eitaa logo
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
794 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
گویندچرادل‌به‌شهیدان‌دادی!؟ والله‌که‌من‌ندادم‌آنهابردند💚🌱 بگوشیم👇 https://harfeto.timefriend.net/17230456282329 کانال دوم @yaran_mehdizahra313 کپی‌رگباری‌؟حلالت‌رفیق 「ٺــــوَڶُــــــڌ۲۶آݕـــإݩ¹⁴۰¹❥︎」 「 اِݩقضا!؟تـﺄخداچہ‌بخـۈاهـد」
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ پسره با افتخار نوشته 95% ما پسرا با دوست دخترامون ازدواج نمیکنیم.😌 یکی نیست بهش بگه... آخه شترمرغ ، جانور ناشناخته ، زامبی ، حالا با دوس دخترت ازدواج نکنی، با دوس دختر بقیه که ازدواج میکنی دیگه. اسکل احساس زرنگی هم میکنه...
یہ‌سلام‌بدیم‌بہ‌ آقامون‌صاحب‌الزمان🙂"! روبہ قبلہ: السَّلامُ‌علیڪَ‌یابقیَّةَ‌اللّٰہ یااباصالحَ‌المَهدے‌یاخلیفةَالرَّحمن ویاشریڪَ‌القرآن ایُّهاالاِمامَ‌الاِنسُ‌والجّانّ‌سیِّدے ومَولاےالاَمان‌الاَمان . . . 🙂🌱 .↯🌱↯. @dezbeest
「🌸✨」 -شهید‌حسنِ‌باقری‌‌چه‌قشنگ‌میگه: اگه‌از‌دست‌کسی‌ناراحت‌شدین.. دورکعت‌نماز‌بخوانید، و‌بگویید: خدایا‌این‌بنده‌تو‌حواسش‌نبود! من‌گذشتم،توهم‌بگذر..💛! ╔══❖•°🧡 °•❖══╗ @AmamZaman2023 ╚══❖•°🧡 °•❖══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-شهید‌محسن‌حججی♥️-
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
-شهید‌محسن‌حججی♥️-
- ان‌شاءالله‌شهادتم‌صدق‌گفتارم‌را، گواهی‌میدهدشك‌نکنید‌و‌ مطمئن‌باشیدراه ولایت‌همان‌راهٔ‌علیست؛رهبر‌برحق‌، سیّد‌علیست. - - -
پسری از دختری شماره خواست. دختر گفت چرا که نه؟بفرمایید این شماره من: 17_ 32 . پسر شگفت زده شدو گفت: این چه نوع شماره ایست؟ دختر پاسخ داد : قرآن سوره17 آیه 32. خداوند می فرماید: (وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ) به زنا نزدیک نشوید/!/ دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا پخش میکنی !!! حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی..   ﷽ ﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾. فکرش رابکن.. روزقیامت باخودت میگی کاش بیشتر پخشش میکردم اَللّهُــمَّ‌عَجـِّــل‌لِوَلیِّــکَ‌الفَــرَج
ما بهش میگیم فتاح 👌 عسرائیلیا وقتی معنیشو پیدا میکنن : بسیار بازکننده 😂
🔴 سردار حاجی‌زاده: همکاری سپاه و دولت در هیچ دولتی به اندازه دولت فعلی نبوده 🔹حاجی زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه: همکاری‌های سپاه با دولت تاکنون در هیچ دولتی به اندازه دولت فعلی نبوده لذا از همکاری‌های وزارت دفاع نهایت سپاسگزاری را داریم.
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_بیست_وچهارم (حوریا می گوید) صدای تلویزیون را کم کرده بود
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . (حسام می گوید) از زمانی که به اینجا آمده بودم مدام سعی می کرد از من فرار کند و انگار حضورم برایش آزار دهنده بود. از او دلخور بودم. نامزدم بود. محرمم بود. می دانستم امتحان دارد. می دانستم نگران شرایط پدرش است. اما... کمی هم صحبت شدن با من و وقت گذرانی جای دوری نمی رفت. انگار مثل تشنه ای که از آب خنک چشمه منع شده باشد، چشمه را می دیدم و لب و گلوی خشکم با ولع بیشتری آب چشمه ی رو به رویش را تمنا می کرد. دوست نداشتم این نزدیکی ساده را از دست بدهم و خراب کنم وگرنه حتما دلخوری ام را به رخش می کشیدم و ناراحتی ام را از بی اهمیتی اش بازگو می کردم. از طرفی دلم نمی خواست تنهایش بگذارم وگرنه حتما به آپارتمانم باز می گشتم. تمام سعی ام را به کار گرفتم که لحن و برخوردم عادی باشد و متوجه دلخوری ام نشود. رختخواب را که گوشه ی هال پهن کردم رنگ پریده اش دوباره به صورتش بازگشت و انگار خیالش آسوده شد. شاید پیش خودش فکر کرده از او طلب کنم در اتاقش بخوابم. من واقعا او را می خواستم، تمنا و آرزویم وصال با او بود... تمام و کمال و همیشگی. اما این وصال را یکطرفه و به هر قیمتی نمی خواستم. دوست داشتم او هم تشنه ی وجود من باشد و از حضورم لذت ببرد و مست عشق شود و با اطمینان به من تکیه کند. انتظار داشتم در اتاقش را ببندد اما با باز گذاشتن آن، مرا مطمئن کرد که مسیر را درست رفته ام و پله های این وصال را یکی یکی پیش می روم. کاملا به او مسلط بودم. هاله ای از وجودش میان نور بی جان چراغ خواب مشخص بود که با آرامش کارهای قبل از خواب را انجام می داد. روی تختش دراز کشید و شال را از سرش برداشت. انگار خون منجمدی به یکباره آب شد و در تمام رگ هایم به جریان افتاد. او را می خواستم. همین الان. بی جنبه شده بودم. هزاران دختر عریان و مدل به مدل میان پارتی ها دیده بودم اما حوریا... چه مغناطیسی داشت که روحم را تشنه می کرد و اخلاقم را برای داشتنش به حد یک نوجوان چشم و گوش بسته و تازه به دوران رسیده، بی قرار می کرد. چرخیدم و پشت به او سعی کردم خودم را از دیدنش منع کنم. نباید خراب می کردم. حوریا داشت مرحله به مرحله به من نزدیک می شد و فقط مدتی صبر احتیاج داشت که از وجود و عشق کاملش لبریز شوم. آن قدر با روح سرکشم کلنجار رفتم که پلکم سنگین شد و خوابم برد. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal