4_5942745161401369641.mp3
6.75M
#سبک_واحد 👆
#نوکرت_ازتو_یه_خواهش_داره😔🌹
🎤 #کربلایےسیدرضانریمانی👌
پیشنهاددانــــــــلود🔺🔺
شب زیارتی #حضرت_سیدالشهدا_ع❤️
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💠هرگاه #شـب_جمعـه شهـدا را یاد ڪردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسیـن(ع) یـاد میڪنند.✨
🌼خـدایا تـو خود تار و پودم را با یـاد شهــدا بافته ای،
پایم را از راهشـان منحـرف مفرما
و بین من و ایشان #جـدایی مینداز❣
#شهید_مهدی_زین_الدین🌹🍃
#کلام_شهید
#دلنوشته
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
. #داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمت_بیستوپنج۲۵ 👈این داستان⇦ حبیب الله ـ------------------------
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_بیستــــ و ششم ۲۶
👈این داستان⇦ 《 نماز شکر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♨️ایستاده بودم ... و محو اون حدیث قدسی ... چند بار خوندمش ... تا حفظ شدم ... عربی و فارسیش رو ...☺️
دونه های درشت اشک ... از چشمم سرازیر شده بود ...😭
- چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران ... خدا جوابت رو داد... این جواب خدا بود ...⚡️
جعبه رو گذاشتم زمین ... نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... حالم که بهتر شد از جا بلند شدم ... و سنگ مزار شهید رو بوسیدم ...😘
- ممنونم که واسطه جواب خدا شدی ...
اشک هام رو پاک کردم ... می خواستم مثل شهدا بشم ... می خواستم رفیق خدا بشم ... و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد✨ ... همون جا ... روی خاک ... کنار مزار شهید ... دو رکعت نماز شکر خوندم ...⚜❣
وقتی برگشتم ... پدرم با عصبانیت زد توی سرم ...😔
- کدوم گوری بودی الاغ؟ ...😵
اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم ... دلم می خواست بهش بگم ... وسط بهشت ... اما فقط لبخند زدم ...🙂
- ببخشید نگران شدید ...
این بار زد توی گوشم ...
- گمشو بشین توی ماشین ... عوض گریه و عذرخواهی می خنده ...😁
مادرم با ناراحتی رو کرد بهش ...
- حمید روز عیده ... روز عیدمون رو خراب نکن ... حداقل جلوی مردم نزنش ...
و پدرم عین همیشه ... شروع کرد به غرغر کردن ...😖
کلید🗝 رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم ... گوشم سرخ شده بود و می سوخت ... اما دلم شاد بود🎊 ... از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم ... و آروم زیر لب گفتم ...
- تو امتحان خدایی ✨... و من خریدار محبت خدا ... هزار بارم بزنی ... باز به صورتت لبخند میزنم ...❣❣
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
💠🌹💠🌹💠
روحیه #شهادتــــ_طلبی و #ایثارگری در دوران پس از دفاع مقدس در جان و روح جوانان این مرز و بوم وجود دارد.👌
#شهیدسیف_اله_شفیعی از جمله شهیدان جان بر کف نیروی انتظامی است که برای برقراری امنیت و آرامش مردم وطنش جان خود را فدا کرد.
#شهیدسیف_الله_شفیعی💔🍃
📚نشربمناسبت⇦سالـروزشهـادتــــ
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_ســـی وچهارم ۳۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◀️ نم
#رمــــــــان_مدافع_عشق💔
#قسمت_سیوپنجــــــم۳۵
♡ـ-------------------------------♡
🌼⇦نعمت و کرم زمین را خیس و معطر می کند. 🌧هوا رفته رفته سردتر می شود و تو سر به زیر، آرام به هق هق افتاده ای. دست هایم را جلوی دهانم می گیرم و ها می کنم☘. کمی پاهایم را روی زمین تکان تکان می دهم. چیزی به #اذان_صبح نمانده. با دست های خودم، بازوانم را بغل می گیرم و بیشتر به #تو نزدیک می شوم. چند دقیقه که می گذرد با کناره کف دستت اشک هایت را پاک می کنی و با خنده می گویی: فکرشم نمی کردم به این راحتی حاضر بشم گریه کردنم رو ببینی.😢
😐 #نگاهت_میکنم. پس برایت سخت است که مرد بودنت را، اشک زیر سؤال ببرد!؟ دست هایت را بهم می مالی و کمی می لرزی.😣
– هوا یهو چقدر سرد شد! چرا اذان نمی گن؟☹️
این جمله ات تمام نشده صدای “ #الله_اکبر” در صحن می پیچد. تبسم دل نشینی می کنی.😊
– مگه از این بهتر هم داریم، خدا؟😍
و نگاهت را به من می دوزی.🙂
– خانوم شما وضو داری؟😊
– اوهوم.
– الآن به خاطر بارون توی حیاط صف نماز بسته نمی شه. باید بریم توی رواق. از هم جدا شیم.🙂
کمی مکث و حرفت را مزه مزه می کنی.😐
– چطوره همین جا نماز بخونیم؟
– اینجا!؟ روی زمین؟
ساک دستی کوچکت را بالا می آوری. زیپش را باز می کنی و چفیه ات را بیرون می کشی.👌
– بیا! #سجاده_ات خانوم.
با شوق نگاهت می کنم.😍 دلم نمی آید سرما را به رویت بیاورم. گردنم را کج می کنم و می گویم: چشم. همین جا می خونیم.😊
تو کمی جلوتر می ایستی و من هم پشت سرت. عجب جایی نماز جماعت می خوانیم! صحن الرضا. باران عشق و سرمایی که سوزشش از گرماست. 🌹#گرمای_وجود_تو. #چادرم را روی صورتم می کشم و اذان و اقامه را آرام آرام می گویم. نگاهم خیره به چهارخانه های تیره و خطوط سفید چفیه ی توست.✨ انتظار داشتم اذان و اقامه را تو زمزمه کنی، اما سکوتت #انتظارم را می شکند.😢 دست هایم را بالا می آورم تا اقامه ببندم که یک دفعه روی شانه هایم سنگینی می خوابد. گوشه ای از چادر روی صورتم را کنار می زنم. سوئی شرتت را روی شانه هایم انداخته ای و رو به رویم ایستاده ای. پس فهمیدی که سردم شده. فقط خواسته بودی وقتی این کار را می کنی، حواسم نباشد. دست هایت را بالا می آوری، کنار گوش هایت.🌸🍃
– #الله_اکبر.🌼🍃
یک لحظه اقامه بستن را فراموش می کنم و محو ایستادنت مقابل #خداوند می شوم. سرت را پایین انداخته ای و با خواهش و نیاز، کلمه به کلمه سوره ی حمد را به زبان می آوری. آخر حاجتت را می گیری آقای من. اقامه می بندم: دو رکعت نماز صبح به اقامه #عشق_به_قصد قربت. #الله_اکبر.
ـ•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
#ادامــــــــه_دارد...💐✨💐
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖