【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا] #رمان_ضحی #قسمت_دویست_وشانزدهم صحنه ای که یک انسان قهر کرده به آغوش خدا
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا]
#رمان_ضحی
#قسمت_دویست_وهفدهم
_مشکلی نداری بگم چی شده؟
شانه ای بالا انداخت به نشانه ی نمیدانم!
ولی نمیدانمش از هر میدانمی میدانم تر بود!
ذوق عجیبی داشت از دیدن حس بچه ها از شنیدن این خبر که به وضوح حس میشد
نماز رضوان که تموم شد دوباره سوالش رو تکرار کرد: میگم کجا رفته بودید؟
_وا ما اینجا کجا رو داریم حرم دیگه
_خب واسه چی دیشب نرفته بودیم مگه؟
نگاهی به کتایون کردم و گفتم: پ
خب کتایون گفت بریم منم گفتم باشه
گیج گفت: کتایون گفت؟ واسه چی؟
لبخندی زدم: خب میخواست اولین نمازش رو تو حرم بخونه!
واقعا هم حیف بود تو هتل میخوند!
ژانت سر خم کرد و با بهت گفت: اولین نماز
منظورت اینه که کتی نماز خونده؟
کتایون لب باز کرد: چیه بهم نمیاد؟
رضوان با ذوق بلند شد و صورتش رو بوسید:
وای عزیزم تبریک میگم
خوشبحالت چقدر امروز روز خوبیه برات ما رو هم دعا کن!
کتایون با لبخند گفت: من برا تو دعا کنم؟
چرا شما انقدر خوبید؟
رضوان با خجالت گفت: اذیتمون نکن فقط بدون اگر کسی بهت التماس دعا بگه دین شرعی داری که براش دعا کنی!
ژانت هنوز گیج بود: من نمیفهمم کتی چرا...؟
کتایون صادقانه اعتراف کرد:
بقول خودت مگه چقدر میشه منطق رو انکار کرد و نشونه ها رو ندید؟!
اینجا آدم رو از رو میبره!
منم بالاخره از رو رفتم
از شدت اضطراب و دلهره روی صدای کفشهام تمرکز کرده بودم و قدمهام رو میشمردم
چشمی به اطراف چرخوندم و ترجیح دادم برای فرار از اضطراب حرف بزنم
اول رو به ژانت پرسیدم: چه حسی داری از سفر به ایران؟!
لبخندی زد: دلم میخواست اینجا رو ببینم
راستش انتظار نداشتم اینطوری باشه
_چطوری؟!
_خب
تصورم این بود که یه کشور نسبتا بی امکانات و ضعیفه ولی اینجا با فرودگاه نیویورک تفاوت چندانی نداره
رضوان پرسید: چرا این فکر رو میکردی؟!
_خبواینطوری شنیده بودم
نگاهی به کتایون انداختم: تو چه حسی داری؟
به خروجی رسیدیم و زیر تیغ تند آفتاب از فرودگاه خارج شدیم
کتایون لبخندی زد: خوشحالم
هم مامانم رو میبینم
هم ایران رو
رضا و احسان بعد از پچ پچ کوتاهی جلو اومدن و رضا رو به ما گفت: بایدبادو تا ماشین بریم
نگاهی به ترکیب جمعیت انداختم و عاقلانه ترین راه رو به زبان آوردم: پس
رضا من وتووژانت بایه ماشین میریم
پسرعموورضوان وکتایونم بایه ماشین
سری تکون دادوبا احسان به سمت تاکسی ها حرکت کردن
چند ثانیه بعد اشاره کردن جلو بریم و سوار دو ماشینی که نشان دادن شدیم
ماشینها که راه افتاد ژانت پرسید: الان میریم خونه شما؟کاش میشد یه جا بریم و هدیه ای بخریم
متعجب با اخم کمرنگی گفتم: این حرفا چیه راحت باش
با اینکه معلوم بود از اومدن به خونه ما خوشحاله باز گفت: آخه اینجوری خجالت میکشم
لبخندی زدم:خب خجالت نکش!
خجالت نداره!
والا
رضا از شنیدن صدای پچ پچ ما کمی سرش رو به عقب خم کرد: چیزی لازم دارید خواهر جان؟کمی خودم رو جلو کشیدم و آهسته جواب دادم: نه عزیزم
وقتی برگشتم و به صندلی تکیه دادم هنوز ته خنده روی لبهام بود
ژانت با لبخند کمرنگی پرسید: خیلی دوستش داری؟!عمیق گفتم: خیلی
برادر برای خواهر یه دنیای متفاوته
اونم برادری مثل رضا که همه چی تمومه واقعا
خیلی دلم میخواد یه دختر خوب براش بگیریم و سر و سامون بگیره
ژانت اما توی فکر خودش بود: تو برادر داری
خواهر داری
پدر و مادر داری
همه اینا خیلی عالی ان
قدرشون رو بدون
من خیلی دلتنگ مادر و پدرم هستم
ولی حس خواهری و برادری رو هیچ وقت درک نکردم
اصلا نمیتونم تصور کنم چه لذتی داره یه مرد همش مراقب خواهرش باشه که چی میخواد چکار داره یه وقت اذیت نشه و
راست میگی واقعا خیلی خاصه
لب گزیدم و دستش رو گرفتم تا بغض نکنه:
_عزیزم مامسلمانیم
همه برادر و خواهر ایمانی هستیم که از برادری و خواهری قومی و نژادی باارزش تره
میبینی که رضا نسبت به تو هم مراقبه
همه مردای مسلمان همینطوری ان
ما بهش میگیم غیرت
غیرت با تعصب خشک فرق داره
غیرت همین حس مراقبانه ست که میبینی
لبخندی زد: آره میدونم ولی
اینکه یکی رو داشته باشی ویژه همیشه مراقب خودت باشه خب بهتره دیگه
من عمیقا این نیاز رو حس میکنم
بقول تو وقتی نیازش هست حتما منطق داره دیگهلبخندی زدم:اونی که همیشه باید حواسش بهت باشه و پاسخ این حس تو باشه همسرته
ان شاالله به زودی
باصدای زنگ موبایل رضا کلامم رو قطع کردم و گوشم به جوابش رفت: سلام
جانم؛واسه ما فرقی نمیکنه
آره ولی بهشون بگو
آره آره همون
پس فعلا
تا خواستم از پشت صندلی بپرسم چی بود ژانت با صدای متحیرش نگاهم رو گرفت
متوجه شدم واردبزرگراه شدیم و ژانت با تعجب میگفت:باورم نمیشه تهران اینجاست؟
اخم کمرنگ وهمراه با لبخندی به صورتم نشست: چراباورت نمیشه؟
نگاهش روازشهر گرفت:
_آخه خیلی مدرن ترازاون چیزیه که فکر میکردمبرج وپل وتونل...
خندیدم:پس فکر میکردی ما تو غار زندگی میکنیم؟
بہ قلمِ #شین_الف
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا]
#رمان_ضحی
#قسمت_دویست_وهجدهم
واجب شدیه روزبریم تهران گردی!
لبخندی زد:خوبه کلی ام عکس میگیرم
لبخندی به دوربین توی گردنش که به دست گرفته بودزدم وخودم هم به شهر خیره شدم
ازروزی که رفتم کمی تغییرکرده انگار
ماشین که به پیچ کوچه پیچید تپش قلبم روی شقیقه هام وتوی گوشهام شدت گرفت طوری که صداهاروبه زحمت میشنیدم
سرم روتاحدامکان پایین انداختم تاازمقابل منزل حاج صادق رئوف ردشدیم وبعد نگاهم روبالاکشیدم وازدوربه درمنزل خودمون دوختم
چقدردلتنگ بودم
قلبم پرمیکشید برای دویدن توی این حیاطِ بزرگ وپردارودرختش
برای آشفته کردن خواب ماهی های حوض بزرگ وآبی رنگش
برای عطر یاس ورازقی
برای بوی پلو زعفرونی وخورش فسنجون های مادروکشک بادمجون زن عمو
برای آب دوغ خیارهای تابستانی که گردو های ریزریزش زیردندان بازی میکردن
برای تنگ شربت به لیمو که توی شیشه شفافش صورت کج ومعوجم روتماشاکنم و بی بهانه بخندم
برای تخت گوشه حیاط که وقتی شب میشکست وهوای سحر میوزید نماز خوندن روش باهیچ حسی توی دنیا عوض شدنی نبود
برای آب پاشی موزاییک های کهنه ی کف حیاط که بوی خاکش چند قدمی تا بوی بهشت برای ما فاصله داشت
برای آدمهای این خونه بیشترازهر چیز
برای مادروآقاجون
برای خان عمووزنعمو
برای تک تک برگهای درختهای حیاط هم دلتنگ بودم ماشین که متوقف شدپاهام انگاربه کف چسبیده باشه،سنگین بودوپیاده شدن سخت
رضامثل همیشه دردم روندونسته حس میکرد
قُل احساساتی ومهربونم بی هیچ تقاضایی در ماشین روبازکرد ودستم رو گرفت
باذوق گفت:خوش اومدی عزیزم
به لبخندش دلگرم شدم و پا به زمین گذاشتم
ایستادم و روبه ژانت گفتم:بیا عزیزم خجالت نکش نبایدکه تعارفت کنم
سرگرمی به مهمان ها بهانه خوبی بود برای فرارازدلهره واضطراب
دستش روگرفتم وپیاده اش کردم
رضااجازه ندادبه کوله ها دست بزنیم وخودش ازصندوق عقب پایینشون آورد و روی دوش گذاشتسنگین نبودن امابدبارچرا
ولی اصراربی فایده بود
کرایه ماشین روحساب کردوتاراه افتادماشین بعدی ازراه رسید
رضوان وکتایون فوری پیاده شدن وکتایون با تردیددوباره گفت:هنوزم دیرنشده مااینجوری معذبیم بذاربریم هتل زحمت ندیم
رضوان کلافه گفت:بخدا کشت منو این دو ساعته تو راه تو یه چیزی بگو
انگشتم روبه حالت تهدیدبالاآوردم تاازشر تعارف راحتش کنم اماقبل ازاینکه کلامی صادر بشه در حیاط باز شد وصدای آشنای حاجی پیچید:سلام خیلی خوش اومدید
زیارت همگی قبول
اونی که پشتش به ماس همون ضحای خودمونه؟!توان تکان خوردن نداشتم
چشمهام دوباره خیس شده بود و نفسم به شماره افتاده بودرضوان دستهای یخ زده م رو بادستهای گرمش گرفت تا از حال نرم
به زحمت چرخیدم و چشمهای مهربونش رو دیدم یک قدم پیش گذاشت
تهِ صدای قشنگش بغض داشت ولی روی لبش لبخند:چه عجب یاد ما کردی
همه چیزازیادم رفت
اینکه جلوی در توی خیابون ایستادیم یا مهمان داریم یا هر چیز دیگه ای
پرکشیدم و خودم رو محکم به سینه پهنش کوبیدم دستهاش دور شانه م قفل شد
_به به خانم خانما دکترِ باباش
نه سلامی نه علیکی همینجوری میپری بغل بابات که چی بشه
پس ما چی بودیم اینجا!
صدای عمو باعث شد سر بلند کنم و با لبخند اشکهام رو بگیرم:سلام عمو جان ببخشید
دستش زیر چانه م نشست و پیشانیم رو بوسید:سلام عزیزم خوش اومدی
آقاجون اما فقط با لبخند نگاهم میکرد
دستش رو گرفتم و با بغض گفتم:سلام حاج آقابابغض خندید:زهراناروحاج آقا هنوز این از دهنت نیفتاده؟!
میان گریه وخنده من رضا بالاخره ناجی پایان معرکه شد:گفتم سوگلی که بیاد ما همه هبط میشیما!
انگارنه انگارماهم مثلا زائریم
مسافریمیه هفته اس نیستیم!
حالاماهیچی مهمان داریم حاجی!
آقاجون مرا محکمتر به خود فشرد:الحسود لایسود
پسرکه ناز کشیدن نداره یالا داخل
بعدبا هم به سمت ژانت وکتایون که مبهوت کناررضوان ایستاده ماروتماشا میکردن قدم برداشتیم و آقاجون بامهربانی گفت:
سلام خیلی خوش اومدید قدم روی چشم ما گذاشتید وقتی فهمیدیم شما میاید خیلی خوشحال شدیم
کتایون با خجالت گفت: سلام
ببخشید باعث زحمت شدیم
_این چه حرفیه مهمون رحمته بفرمایید داخل
حاج خانوما داخلن بفرمایید
ژانت که هیچ چیز از صحبتهای پدرم متوجه نمیشد بی صدا و مبهوت خیره نگاهش میکرد
تا نگاه پدرم چرخید سمتش هول گفت: سلام
وچون چیز دیگه ای بلد نبود ساکت شد
لبخند حاجی عمیقتر شد: سلام
شماتازه مسلمانی درسته؟!تبریک میگم عاقبت بخیر باشی دخترم بفرمایید
آهسته گفتم:حاجی فارسی بلد نیستا
تلنگری روی گونه ام زد: خب توترجمه کن!
بااون حاجی گفتنش
پشت چشمی نازک کردم وحین برگشتن به سمت دربرای ژانت حرفهاش روترجمه کردم
جلوی درعمو اول به مهمانها خوش آمد گفت و بعدرضوان را بوسیدوزیارت قبول گفت آقاجون پشت دست زدورضوان رابغل کرد:
تورویادم رفته بودجوجه؟چراهیچی نمیگی؟
رضوان باخنده گفت:بله دیگه نوکه میادبه بازارکهنه میشه دل آزارعمو جان
بہ قلمِ #شین_الف
#رهبرانهـ💕
﮼𓏲 ࣪ چشم بد دور👀
که هم جانی و هم جانانی💞
﮼𓏲 ࣪ رهبرا🌱
چشم و چراغِ همهیِ ایرانی🇮🇷
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
سر در حجره آیت الله کوهستانی•
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
اگرنـمٰازگزارمیدانست
تٰآچهحدمشمولرحمتالھیاست ؛
هرگزسرخودراازسجده
برنمیداشت💙📿.
- امٰامعلے‹ع› -
#حدیـت_عشق
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
اگرخداوندشهادترانصیبمڪرد
بندهازشــــهداییهستمڪه
یقهیبیحجابهاوآنهاییکه
ترویجبیحجابیمیڪنندرا
درآندنیامیگیرم...✨
- شهیدجوادمحمدیدینانے -
#شهیدانھ | #حجـاب
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقیرانی هستیم كه خدا
با حب حسین(ع) ما را غنی کرد..!♥️
#امام_حسین💚
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
روزی استاد در یکی از دانشگاه های خارجی
به شاگردانش میگوید:✋🗣
_بچه ها تخته را میبینید🤨
همه میگن:_بله🙄
میگه:_منو میبینید🤨
همه میگن:_بله🙄
میگه:_در رو میبیند🤨
همه میگن :_بله🙄
میگه:_ خدا رو میبینید🤨
همه میگن:_نخیر😐
میگه:پس خدا وجود نداره🤭🙃
یه ایرانی بلند میشه و میگه:🙋♂
_بچه ها منو میبینید🤨
میگن:_بله🙄
میگه:_استاد رو میبیند🤨
میگن:_بله🙄
میگه:_مغز استاد رو میبینید🤨
میگن:_نخیر😐
میگه:_پس استاد مغز نداره😄😂
#اندکی_تفکر
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
🌹یاد آوری اعمال قبل از خواب🌹
حضرت رسول اکرم فرمودند هر شب پیش از خواب :
👌😘
1. قرآن را ختم کنید
(=٣ بار سوره توحید)
💙
2. پیامبران را شفیع خود گردانید
(=۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
💛
3. مومنین را از خود راضی کنید
(=۱بار: اللهم اغفر للمومنین و المومنات)
💞
4. یک حج و یک عمره به جا آورید
( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر)
❤️
5. اقامه هزار ركعت نماز
(=٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» )
😍
آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم ؟
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
پایان فعالیت امروز🦋
شبتون شهدایی🌗✨
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
هدایت شده از 【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
همسایه هامون👇
پاتوق شیعه۳۱۳
@ya_abamoohamad_118
منتظران ظهور313
@Refiggggg
انتظار و مهدویت۳۱۳
https://eitaa.com/joinchat/782565589C3a25f44964
اِف زِد کمیل
@ef_zed_komeyl
مجنون حـسـیـن
@magnon_hosein_128
ادیت دختران زینب
@editdokhtranzeinabi
ناحله
@Naheleh_Lady_Dameshgh
آیة الضوء
@aiealzoe
کانال خودمون
【 ݥڪٺݕ ۮࢪس شۿۮݳ 】
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
شروط همسایه شدن:
۱کانالتون مذهبی باشه
۲ آمار کانالتون۵٠+ باشه
۳ در کانال عضو باشید
۴ پیام های فوروارد رو فور کنید
آیدی جهت همسایه شدن👇
@bent_zahra313
✋🏻روزمون رو با نام خدا و سلام به چهارده معصوم شروع میکنیم
💛بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ💛
السلام علیکَ یا رسولَ الله🧡🍀
السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین💛☘
السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ❤️🌿
السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی💙🌱
السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ💚🥀
السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ♥️🌱
السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ💖🌱
السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ🧡🍃
السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ💛🍃
السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی❤️🍀
السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ💙🌿
السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی💚🌿
السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری♥️🌿
السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان🌼💖🥀
و رحمة الله و برکاته🌙🙃🖐🏽
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌱✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌱✨
#شادی_روح_شهدا_صلوات
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
【 ݥڪٺݕ ۮࢪس شۿۮݳ 】
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
🌸حدیث روز پنجشنبه🌸
#حق_روزه
🌺عن الامام السجادعليه السلام:
《أَمَّا حَقُّ اَلصَّوْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ حِجَابٌ ضَرَبَهُ اَللَّهُ عَلَى لِسَانِكَ وَ سَمْعِكَ وَ بَصَرِكَ وَ فَرْجِكَ وَ بَطْنِكَ لِيَسْتُرَكَ بِهِ مِنَ اَلنَّارِ وَ هَكَذَا جَاءَ فِي اَلْحَدِيثِ اَلصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ اَلنَّارِ -
فَإِنْ سَكَنَتْ أَطْرَافُكَ فِي حَجَبَتِهَا رَجَوْتَ أَنْ تَكُونَ مَحْجُوباً وَ إِنْ أَنْتَ تَرَكْتَهَا تَضْطَرِبُ فِي حِجَابِهَا وَ تَرْفَعُ جَنَبَاتِ اَلْحِجَابِ فَتَطَّلِعُ إِلَى مَا لَيْسَ لَهَا بِالنَّظْرَةِ اَلدَّاعِيَةِ لِلشَّهْوَةِ
وَ اَلْقُوَّةِ اَلْخَارِجَةِ عَنْ حَدِّ اَلتَّقِيَّةِ لِلَّهِ لَمْ تَأْمَنْ أَنْ تَخْرِقَ اَلْحِجَابَ وَ تَخْرُجَ مِنْهُ وَ لاٰ قُوَّةَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ 》
اما حق روزه پس بدان که آن حجابی است که خداوند متعال بین زبان و گـوش و چشم و عورت و شکم تو و آتش جهنم آویختـه است؛ تا تو را از آتش و عذاب حفــظ نماید؛
چنانچه از حضرت رســول صلیالله علیه واله و سلم واردشده است که روزه سپری در برابر آتش جهنم است ”
پس اگر اعضا و جوارحت را با این حجاب پوشانیدی امیدوار باش که از آتش و عذاب نیز در امانخواهی بود.
اما اگـر اعضایت را مطلقالعنان و آزاد گذاشتی و از این حجاب استفاده نکردی یا آن را کاملاً رعایت نکردی و از حدی که خدا برای اعضایت تعیین نموده بود تجاوز کردی؛
با نگاهی شهوتانگیز و بدون ترس از خداونـد و عذاب او؛ پس در این صورت؛ از پاره شدن حجاب و خروج از آن در امان مباش و هیچ قوتی نیست مگر به قوت خداوند🌺
تحف العقول ، ص۲۵۸
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
*خواندن سوره انسان صبح⛅روز پنجشنبه باعث بخشش گناهان🔥 میشود*💚
*به نیابت امام زمان*
*هدیه به اهل بیت و همه اموات*
*میخوانیم متن سوره انسان*⬇️⬇️
*﴿ ٦٧- سورة الإنسان - تعداد آیات ٣١ ﴾*
*بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم*
*هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا ﴿١﴾ إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا ﴿٢﴾ إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا ﴿٣﴾ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلاسِلا وَأَغْلالا وَسَعِیرًا ﴿٤﴾ إِنَّ الأبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا ﴿٥﴾ عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا ﴿٦﴾ یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا ﴿٧﴾ وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا ﴿٨﴾ إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلا شُکُورًا ﴿٩﴾ إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا ﴿١٠﴾ فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا ﴿١١﴾ وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِیرًا ﴿١٢﴾ مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الأرَائِکِ لا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلا زَمْهَرِیرًا ﴿١٣﴾ وَدَانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلا ﴿١٤﴾ وَیُطَافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَأَکْوَابٍ کَانَتْ قَوَارِیرَا ﴿١٥﴾ قَوَارِیرَ مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِیرًا ﴿١٦﴾ وَیُسْقَوْنَ فِیهَا کَأْسًا کَانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِیلا ﴿١٧﴾ عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا ﴿١٨﴾ وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا ﴿١٩﴾ وَإِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیمًا وَمُلْکًا کَبِیرًا ﴿٢٠﴾ عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿٢١﴾ إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُورًا ﴿٢٢﴾ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلا ﴿٢٣﴾ فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا ﴿٢٤﴾ وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَأَصِیلا ﴿٢٥﴾ وَمِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیْلا طَوِیلا ﴿٢٦﴾ إِنَّ هَؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یَوْمًا ثَقِیلا ﴿٢٧﴾ نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِیلا ﴿٢٨﴾ إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا ﴿٢٩﴾ وَمَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿٣٠﴾ یُدْخِلُ مَنْ یَشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿٣١﴾*
Aqayi_Tahdir_Joz-08_120158.mp3
4.06M
#تندخوانی_قرآن_کریم
#جزءهشتم
(تحدیر)
🎙 استاد معتز آقائی
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
🍃راهکارهای زندگی موفق در جز هشتم قرآن کریم
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
دعای روز هشتم ماه رمضان...🌱✨
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔
🍀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🍀
🙏 التماس دعا 🙏
🍀✨🍀✨🍀
پنج شنبه است🍀
روز رحمت
روزگذشت و بخشش🍀
خدایا🙏
تمام کسانی که دستشون از
دنیا کوتاه ست
ببخش وبیامرز🙏
🍀برای شادی روحشون
بخوانیم فاتحه و صلوات ✨🙏
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
🌼روز هشتم شده و روزه گرفٺ بوے رضا
🌼روزه داران را رضا محشر ضمانٺ مےڪند
#یا_سریع_رضا
#به_حق_امام_رضا_ع🌷
#العفو_یا_الهے
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------