eitaa logo
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
793 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
گویندچرادل‌به‌شهیدان‌دادی!؟ والله‌که‌من‌ندادم‌آنهابردند💚🌱 بگوشیم👇 https://harfeto.timefriend.net/17230456282329 کانال دوم @yaran_mehdizahra313 کپی‌رگباری‌؟حلالت‌رفیق 「ٺــــوَڶُــــــڌ۲۶آݕـــإݩ¹⁴۰¹❥︎」 「 اِݩقضا!؟تـﺄخداچہ‌بخـۈاهـد」
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 بقیه الله 🔵 یکی از القاب معروف امام زمان علیه السلام بقیة الله است. 🌕 امام صادق علیه السلام فرمودند: موقعی که حضرت قیام کند تکیه به دیوار کعبه نماید، و حدود سیصد و سیزده نفر در ابتدا گرد او جمع شوند و اول سخنی که گوید این آیه مبارکه است که «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» بعد می فرماید: منم بقیة الله و حجت خدا و خلیفه او بر شما. ولذا هر کس که می خواهد به او سلام کند می گوید: السلام علیک یا بقیة الله فی ارضیه ✨رمضان _ ماه میهمانی _ خدا ツ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓منظور از ضرری که باعث می‌شه روزه واجب نباشه، چیه؟ ❓کسی که دیابت یا زخم‌معده داره، روزه بگیره یا نه؟ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
ولی من دلم تنگه برای سقا طلا و گنبد طلات🥺💔 ❤️ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
امام رضا علیه السلام هر گاه می خواهی دعایت به عرش برسد و مستجاب گردد ، اول در حق پدر و مادرت دعا کن . بحار الانوار ج‌ ۶۱ ص‌ ۳۸۱، ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
📣📣📣📣📣فـــــــوری و مــهــم❌ ✅ کاش توانایی داشتم که به کل مردم مومن و انقلابی ایران این بنر رو میفرستادم!👍 🔹 شرکت در این کارگاه از واجباته💯 💡پـــاسخ به تـــمــامی شبهات روز در مورد امــر به معروف و نهی از منکر 🔴کـــاملا رایگان ✅ چهار شنبه ۱۶ فروردین ⏰ ساعت ۲۱ الی ۲۳ 🔰لینک اسکای روم🔰 https://www.skyroom.online/ch/mouod/vebinar 🔰لینک پخش زنده ایتا🔰 https://eitaa.com/joinchat/3518955713C6b2bc116ef 💥اگر مایل هستید که هنگام شروع جلسه برایتان پیامک یادآوری ارسال بشود، همین الان عدد «۱» را به سامانه پیامکی 3000493040 ارسال نمایید حتما لینک رو برای بچه مذهبی ها بفرستید ❤
‹ 🌚🌿⸾⸾ › ‹ 🌚🌿⸾⸾ › ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
‹ 🌚🌿⸾⸾ › ‹ 🌚🌿⸾⸾ › ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
‹ 🌚🌿⸾⸾ › ‹ 🌚🌿⸾⸾ › ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
‹ 🌚🌿⸾⸾ › ‹ 🌚🌿⸾⸾ › ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
https://eitaa.com/joinchat/2792161643C4391335bd2 گپ دخترانه تشکیل شد😊 لطفا لطفا فقط دخترها وارد گروه بشن❤️ ورود پسرا اکیدا ممنوع⛔️ پیام سنجاق شده گروه رو حتما بخونید🖇
شروع رمان: زندگی نامه شهید حججی🌸
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا‌] زندگی شهید_محسن_حججی داستان آشنایی شهید حججی با همسرش از زبان همسرش هفته دفاع مقدس بود; مهر ماه . بزرگی توی نجف آباد برپا شده بود. من و محسن هر دو توی آن نمایشگاه بودیم. من توی قسمت خواهران و او توی قسمت برادران. چون دورادور با ارتباط داشتم ، می دانستم محسن هم از بچه های آنجاست.. . برای انجام کاری ، موسسه را لازم داشتم. با کمی و رفتم پیش محسن گفتم: "ببخشید، شماره موسسه شهید کاظمی رو دارید؟" محسن سرش رو بالا آورد. نگاهی بهم کرد. و شد. با صدای و گفت: "ببخشید خانم. مگه شما هم عضو موسسه اید؟" گفتم: "بله." چند ثانیه سکوت کرد. چیزی نگفت. سرش را بیشتر پایین انداخت. و بعد هم شماره رو نوشت و داد دستم. .از آن موقع، هر روز ، توی نمایشگاه یکدیگر را می دیدیم. سلام خشک و خالی به هم میکردیم و بعد هر کدام مان میرفتیم توی غرفه مان. .با اینکه سعی میکردیم از زیر نگاه همدیگه فرار کنیم، اما هر دومان متوجه این شده بودیم که حس خاصی نسبت به هم پیدا کرده ایم. با این وجود نه او و نه من، جرات بیان این احساس را نداشتیم. .یکی دو روز بعد که توی غرفه بودم ، پدرم بهم زنگ زد و گفت: "زهرا، . توی قبول شدی." حسابی ذوق زده شدم. سر از پا نمی شناختم. گوشی را که قطع کردم، نگاهم بی اختیار رفت طرف غرفه ی برادران. یک لحظه محسن را دیدم. متوجه شده بود ماجرا از چه قرار است. سرش را پایین انداخت. موقع رفتن بهم گفت: "دانشگاه قبول شدید؟" گفتم: "بله.بابل." گفت: "می‌خواهید بروید؟" گفتم: "بله حتما" یکدفعه پکر شد. مثل تایری پنچر شد! توی خودش فرو رفت. حالتش را فهمیدم.