eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
0608910735ae504761f8f0294eceaea52e5b45b5.mp3
15.47M
#سبک_شور🔺🔺 👈تقدیم به #شهیدخردسال حادثه تروریستی اهواز #شهید_محمدطاها_اقدامی🌹🍃 🎙کربلایی سیدرضا نریمانی 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
🔷🌷🔷 #مدافع_حرمی که دخترش 17 روز بعد از #شهادتش🌹 به‌دنیا آمد/ #همسرشهید: خیلی دوست داشت « #حلما» را ببیند، ولی عشقش به #اهلبیت ع بیشتر بود در تماس آخر گفت: « #سپردم‌تان_به_خانم_زینب(س)!» ــــــــــــــــ🔻🔹🔻ــــــــــــــ بعد از #شهادتش بود که دوستانش زمزمه می‌کردند: « #میثم_تمارعلی... #مدافع_دخت_نبی»💔 این شباهت فقط در اسم نبود که منش او نیز میثم‌گونه بود. همان کسی که از دیدار دخترش #گذشت تا نکند نگاه بد به #حرم_اهلبیت شود. و دخترش 17 روز بعد از #شهادت پدر دنیا آمد و از نگاه مهربانانه پدر محروم شد.😭 🔷روایتی کوتاه از زندگی مدافــــــ🔻حـــرمـ🔻ــــــع #شهیـــدمیثـــم_نـــجفــــی🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــانـ_مــدافــــــع_عــــشقــ💟 #قسمتـــــ_سیـــزدهــم۱۳👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️🍃🔻 ۱۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چند روزی خانه ی 💒عمه جان ماندگار شدم. در این مدت فقط تلفنی با فاطمه سادات در ارتباط بودم.☎ عمه جان، بزرگترین خواهر پدرم بود و من خیلـی دوستش داشتم. تنها در خانه ای بزرگ و مجلل زندگی می کرد.😍 مادرم بالاخره بعد از پنج روز تماس گرفت. صدای گوشخراش زنگ تلفن گوشم را کر می کند🔕📢. بشقاب میوه ام را روی مبل می گذارم و تلفن را بر می دارم. – بله؟ … مامانی تویی؟☺ شما کجایید؟ خوش می گذره بدون من؟ … چرا گریه می کنی؟… نمی فهمم چی می گید…😳 صدای مادرم در گوشم می پیچد. “بابا بزرگ، مُرد.” 😱تمام تنم سرد می شود. اشک، چشم هایم را می سوزاند. “بابایی!” یاد کودکی و بازی های دسته جمعی و شلوغ کاری، در خانه ی با صفایش می افتم. چقدر زود دیر شد!😭 ***    حالت تهوع دارم. مانتوی مشکی ام را گوشه ای از اتاق پرت می کنم🙍 و خودم را روی تخت می اندازم. “دو ماهه که رفته ای بابا بزرگ. هنوز رفتنت رو باور ندارم. همه چیز تقریباً بعد از چهلمت روال عادی گرفت. اما من هنوز…”😢 رابطه ام هر روز با فاطمه بیشتر شده و بارها خودِ او مرا دلداری داده. با انگشت طرح گل پتویم را روی دیوار می کشم و بغض می کنم.💔 چند تقه به در می خورد. – ریحانه جون! – بله مامان؟ بیاید تو. مادرم با یک سینی وارد می شود. یک فنجان شکلات داغ☕ و چند تکه کیک در پیش دستی چیده. 🍰روی تخت می نشنید و نگاهم می کند. – امروز عکاسی چطور بود؟ یک برش بزرگ از کیک را در دهانم می چپانم و شانه بالا می اندازم. یعنی بد نبود. دستش را دراز می کند و دسته ای از موهای لخت و مشکی ام را از روی صورتم کنار می زند. با تعجب نگاهش می کنم.😧😧 – چقدر یهویی احساساتی شدی مامان! – اوهوم. دقت نکرده بودم که چقدر خانوم شدی. چقدر بزرگ شدی! – وااااا! حتماً یه چیزی شده؟ بگید دیگه.🙈 – پاشو خودتو جمع  و جور کن. خواستگارت منتظره ما زمان بدیم بیاد جلو. این را می گوید و پشت بندش می خندد. تکه ای از کیک به گلویم می پرد. به سرفه می افتم و بین سرفه هایم می گویم: چی؟ چی منتظره؟ – خُب حالا خفه نشو هنوز که چیزی نشده.🙊 – مامان مریم ترو خداا… من که بهتون گفتم فعلاً قصد ازدواج ندارم. – بی خود می کنی. پسره خیلی هم پسر خوبیه.😇 – مگه یه عمر باهاش زندگی کردید که اینقدر مطمئن می گید پسر خوبیه؟ – زبون درازی  نکن دختر. – خُب حالا کی هست این پسر خوب؟ – بهت بگم باورت نمیشه. داداش دوستت فاطمه. با ناباوری نگاهش می کنم. “یعنی درست شنیدم؟” گیج بودم. فقط می دانستم که منتظرت می مانم.❤ ....🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖️
| #ڪلام_شهید «ای پدر عزیزم اگر به عشق شهادت رسیدم مرا حلال کنید و مرا ببخشید اگر پدر مرا نبخشد خدا هم مرا نمی‌بخشد و ای مادرم وصیتم به تو این است که فرزندانت را انچنان تربیت کنی که فقط در راه الله بروند و بدان که اجر تو بیشتر خواهد بود.»    🌷شهــید حسین قندهار زاده 🌷  #سالـــــروز_شهادٺ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
⚜💠⚜💠⚜💠 💠 ⚜ 💠 #کمی_ترمز…✋ ⭕️مگر پهلوانی غیر از این است که؛ در نهایت شهرت ،پهلوانان کشورت را فراموش نکنی…؟! 📝همسر #سید جلال حسینی بازیکن تیم فوتبال پرسپولیس: "این نذر من است که،در هر مسابقه ،همسرم به نیابت از یک شهید پای در میدان بگذارد…؟! " #سلبریتی_با_غیرت✌️ #یاد_شهدا_را_زنده_بداریم… ________________ پ. ن:سید جلال حسینی در میدان مسابقه،با پیراهن منقش به تصویر شهید #خلیل_تختـــےنژاد🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
🌷🔶🌷 🔷پرواز 🕊کردن سخت نیستـــــ.... #عاشقـ💔 که باشی #بالت می دهند؛ و یادت می دهند تا #پرواز کنی؛🕊 آن هم #عاشقانه😍  آرامش را مدیون ایستادگی های شما هستیم...😔 مـدافــــــ🔻حــرمـ🔻ــــــــع #شهیدروح الله_طالبےاقدم🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
kharazi.pdf
387.8K
#کتاب_پروانه_در_چراغاني. (براساس زندگي #شهيدحسين_خرازي) ✍ نويسنده: 🔻 مرجان فولادوند بصورت← #PDF 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
#بسیارجالب_وقشنگــــ👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈یکی از #شهـــــــدا..... که داخل یک #سنــگر نشسته بود و ظاهرا تیر یا ترکش به او اصابت کرده و #شهید شده بود را یافتیم....🌷 خواستیم بدنش را داخل یک کیسه بگذاریم و جمع کنیم که #انگشتـــر💍 و انگشت وسط دست راست او نظرمان را جلب کرد. از آن جالب تر اینکه تمام بدن کاملا #اسکلت شده بود ولی آن انگشت سالم و گوشتی مانده بود.😭🌹 خاک های روی #عقیق انگشتر را که پاک کردیم، #اشک همه مان درآمد😭. روی آن نوشته شده بود: « #حسین_جانم»❤️ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
( #ولایت_فقیه ~ شماره۱) ـــــــــــــــ🔻🔻🔻ـــــــــــــــ ←به یاد #امام_روح_الله ← #بسیجی دلسوخته امام ← #خاڪ_پاےامام ←شاگرد مکتب روح الله ←افتخار #حزب_الله #شهید_حاج_محمّد_ابراهیم_همت :  🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️ 🔻👇🔻👇🔻👇
شـھیـــــــدانــــــہ
( #ولایت_فقیه ~ شماره۱) ـــــــــــــــ🔻🔻🔻ـــــــــــــــ ←به یاد #امام_روح_الله ← #بسیجی دلسوخته
🔺👆🔺👆🔺 «  ، آویزه گوش همه شما باشد تذکرات امام، باید سنگِ مَحکِ تمام اعمال ما باشد زرگرها وقتی که می خواهند یک قطعه طلا را از نظر میزان خلوصِ آن بسنجند از ابزاری استفاده می کنند به اسم " " و می گویند این قطعه طلا را محک می زنیم تا عیار طلای آن، معلوم بشود و بفهمیم در این قطعه، چقدر طلای ناب به کار رفته یا چقدر آن، مِس است . 🔶پس ای عزیزان برای تشخیص خودمان ما باید آنها را با این اوامر امام، محک بزنیم . باید دستورهای ریز به ریز و مو به مو در اعماق قلبــــــ💔 شما حک بشوند » . - 🔶به روایت همت ص۶۲۹🔶 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖️ . . سلام و صلوات هدیه به آستان حضرت امام روح الله و هدیه به ارواح مطهر و ملکوتی تمام شهدای اسلام ناب محمّدی {ص} .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتے میگیم خدا ڪند ڪہ بیایے شاید او مے فرماید .... خدا ڪند ڪہ بخواهید !! 🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
ای #شهیدان که جایتان خالیست شور و حال دعاهایتان خالیست بی شما سینه هایمان سنگ است زندگی بی شما چه دلتنگ است روزاست و یاد شهدا... #صبحتون_شهدایی 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
اے ڪه گفتے "عشــق" را درمان بہ هجران میڪند .. ڪاش میگفتے ڪه "هجران" را چہ درمان میڪند؟ #شهید_داریوش_شاهینی #سالروز_شهادت 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
📸 پوستر/ شهید احمد کشوری 🔸به مناسبت سالروز شهادت شهید 🍃🌸↬ @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
📸 پوستر/ شهید احمد کشوری 🔸به مناسبت سالروز شهادت شهید 🍃🌸↬ @shahidane1
📸 پوستر/ شهید احمد کشوری 🔸به مناسبت سالروز شهادت شهید : بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید. 🍃🌸↬ @shahidane1
# الگوبردارےازشهدا🔻🔻 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در ... دفترچه ی یک ، که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.😳👇 🔻لیست یک هفته:👇 🔶شنبه: . 🔶یکشنبه: . 🔶دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم غرور کردم. 🔶سه شنبه: . 🔶چهار شنبه: ،از من گرفت. 🔶پنجشنبه: روز را فراموش کردم. 🔶جمعه:به جای ، فرستادم 🍃🌸 @shahidane1
ڪوچ ڪردند رفیقـان و رسیدند بہ #مقصد بے نصیبــم من ِ بیچاره ڪہ در خانہ خزیدم از سمت راست👇 #شهید_محمود_مراد_اسکندری #شهید_عارف_کاید_خورده #شهید_عباس_کردنی ‌‌‌‌ 🍃🌸 @shahidane1
#فوری . 💢 ستوانیکم #ایرج_صفاری بامداد امروز در ایست و بازرسی مهریز در در گیری با قاچاقچیان به شهادت رسید
پنج شنبہ اسٺ... هماڹ روزے ڪہ دݪ مےگیرد #اشڪ در چشماڹ جارے... روزے ڪہ دݪ،دلتنگ ميشود براے #عزیزےڪہ ڪنارم نیسٺ 📎پنج شنبہ هاے دلتنگے🌺 هدیہ بہ ارواح مــطهر شـــهدا #صلواٺـــ 🍃🌸↬ @shahidane1
#خاطرات_شــهدا (از زبان خانواده شهيد): زمانی که در شادگان بود شبانه تیپشان می خواستند پیشروی کنند، شخصی که برای شناسایی رفته بود اشتباهی شناسایی کرده بود و آنها نزدیک دام عراقی ها بودند تا این که شهید عبدالحمید خود متوجه می شود و سربازانش را به عقب برمی گرداند. ولی در راه گم می شوند سربازانش را در چاله هایی پنهان می کند تا عراقی ها آنها را نبینند ولی باز هم عده ای از بچه ها اسیر می شوند. هر طوری که بود شهید عبدالحمید خود، سربازانش را نجات می دهد. بعد از مدتی که به مرخصی آمد، لباسش را بیرون آورد تا مادرش آن را بشوید لباس هایش خاکی بود، مادرش از او پرسید مگر کجا بودی؟ عبدالحمید گفت: ما داخل خاک خوابیده بودیم. تنها چیزی که حامی ما بود این قرآن کوچک و عکس حضرت امام که من روی سینه ام گذاشت #شهید_عبدالحمید_انشایی #ســـالروز شهادت 🍃🌸@shahidane1
💢رهــبر معظم انقلاب: #شهادٺ ها انقلاب ما را پابرجا و تضمیڹ ڪرده اسٺ و بہ همیڹ دلیل ملٺ ما را آسیب ناپذیر ساخٺ. 🖇 ۱۵آذر-ســــالروز بزرگداشٺ #شـــهدای اصـــحاب رسانہ گرامے باد🌺 🍃🌸↬ @shahidane1
#خبر ♦️سردار قاسم سلیمانی با مهدی الصمیدعی مفتی اهل سنت عراق دیدار و گفتگو کرد. در دیدار سردار سلیمانی نمادی از شمشیر حضرت علی(ع) را به مفتی اهل سنت عراق اهدا کرد. #شـــهیدانہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام_آقای_من 🍃🌸انصـاف نباشـد کہ در این شـهر درنـدشـت 🌸🍃ضـرب الـمثـل سـوزن در ڪاه، تـو باشی العجل فقط بیا آقاجان 😔💔 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 ⚘>> @shahidane1
شـهـدا از خوابـــــ و خوراک افتادند تا دنیا نڪند... و این استـــــ معناے مردانگے... اے ڪاش مردانہ قدر مردانگے هایشان را بدانیمـــ .. 🌹🍃 🔮سلام... 🌷 🍃🌸↬ @shahidane1
مدافــــ🔻حــرمـ🔻ــــــع 🌹🍃 زمان شهادت: 1394/08/16 مکان شهادت: سویه ، حلب 💔🍃 ***************** خاطره اےاز یکےاز همرزمان 👇 من و آقا احسان توی دو سه تا دوره با هم بودیم و از دیگر دوستان صمیمی تر بودیم و با هم دیگه راحتر بودیم.یک روز در حین دوره آموزشی با آقا احسان مرخصی گرفتیم و جهت انجام امورات شخصی از محل آموزش خارج شدیم،در حال انجام کارهامون بودیم که متوجه شدیم موقع نماز شده.به محض شنیدن صدای اذان احسان با اصرار زیاد می گفت: که بریم و نمازمون رو اول بخونیم.🌷هر چقدر گفتیم که احسان جان حالا دیر نشده که چند دقیقه دیگه می خونیم.به کارهامون هم می رسیم.ولی هر چقدر اصرار کردیم فایده ای نداشت و هر دو پاش رو توی یک کفش کرده بود که باید بریم مسجد و نمازمون رو اول وقت بخونم.خلاصه هر چه اصرار کردیم فایده نداشت و به هر طریقی بود خودمون رو به مسجد رسوندیم ونمازمون رو اول وقت خوندیم🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمانـــ_مدافــع_عشق❤️🍃🔻 #قسمتــــــــ_چهاردهم۱۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💞 ۱۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  خیره به آینه 🖱قدی اتاقم لبخندی ازرضایت می زنم.😊 روسری سورمه ای رنگم را مدل لبنانی می بندم و چادرم را روی سرم مرتب می کنم.👌 تا صدای اِف اِف بلند می شود، قلب من می ایستد.😳 سمت پنجره می دوم. خم می شوم و توی کوچه را نگاه می کنم. زهرا خانوم، جعبه شیرینی را دست حاج حسین می دهد. دختری قد بلند کنارشان ایستاده، حتماً زینب است. فاطمه مدام ورجه وورجه می کند. با خودم می گویم: “اونم حتماً داره ذوق مرگ می شه.”😁 😍 . از پشت صندوق عقب ماشینتان، یک دسته گل بزرگ پر از رُزهای صورتی و قرمز بیرون می آوری. چقدر خوش تیپ شده ای!😍 قلبم💗چنان درسینه می کوبد که اگر هر لحظه دهانم را باز کنم، طرف مقابل می تواند آن را در حلقم به وضوح ببیند. بعد از آنکه کمی بزرگ ترها با هم حرف می زنند، زهرا خانوم اجازه می گیرد تا من و تو با هم صحبتی داشته باشیم. به اتاق من می رویم و در را باز می گذارم. سرت پایین است و با گل های قالی ور می روی.👌 یک ربع است⌚️ که همین جور ساکت و سر به زیر نشسته ای. دوست دارم محکم سرم را به دیوار بکوبم. بالاخره بعد از مکثی طولانی می پرسی: من شروع کنم یا شما؟☺️ – 😅اول شما بفرمایید. صدایت را صاف می کنی و آهسته می گویی: راستش… خیلی با خودم فکر کردم که اومدن من به اینجا درسته یا نه؟🤔 ممکنه بعد از این جلسه هر اتفاقی بیفته. خُب. من بخاطر اونی که شما فکر می کنید اینجا نیومدم. بهت زده نگاهت می کنم.😳 – ؟ مِن و مِن می کنی و می گویی: من مدت هاست تصمیم دارم برم . برای . پدرم مخالفت می کنه. به هیچ عنوان رضایت نمیده. از هر دری وارد شدم. خُب…حرفش اینه که… با استرس بین حرفت می پرم: حرفشون چیه؟🤔 – این که ازدواج کنم، بعد برم. یعنی فکر می کنه اگر ازدواج کنم پابند می شم و دیگه نمی رم…😏 خودش رفته اما نمی دونم چرا درکم نمی کنه! جسارته این حرف، اما…من می خوام کمکم کنید. حس می کردم رفتار شما با من یه طور خاصه.😊 اگر اینقدر زود اقدام کردم… برای این بود که می خواستم زودتر برم. گیج و گنگ، فقط نگاهت می کنم.😢 – ببخشید. نمی فهمم! – اگر قبول کنید… می خواستم بریم و بخانواده بگیم اول یه صیغه محرمیت خونده بشه… البته موقت. این جوری اسم من توی شناسنامه ی شما نمیره. این طوری اسما، عرفاً و شرعاً همه، ما رو زن و شوهر می دونن. اما من می رم جنگ و … شما می تونید بعد از من ازدواج کنید. چون نه اسمی رفته… نه چیز خاصی…😳😭 کسی هم بپرسه؛ می شه گفت برای آشنایی بوده و بهم خورده. یه چیز مثل ازدواج صوری.💔    باورم نمی شود این همان علی اکبراست! دهانم خشک شده و تنها با ترس می کنم. ترس از این که چقدر با آن چیزی که از تو در ذهنم داشتم فاصله داری.😳 – شاید فکر کنید می خوام شما رو مثل پله زیر پا بزارم و بالا برم. اما نه. من فقط کمک می خوام. گونه هایم داغ می شوند.😔 با پشت دست، قطرات اشکم را پاک می کنم. – یک ماهه که درگیر این مسئله ام، که اگر به شما بگم چی می شه؟😭 در دلم جوابت را می دهم که : “چیزی نشد… تنها قلبــــ❤️ من شکست!”😭 اما چقدرعجیب که کلمه کلمه ات جای تلخی، برایم شیرین است!👌 تو می خواهی از قفس بپری🕊. پدرت بالت را بسته و من شرط رهایی تو هستم. ذهنم آنقدر درگیر می شود که چیزی جز سکوت در پاسخت نمی گویم. – چیزی نمی گید؟ حق دارید هر چی می خواید بگید. ازدواج کردن بد نیست. فقط نمی خوام اگر نصیبم شد، زن و بچه ام تنها بمونن.👍 درسته خدا بالا سرشونه، اما خیلـی سخته… خیلی. من که قصد موندن ندارم. چرا چند نفرم اسیرخودم کنم؟😔 نمی دانم چرا می پرانم: اگر شدید، چی؟ جمله ام مثل سرعت گیر، هیجانت را خفه می کند. شوکه نگاهم می کنی.😳 این اولین بار است که مستقیم چشم هایم را نگاه می کنی و من تا عمق جانم می سوزم. سریع به خودت می آیی و نگاهت را می گردانی. جواب می دهی: کسی که ، دوباره عاشق نمی شه!👌 ” می دانم که .🕊 اما..چه می شود من درسینه ات باشد و بعد بپری؟” گویـی حرف دلم را از سکوتم می خوانی. – من اگر کمک خواستم، واقعاً کمک می خوام. نه یه مانع ازجنس . بی اختیار لبخند می زنم. نمی توانم این فرصت را از دست بدهم. شاید هر کس که فکرم را بخواند بگوید:” دختر! تو چقدر احمقی!” اما… اما من فقط این را درک می کنم که قرار است مال من باشـی.😅 شاید کوتاه… شاید هم بلند. من این فرصت را، یا نه، بهتر است بگویم . حتی صوری. ....🎋 🍃🌸↬ @shahidane1