به معروف و نهی از منکر که دارید انجام می‌دهید اخلاق و رفتار اسلامی خودتان را حفظ کنید مواظب باشید که خدای ناکرده در میان شما افراد نفاق افکن نباشد و توطئه نکند و اگر چنین افرادی در میان شما پیدا شد آن را هدایت کرده و اگر هدایت نشد حزب‌الله را وارد عمل کنید. #شهید_مرتضی_حسین_زاده🌹 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
🍃🌹 #دلنوشتـــــه ▫️یادته؛ یه روزی شونه هام جای دستات بود... ▫️حالا خاطراتت، یادت، خیالت، منو مثل یه شمع میسوزونه؛ ▫️با این حال من از یادت نمیکاهم.... لااقل تو هم یادآر زشمع مرده یادآر رفیــــــــــق.... #مدافـــع_حــــرم #شهیـــد_محمودرضا_بیضایی🌹 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #شهیـــــدانه بعضی وقت ها این واژه ها نمیتوانند شرح دهند حال یک دل تنگ را ! ...💔 #شهیــــد_جهــــاد_مغنیــــــه🌹 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 💢 #جنگ_نرم 💢 ✅ شما افسرانِ جوانِ جبهہ ی مقابلہ ی با جنگ نرمید ....(1) ☀ #مقام_معظم_رهبری 📸 #عڪس_باز_شود 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 9⃣ ⇦ #فرزنـــــد_شهیــــد 🔸دختر سه ساله بود که پدر آسمانی شد. 🔸دانشگا
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 0⃣1⃣ ⇦ #وصیت_نامه 🔸کر و لال بود در جبهه با کسی گرم نمی گرفت و معمولا توی خودش بود. 🔸شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود : - یک عمر هر چی گفتم، به من می خندیدند - یک عمر هر اشاره ای کردم، شوخی گرفتند - یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، 🔸خیلی تنها بودم. 🔻اما مردم!! حالا که ما رفتیم بدانید هر روز با آقام حرف می زدم و آقا بهم گفت : تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشود داد. همین حرف را هم گفتم اما باور نکردید! 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖‌‌
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ✍ آرزوی دیرینه ام #شهادت با دشمن ترین دشمنان خدا و ائمه اطهار (علیهم السلام) و در میدان نبرد با آنها پس از زیارت کربلا و عتبات بوده که امیدوارم به آن برسم ولی چنانچه مشیت الهی غیر از این بود، امیدوارم در حال عبادت و در بهترین حالات ارتباط عبد و معبود از دنیا بروم. #مدافـــع_حــــرم #شهیــد_مسلــم_خیـــزاب🌹 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #يك_درس_بزرگ_براي_بعضي_مداحها! 💠 يك بار يكي از بچه های هيأت آمد و به سيد گفت: تُو مراسم ها و #روضه_اهلبيت عليهما السلام، اصلاً گريه ام نمی گيرد! 🔸#سيد گفت: اينجا هم كه من خواندم، گريه ات نگرفت؟! 🔹گفت: نه! 🔸#سيد گفت: مشكل از من است! من #چشمم آلوده است، من #دهنم آلوده است، كه تو گريه ات نمی گيرد!😔 🔹اين شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر كسی گفتيم، گفت: تو مشكلی داری، برو مشكلت را حل كن، گريه ات می گيرد! اما اين سيد می گويد مشكل از من است! ✨بعدها می ديدم كه او جزو اولين گريه كنندگان #مصائب ائمه اطهار عليهما السلام بود...! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▓مداح و ذاکر شهید↯ #سیدمجتبی_علمــــــدار🌹 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖