4_6039344108374328546.mp3
5.88M
🎧 همین موقع یکی برگه شهادتش امضا شد | #شور
🎤 #سید_رضا_نریمانی
🎤باذکرگویی #شهید_امید_اکبری
▪️ #شهدایی
🚩هیئت فدائیان حسین(ع)-اصفهان
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🎧 همین موقع یکی برگه شهادتش امضا شد | #شور 🎤 #سید_رضا_نریمانی 🎤باذکرگویی #شهید_امید_اکبری ▪️ #شه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨
#بر_باݪ_سخـــــن
♻️ احمد میگفت: خیلی از ما میگوییم اگر روز عاشورا بودیم به امام حسین (ع) کمک میکردیم؛ الان عاشورا تکرار شد و باید ثابت کنیم اصحاب امام حسین (ع) هستیم. نباید بگذاریم خشتی از حرم حضرت زینب (س) کم شود.
راوی 👈 همسر شهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیـــد_احمـــــد_گـــــودرزی 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_نـــود۹۰ 👈این داستان⇦《 در برابر چشم 》 ــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_نــود_و_یکــم۹۱
👈این داستان⇦《 تنهایم نگذار 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎برگشتم توی اتاق ... لباسم رو عوض کردم و شام نخورده خوابیدم ... حالم خیلی خراب بود ... خیلی ... روحم درد می کرد ...🤕🤒
⭕️چرخیدم سمت دیوار و پتو رو کشیدم روی سرم ... بغض راه گلوم رو بسته بود و با همه وجود دلم میخواست گریه کنم ... اما مقابل چشمان فاتح و مغرور سعید❓ ...
یک وجب از اون زندگی مال من نبود ... نه حتی اتاقی که توش میخوابیدم ... حس اسیری رو داشتم ... که با شکنجه گرش ... توی یه اتاق زندگی میکنه ... و جز خفه شدن و ساکت بودن ... حق دیگه ای نداره ...😔
✨خدایا ... تو، هم شاهدی ... هم قاضی عادلی هستی ... تنهام نذار ...🍃✨
🔸صبح میخواستم زودتر از همیشه از اون جهنم بزنم بیرون... مادرم توی آشپزخونه بود ... صدام که کرد تازه متوجهش شدم ...
مهران ...
به زور لبخند زدم ...😏
- سلام ... صبح بخیر ...
🔹بدون اینکه جواب سلامم رو بده ... ایستاد و چند لحظه بهم نگاه کرد 👀... از حالت نگاهش فهمیدم ... نباید منتظر شنیدن چیزهای خوبی باشم ...
چیزی شده❓ ...
💢 نگاهش غرق ناراحتی بود ... معلوم بود دنبال بهترین جملات میگرده ...
بعد از مدرسه مستقیم بیا خونه ... میدونم نمراتت عالیه... اما بهتره فقط روی درسهات تمرکز کنی ...📚
برگشت توی آشپزخونه ... منم دنبالش ...
بابا گفت دیگه حق ندارم برم سر کار❓ ...
▫️و سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... مادرم همیشه توی چند حالت، سکوت اختیار میکرد ... یکیش زمانی بود که به هر دلیلی نمیشد جوابت رو بده ... از حالت و عمق سکوتش، همه چیز معلوم بود ... و من، ناراحتی عمیقش رو حس میکردم ...😔
اشکالی نداره ... یه ماه و نیم دیگه امتحانات پایان ترمه ... خودمم دیگه قصد نداشتم برم سر کار ... کار کردن و درس خوندن ... همزمان کار راحتی نیست ...✨🍃
♨️ شاید اون کلمات برای آرام کردن مادرم بود ... اما هیچ کدوم دروغ نبود ... قصد داشتم نرم سر کار ... اما فقط ایام امتحانات رو ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍂﷽🍂
#لباس_کهنـــــہ
▓ روزی که بر سر مزار ابراهیم رفته بودیم، یکی از دوستانش را در آنجا دیدیم، تعریف کرد: «ابراهیم با اینکه مسؤول تدارکات بود، هرگز حاضر نشد لباس نو بپوشد. همیشه به کسانیکه به او مراجعه میکردند توصیه میکرد اسراف نکنید. چون این وسایل از بیتالمال است.
▫️ابراهیم خودش از لباسهایی استفاده میکرد که همرزمانش زیاد پوشیده و کنار گذاشته بودند.
راوی 👈 خواهر شهید
🔹سردار رشید اسلام🔹
#شهیــد_ابراهیــــم_رودیـــــان 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1