eitaa logo
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
821 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
43 فایل
گویندچرادل‌به‌شهیدان‌دادی!؟ والله‌که‌من‌ندادم‌آنهابردند💚🌱 بگوشیم👇 https://harfeto.timefriend.net/17230456282329 کانال دوم @yaran_mehdizahra313 کپی‌رگباری‌؟حلالت‌رفیق 「ٺــــوَڶُــــــڌ۲۶آݕـــإݩ¹⁴۰¹❥︎」 「 اِݩقضا!؟تـﺄخداچہ‌بخـۈاهـد」
مشاهده در ایتا
دانلود
مسجد‌جمکران
حرم حضرت معصومه(ص)
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
وحــُســــیــــن‌"ع"مرهـــــــــم‌‌تمام‌دردهایمان‌است.
همیشه با وضو بود،،، موقع شهادتش هم با وضو بود دقایقی قبل از شهادتش وضو گرفت رو به دوستش گفت:ان شاءالله آخریش باشه آخریش هم شد!! شهیدآقای‌محمودرضابیضایی
میگفت: شھادت‌را‌به‌اهلِ‌درد‌می‌دهند نه‌به‌بی‌خیال‌ها...!' -حواسمون‌هست؟
همسرِشهید : خوابش‌‌رودیدم‌ازش‌پرسیدم راسته‌که‌میگن‌موقع‌ِشهادت میادکنار‌ِشهدا؟ گفت:وقتی‌تیر‌خوردم قبل‌از‌اینکه‌رویِ‌زمین‌بيفتم امام‌حسین‌"ع"منو‌گرفت . . . شهید‌آقای‌محمدتقی‌ارغوانی
کت‌وشلوارِ دامادی‌ا‌ش‌ را تمیز‌ و نو‌ در کمد نگه‌ داشته‌بود. به‌ بچه‌ها‌ی سپاه‌ می‌گفت: برای اینکه‌ اسراف‌ نشود، هرکدام‌ از‌ شما خواستید داماد شوید، از کت‌وشلوار‌ من‌ استفاده‌ کنید این‌ لباس‌، ارثیه‌‌ی من‌ برای‌ِ شماست! پس‌ از‌ ازدواج‌ِ ما، کت‌وشلوار‌ دامادی‌ِ محمدحسن، وقف‌ِ بچه‌های‌ سپاه‌ شده‌ بود و دست‌ به‌ دست‌ می‌چرخید..! هرکدام‌ از‌ دوستانش‌ که می‌خواستند‌ داماد‌ شوند، برای‌ مراسم‌ دامادی‌شان همان‌ کت‌وشلوار‌ را‌ می‌پوشیدند جالب‌تر‌ آنکه هر کسی‌ هم‌ آن‌ کت‌وشلوار‌ را‌ می‌پوشید به‌ می‌رسید.. همسر‌شهید شهید_آقای‌محمدحسن‌فایده
تواب گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفته. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفته بوده، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید. جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که  بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا میشه به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند گفت: _اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: _این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ به مادرش گفت: برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز،اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم،حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن.
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
تواب #پارت۳۲ گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفته. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل
تواب جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت: _چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد: _به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت: _منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت:  _آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى تپد و جز او معشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم... آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز " آیت الله شیخ محمد صادق همدانی"
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
تواب #پارت۳۳ جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت: _چهل روز که چیزى نی
تواب _وای چه قشنگ بود فکر می کردم الان پسره با گوهرشاد ازدواج می کنه ولی گفت: _" معشوق حقیقی "رو پیدا کرده! _بله عشق به خدا پاک ترین و حقیقی ترین عشق هست. _نکنه تو هم عاشق خدایی که این همه نماز می خونی ؟ _کاش به اون مرحله برسم من از نماز خوندن لذت می برم. _یعنی چی ؟ چه طوری لذت میبری؟ نازنین جان بهتره بریم پیش پدر اونجا مفصل صحبت می کنیم. _من هنوز حرم رو ندیدم! _کمی صبر کن خلوت تر بشه چون بعد از نماز کم کم شلوغی ها کمتر میشه و برای زیارت کردن بهتره. پاشدیم کفش هامون رو به کفشداری دادیم و وارد " رواق دارالمرحمه"شدیم. _سوجان اینجا خیلی شلوغه چه جوری حاجی رو پیدا کنیم؟ _نگران نباش من همیشه با بابا اونجا کنار اون کتابخونه پشت آخرین ستون قرار می گذارم. هر کدوم زودتر برسیم منتظر اون یکی میشینه و براش دعا می خونه تا بیاد. _درسته الان دارم حاجی رو میبینم چه باحال قرار می گذاریم می خوای دیرتر بریم تا خوب برامون دعا بخونن کلی ثواب ببرن؟ از حرف زدن نازنین خندم گرفته بود.
‍ می گفتی : « ذکر ظاهری ارزشی ندارد . ذکر باید عملی باشد . خدا را به خاطر نعمت هایی که به ما داده عملا" شکر کنید . » یک شب ، بعد از مراسم احیا تا صبح مردم را از امام زاده یحیی تا خانه هایشان رساندی . آن قدر این مسیر را رفتی و آمدی تا خیالت راحت شد که دیگر هیچ کس باقی نمانده است . می گفتی : « این شکر است . خدا به من ماشین داده ؛ این طوری شکرش را به جا می آورم . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🩸سوگ نبی جهان سیه می‌پوشد 🩸در سینه، دل از داغ حسن می‌جوشد 🩸از ماتم هشتمین امام معصوم 🩸هر شیعه ز درد، جام غم می‌نوشد ◾️سالروز شهادت حضرت محمد مصطفی«ص» و حضرت امام حسن مجتبی«ع» تسلیت باد.