🌹🍃
#شهید_پیشرو_و_پیشتاز
🔶شهید سید محمد سعید جعفری به تعبیر زیبا و عمیق مقام عظمای ولایت، علاوه بر دارا بودن عنوان شهید پیشرو و پیشتاز دارای خصیصه های مهم و ارزشمندی همچون » زود فهمیدن، به وقت فهمیدن و به هنگام عمل کردن، پاسخ به نیاز دادن« بود.
🔸(گزیدهای از فرمایشات مقام معظم رهبری در خصوص سردار شهید سید محمد سعید جعفری و یارانش).
#شهید_سید_محمد_سعید_جعفری🌺
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
1_45804910.mp3
7.39M
♻️ حرف دل
👈(اگه شهید نشیم، انحرافمون قطعیه)
بی بی امشب شهادتنامه ما رو بنویس...😭😭
با نوای: #حاج_میثم_مطیعی
#پیشنهاد_ویژه_دانلود🔺🔺🔺
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#خاطرات_شهـــــدا
💠 پدرم یک بار در سال 63 به مناطق درگیری کردستان در شهر «بانه» رفت و با نیروهای حزب «کومله» درگیر شد و به اسارت آنها درآمد.
🔹آنها پدرم را پس از گذشت حدود سه تا چهار ماه از اسارتش، در فصل زمستان و در برف سنگین کردستان و بدون لباس و کفش رها کردند.
🔹پدرم پاسدار بود و در مدت اسارتش به هیچ وجه این مسئله را بازگو نکرد چون اگر ضدانقلاب پاسدار بودندش را میفهمیدند قطعا به طور معمول که سر پاسداران را میبریدند سر او را نیز از تنش جدا میکردند.
🔹پدرم فرمانده یکی از گروهانهای «گردان ادوات» «تیپ 2 قائم آل محمد (ص)» سمنان بود و روزی که خبر تولدم را میشنود خیلی خوشحال میشود و چون شیرینی پیدا نمیکند، به جای شیرینی، خرما پخش میکند.
🔹قبل از این که برای دیدن من به مرخصی بیاید، به خط مقدم میرود تا وظایف خود را قبل از مرخصی انجام بدهد که ناگهان نیروهای دشمن بعثی حمله میکنند و دست و پای پدرم در حین درگیری بر اثر اصابت گلوله خمپاره قطع شده و شهید میشود.
راوی 👈 محمد مجیدزاده
#شهید_محمد_تقی_مجیدزاده🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_شصـــت_و_ششم ۶۶ 👈این داستان⇦《 محمد مهدی 》 ـــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_شصـــت_و_هفتم
👈این داستان⇦《 رقیب 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎آقا محمدمهدی ... که همه آقا مهدی صداش می کردن ... از نوجوانی به شدت شیفته و علاقه مند به مادرم بوده ... یکی دو باری هم خاله کوچیکه با مادربزرگم صحبت کرده بوده ... دیپلم گرفتن مادرم و شهادت پدربزرگ ... و بعد خواستگاری پدرم ... و چرخش روزگار ...
وقتی خبر عقد مادرم رو به همه میگن ... محمدمهدی توی بیمارستان، مجروح بوده 🤕... و خاله کوچیکه هم جرات نمی کنه بهش خبر بده ... حالش که بهتر میشه ... با هزار سلام و صلوات بهش خبر میگن ... آسیه خانم عروس شد و عقد کرد 💍... و محمد مهدی دوباره کارش به بیمارستان می کشه ... اما این بار ... نه از جراحت و مجروحیت ... به خاطر تب 40 درجه ...🤒
❤️🌸داستان عشق آقا مهدی چیزی نبود که بعد از گذشت قریب به 20 سال ... برای پدرم تموم شده باشه ... و همین مساله باعث شده بود ... ما هرگز از وجود چنین شخصی توی فامیل خبر نداشته باشیم ...😔
نمی دونم آقا مهدی ... چطور پای تلفن☎️ با پدر حرف زده بود... آدمی که با احدی رودربایستی نداشت ... و بی پروا و بدون توجه به افراد و حرمت دیگران ... همیشه حرفش رو می زد و برخورد می کرد ... نتونسته بود محکم و مستقیم جواب رد بده ...🍃
💠اون شب حتی از خوشی فکر جنوب رفتن خوابم نمی برد ... چه برسه به اینکه واقعا برم ... اما...😔
از دعای ندبه که برگشتم ... تازه داشت صبحانه می خورد ... رفتم نشستم سر میز ... هر چند ته دلم غوغایی بود ...💓
اگر این بار آقا مهدی زنگ زد ... گوشی رو بدید به خودم ... خودم مودبانه بهشون جواب رد میدم ...☎️📞
🍃جدی؟ ... واقعا با مهدی نمیری جنوب؟ ... از تو بعیده ... یه جا اسم شهید بیاد و تو با سر نری اونجا ...😳😳
لبخند تلخی زدم ...😏
تا حالا از من دروغ شنیدید؟ ... شهدا بخوان ... خودشون، من رو می برن ...🕊🌹
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨💠✨
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌹🍃
#ڪلام_شـهید
🔷امیدوارم که خدای متعال، رحمت خود را نصیب بنده گناه کار خود بفرماید و مرا به آرزوی قبلی خود یعنی شهادت فی سبیل الله برساند که (این را) تنها راه نجات خود میدانم.
🔹و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گنهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پاره پاره به دیدار الله و ائمه معصومین به خصوص حضرت سید الشهدا (ع) بروم.
#شهید_سید_یوسف_کابلی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 4⃣1⃣ ⇦ #فناء_فی_المعشوق 🔸نزدیک عملیات بود، می دانستم تازه دخترش به دن
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
5⃣1⃣ ⇦ #شهیدان_شیمیایی
🔸وقتی آمده بود جبهه، رفت تخریب.
🔹پایش که رفت روی مین برگشت عقب.
🔸بار دوم که آمد جبهه، تک تیرانداز شد با یک پا. خمپاره که خورد به سنگرش، آن یکی پایش هم معیوب شد و برگشت عقب.
🔹بار سوم که آمد، رفت توی آشپزخانه برای سیب زمینی پوست کندن.
🔸آشپزخانه را که هواپیماها بمباران کردند و شیمیایی شد.
🔻رفت عقب درسش را خواند تا وقتش برسد و زخم های شیمیایی باعث شود برود پیش دوستان شهیدش.
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖