【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_دوم ] من اصلا شخص کنجکاوی نبودم. تا به خاطرم
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:« #توبه_نصوح »
[ #قسمت_سوم ]
صبح قبل از رفتن به مغازه به شرکتی زنگ زدم که کسی را برای نظافت منزل بفرستند. گفتم حتی الامکان پیرترین کارگر را بفرستند. حوصله ی چشم و ابرو نازک کردن بعضی از آنها را نداشتم که معلوم نبود برای نظافت می آیند یا...
خانم ۶۰ ساله ای را فرستادند و خلاف ظاهرش به سرعت و یک ساعته همه جا را برق انداخت. طبق قانون کار مزدش را دادم و برابر با مزدش مبلغی را بعنوان انعام کف دستش گذاشتم. آدم عاطفی نبودم اما از اعماق قلبم ناراحت بودم که این زن با این سن و سال مجبور بود که در منازل مختلف و با مواجهه با اخلاق ها و خرده فرمایشات مختلف کار کند. انگار دلم سوخته بود. از همان لحظه تصمیم گرفتم که هرگز از هیچ شرکتی نظافت چی نخواهم. ساعت از ۱۱ ظهر گذشته بود. مغازه از منزل جدیدم کمی دورتر بود و رفتنم به آنجا آن هم در این ساعت بی فایده بود. لباسم راعوض نکردم و مشغول یک آشپزی جانانه و پسر پسند شدم. املتی درست کردم که فقط اسمش املت بود اما هر چه که بگویی توی املت مخصوص سرآشپز حسام پیدا میشد.
با لذت تخم مرغ ها را اضافه می کردم که افشین تماس گرفت.
_ ها... چی میخوای؟
_ بی ادب سلامت کجاست؟
_ علیک هم براتو... بنال ببینم...
_ چرا مغازه نیستی؟
_ نرسیدم بیام. رفتی مغازه؟
_ بابا دمت گرم... پاک آبرومو بردی دیگه...
_ چی میگی بابا حال ندارم. درست بگو ببینم چته؟
_ مگه قرار نبود امروز النا بیاد مغازه ت؟ خوبه دیشب کلی سفارش کردم تخفیف بدی. الآن زنگ زده میگه سرکارم گذاشتی رفیقت نیست. مغازه ش بسته.
حوصله توضیح دادن به افشین را نداشتم. از گرسنگی ضعف میرفتم و ای دل غافل... املت نازنینم سوخته بود و بوی سوختگی همه جا را برداشته بود. دوست داشتم افشین را از گوشی بیرون بکشم و کله اش را له کنم. با لحنی عصبی گفتم:
_ نبودم که نبودم. مغازه خودمه اختیارشو دارم. اصلا حال کردم امروز نرم. تو هم مارو کشتی با این دخترخاله جونت. هی النا اینو گفت النا اونو گفت النا کوفت النا درد...
افشین هم پشت خط عصبی شده بود و با نعره هردو تماس را قطع کردیم. پنجره را باز کردم که بوی سوختگی از فضا خارج شود. با عصبانیت به سمت یخچال رفتم. ظرف ... را پر کردم و آنرا یک نفس سر کشیدم. به اندازه کافی از عصبانیت داغ بودم و با نوشیدن ... داغتر شدم. صدای اذان مسجد بلند شد و از پنجره ی باز آشپزخانه بر محیط خانه غالب گشت. با حرص پنجره را روی هم کوبیدم و رو به روی تلویزیون نشستم و مشغول دیدن تکرار فوتبال دیشب شدم. عجیب گرسنه ام بود.
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:« #توبه_نصوح » [ #قسمت_سوم ] صبح قبل از رفتن به مغازه به شرکتی زنگ
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》
[ #قسمت_چهارم ]
هر چه تنقلات از شب قبل مانده بود خوردم اما مدام حس ضعف می کردم. بلند شدم و بی حوصله از منزل بیرون رفتم. توی پارکینگ وقتی که چشمم به ماشین آقای خانی همسایه ی بی ملاحظه ی طبقه ی سوم افتاد که درست پشت ماشین من پارک شده بود و راهی برای خروج من از پارکینگ نگذاشته بود دیگر به سیم آخر زدم. عجب روز نحسی بود امروز. باتوپ پر به سمت آسانسور رفتم و یک راست سراغ آقای همسایه... چند بار زنگ را زدم و آقای خانی با چشم خواب آلود در را به رویم گشود. بدون اینکه اجازه دهم حرفی بزند با حالتی عصبی گفتم:
_ آقای خانی دیگه دارید از حد می گذرونید. چند بار بگم ماشینتونو سپر به سپر ماشین من نذارید؟ من همش دو هفته س که اومدم به این آپارتمان اما این سومین باره که دارم با این مسأله مواجه میشم. ملاحظه هم خوب چیزیه. تحمل هم حدی داره. یه بار حرفمو به هر کسی میگفتم فهمیده بود.
بدون اینکه جوابم را بدهد خطاب به همسرش گفت:
_ خانوم... بازم این پسره ماشینو آورده تو پارکینگ؟ مگه من نگفتم ما این واحدو بدون حق پارکینگ اجاره کردیم؟
از برخوردش کلافه شدم. سری تکان دادم و از پله ها به سرعت پایین رفتم و توی ماشینم منتظر نشستم. آقای خانی با آرامش عمدی و بی تفاوتی حقارت آمیزی سوار ماشینش شد و آنرا از پارکینگ بیرون برد. عصبانیتم به آخرین حد خود رسیده بود. ماشینم را بیرون زدم و دلم خواست من هم کمی آزارش دهم. ریموت پارکینگ را زدم و مانع ورود خانی به پارکینگ شدم. سرم را از شیشه ماشین بیرون کشیدم و گفتم:
_ دفعه ی دیگه جلو خونه تون نمیام. با ماشینم ماشینتونو هل میدم و میبرمش بیرون. این ماشین خیلی محکمه و مطمئن باشید خال بر نمیداره. هوای این آهن پاره تونو داشته باشید.
انگشت اشاره ام را بالا آوردم و گفتم:
_ بهتره تهدیدمو جدی بگیرید.
عینک آفتابی را روی چشمم زدم و ماشین را از جا کندم و با سرعت دور شدم. انگار دلم خنک شده بود و کمی آرام شدم اما غر غر کردنم که تمامی نداشت.
_ مرتیکه احمق ماست... انگار مردم نمی فهمن غلطای خودشو گردن پسرش میندازه.
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🍃🌺 تصویری جالب از مراسم پریشب احیا، که چهار نوجوان دهه هشتادی یک قرآن همراه داشتند..
ما همگی، در شکوفایی ظرفیت معنوی نوجوانان و رفع موانع ویژه آن در این دوران، مسئولیم.
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ضد_خش؛ فیلم کوتاه ۱۳۰ثانیهای درباره #حجاب
✅ اگر در ۴۴ سال گذشته دست کم ۴۰۰ فیلم کوتاه این چنینی درباره حجاب و فلسفه آن ساخته بودیم، اکنون شاهد گرفتار شدن تعدادی از بانوان در منجلاب خانمانسوز بیحجابی نبودیم.
✍️ حتی اگه قبلا دیدی ارزش دوباره دیدنو داره!
#ویروسی
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
یهجهادهمهست
کهنیازیبهتفنگوتیروترکشنداره
فقطکافیهخودکاروکتابتروبگیری
دستت📚
میشیسربازانقلابتوجبههعلم📝
وبا تهذیب نفس..
فقطارادهکن..
تادشمنوزمینبزنی...✌️🏻
وسربازخوبی برای امام زمان(عج)باشی🌿!"
مثل؛شهیده راضیه کشاورز ♥️
کهمیگفت: میخوام خیلی خوب درس
بخونم تا یار با سوادی واسه
امام زمان(عج)بشم🌼-!
#جهاد_علمی📚
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
جوانی که وقتی به محرمات الهی
میرسد؛ چشم میپوشد،
امامزمان(عج) به او افتخار میکند!
کاریکنامامزمان(عج)بالبخند
بهتنگاهکنه:)🍃💛
#آیتاللهحقشناش(ره)🌱
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
خوشبحالشبشودهرڪهحرمرفت
حسین..
خودمانیمولی،گاهحسادتڪردم...💔:)
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
#حࢪفخودمونۍ!''
رفیق ٺو مجازیے همه بلدن خوب باشن!
همھ بلدن علامه باشن!
همھ بلدن نمازخون باشن!
همھ بلدن تسبیح به دست باشن!
همھ بلدن اِدعای شھید زنده بودن بڪنن!
همھ، همھ ڪاࢪے از دستشون بر میاد!
اما ٺو اونی باش که درون و بیࢪونش با هم مو نمیزنھ!
همونی باش ڪھ وقٺۍ امامزمان کاراتو میبینھ!
بگهہ این خیلیۍ بهھ فڪࢪ منهها !!:)
#خودتحالمیڪنیاصلا!!
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انچه خوبان همهدارند تو یک جا داری..
#امام_زمان
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
#رهبرانہـ💕
﮼𖡼 جان❤️
در قدمش کنم🌱
که آرامِ دل است😌
#سعدی /✍
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
«🌸😍»
📌آخه دیدن موی خانما چه تاثیری میتونه روی اقایون بزاره؟ 🤔
مو دیگه.... 😏
⭕️اگر اهل شعر و ادبی با ما همراه باش ☺️
○༺🦋༻ ○
#مروارید_صدف🐚
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------