eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
و مــومنان بــاید تنهـــا بر خدا توکݪ ڪنند🌼💛
♬♪.«🦋».♬♪ ❄️⃟🦋•| شاید گناه کردی اما... 😉 تو هنوز زنده ای تو داری نفس میکشی😃♥️ تو هنوز اختیار داری🙃 تو میتونی برگردی.. پس برگرد تا دیر نشده رفیق🚶🏻‍♀🌼 همین امروز،با اولین گام 👣 توبه تولدی دوباره😉 اَستَغفُرِاللهَ رَبی واَتُوبُ اِلَیه ♡°•——•|😍|•——•°♡ ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀ @shahidane_ta_shahadat ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
•¦🌷¦• 🕌⃟✨•| بعضےوقتاخداروفراموش‌میکنے میرےسمت‌بندھ‌خدا🚶🏿‍♂.. بعدفکر‌میکنےاین‌بندھ‌خداچقدر خوبہ‌چقدرفکر‌میکنےهمیشہ‌هست گاهےازنمازخدامیزنےمیرسےبہ‌بندھ خدا)))'! بعدیهو‌همون‌بنده‌خدا‌تنهات‌میزاره... الان‌نہ‌خدارودارےنہ‌بندھ‌خدا ولےنہ‌رفیق‌خداخیلےمهربون‌ترازاین حرفاست‌هست‌فقط‌میخواست بهت‌بگہ‌دیدےرفت‌!؟دیدےبندھ خدامثل‌خدانیست‌ازخدات‌زدےرفتے سرا‌‌غ‌بندھ‌فکرکردےهمیشہ‌هست!! دیدےکه‌رفت‌ولےمن‌هستم🙂 بیا‌بغل‌من♥🌿 ♡-–♬-•[💚]•-♬–-♡ ❀———{🍒}———❀ @shahidane_ta_shahadat ❀———{🍒}———❀
هدایت شده از ‌
نگار و پارسایی که هم هستن ولی پارسایی که مذهبی هست و نگاری که نیست روز پارسا میگه چون ازدواج یک مومن با کافر حرامه.میزنه زیر همه چیو عروسیو بهم 😨🤧 https://eitaa.com/joinchat/1057882204C7fd9133dc2 ولی با کار همه توی شک میمونن و پارسا تازه میفهمه چه کرده🙈😍 جزو بوده😁🙈 تا چند روز دیگه لینکش از چنلا میشه چون فصل اول تموم شده داره میره شه😌🍋
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 #سرباز #پ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 بقیه خندیدن.فاطمه جدی گفت: _یه آقایی کار واجبی باهاشون دارن،از من خواستن آدرس شون رو پیدا کنم. دختر کاغذ رو سمت فاطمه گرفت. پوزخند میزد. -دقیقه؟ -بله. همونجا شماره حاج آقا رو گرفت.خیلی رسمی و مؤدبانه گفت: -سلام حاج آقا گفت: -سلام.آدرس شو پیدا کردید؟ -بله،یادداشت کنید. آدرس رو گفت.حاج آقا گفت: -با پدر و مادرش زندگی میکنه؟ -چند لحظه صبر کنید. به دخترها گفت: -با خانواده شون زندگی میکنن؟ دخترها خندیدن.یکی شون گفت: -نه.خونه مجردی داره. -آقای موسوی -بله. -تنها زندگی میکنن. دخترها که فهمیدن فاطمه راست میگه، کنجکاو تر شدن.حاج آقا گفت: _باشه،ممنونم،خداحافظ. فاطمه کاغذ آدرس رو تو سطل آشغال انداخت.به دخترها جدی نگاه کرد و رفت. حاج آقا به آدرسی که فاطمه داده بود، رفت.مجتمع بزرگی بود.با نگهبان صحبت کرد.نگهبان با خونه افشین تماس گرفت، جواب نمیداد.به حاج آقا گفت: _خونه نیست؟ -ماشینش تو پارکینگ هست؟ نگهبان با دوربین پارکینگ رو نگاه کرد و گفت: -ماشینش هست. حاج آقا نگران تر شد.گفت: -ممکنه حالش بد شده باشه.من باید برم بالا. نگهبان کلید یدک خونه افشین رو برداشت و باهم سوار آسانسور شدن. وقتی وارد خونه شدن افشین رو دیدن که روی مبل خوابیده بود.حاج آقا سریع رفت پیشش.نبضش رو گرفت،میزد. چندبار صداش کرد ولی افشین بیدار نشد. نگهبان به بسته خالی قرص ها اشاره کرد و گفت: -شاید همشو باهم خورده باشه،زنگ بزنم اورژانس؟ -همچین کاری از افشین بعیده. -حاج آقا از این جوان ها هیچی بعید نیست. حاج آقا بازهم صداش کرد و چندبار تکانش داد.کم کم افشین چشمهاشو باز کرد.تا چشمهاشو باز کرد یاد فاطمه و خاستگاری مهدی افتاد. -افشین جان خوبی؟ نگاهی به حاج آقا کرد،نگران نگاهش میکرد.نگاهی به اطرافش کرد.یادش اومد خونه خودش هست.به احترام حاج آقا نشست و گفت: _چیشده؟!! شما؟!! اینجا؟!! حاج آقا با نگرانی گفت: -چند تا از این قرص ها خوردی؟ کمی فکر کرد و گفت: -یکی. حاج آقا نفس راحتی کشید و رو به نگهبان گفت: -خداروشکر مشکلی نیست.شما بفرمایید. نگهبان رفت. حاج آقا هم بلند شد،یه لیوان آب برای افشین آورد،کنارش نشست و گفت: _تو همیشه برای من مثل برادر بودی ولی ظاهرا منو لایق برادری نمیدونی که مساله به این مهمی رو به من نگفتی.. هنوز هم نمیخوای حرف بزنی؟ افشین ناراحت گفت: _چند روز وقت خواسته برای فکر کردن؟ -یه هفته.میخوای تو این یه هفته بری خاستگاری؟ با خودش گفت اگه افشین سابق بودم... ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» ❌ڪپے با ذڪر نام نویسنده و ذڪر یڪ صلوات براۍ هرپارت 🧡 🌻🧡 🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡
میگُفتـــــ : •همیشـہ تویِ عبـادتـــــ •متوجـہ باش . . . ! ↓ •عاشـق مےخواد •نـہ مشترےِ بهـشتـــــ :) •|خدآعاشــــق‌میخواد|• ☁️🎈|➣ ❤️ ☁️🎈|➣ 🚶‍♀ •ʝσɨŋ↷ 🦋°•| @shahidane_ta_shahadat
↫همیشہ‌ڪہ‌شھادت‌بہ[رفتݩ]نیستـ ـ ↫گـاهےشھادت‌در[ماندݩ]استـــ ـ ↫گاهےشھادت‌بازیر‌آتش‌دشمـن[سوختݩ] میسـرنمےشودッ باهـࢪروز[سوختݩ‌وساختݩ] دراین‌دنیـامیسـرمےشود↻ ↫همیشہ‌ڪہ‌شھادت♡ بہ[خونے]شدن‌نیستــ ـ💔 ↫گاهےشھادت‌بہ⇦[خاڪے]⇨شدن استــ ـ🥀 ↫وشھادت‌بہ[آسماݩ‌رفتݩ‌نیستــ ـ] ڪہ‌بہ[خود آمدݩ]استـــ ـ!!! وبراےشھیدشدن‌نیازےبہ[باݪ]ندارے🕊 ↫بݪڪہ‌نیازبہ[دݪ‌]دارے♥️ ـشھادتـــ ـ ـرحمتـــ خاص‌خداستـــ ـ🌼✨ ـوبارانےاستــ ـ🌨 ڪہ‌برهرڪس‌نمیبـارد☔️ •ʝσɨŋ↷ 🍭°•| @shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 #سرباز #پ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 با خودش گفت اگه افشین سابق بودم بلایی که سر امیرعلی رسولی آوردم سر مهدی هم میاوردم. -حاج آقا -جانم؟ -آرزوی مرگ کردن،گناهه؟ -افشین جان،چرا اینقدر ناامیدی؟!! _چون من خیلی بدم.به فاطمه و خانواده ش خیلی بدی کردم...فاطمه ازم متنفره.. حاج محمود دختر دسته گلش رو به من نمیده،به یکی مثل مهدی شما میده که تو مردی هیچی کم نداره،نه من که از مرد بودن هیچی نمیدونم. _خدا خیلی راحت میتونه کاری کنه که دل حاج محمود و خانواده ش با تو مهربان بشه.از خدا ناامید نشو.ازش بخواه اگه به بود بهت میده،اگه به نفعت نبود یه چیزی از اون بهت میده.اگه هم تو این دنیا نده، میده.حساب کتاب خدا خیلی . -من آدم صبوری نیستم. -تو که تا الان خیلی صفات خوب تو خودت به وجود آوردی، کردن هم یاد بگیر خب. -خیلی سخته برام. -میدونم.ولی سختی ها آدم قوی رو قوی تر میکنه. بعد مدتی افشین سوالی به حاج آقا نگاه کرد و گفت: -شما چرا طرف داداشتون رو نمیگیرین؟ -طرف کدوم داداشمو بگیرم؟ چرا من هرچی میگم تو داداشمی باور نمیکنی؟! بالاخره لبخند زد و گفت: _آخه تا حالا داداش روحانی نداشتم.. هیچ وقت فکرشم نمیکردم یه روزی،یه روحانی بهم بگه داداش. حاج آقا خندید و گفت: -حالا کلا داداش داری؟ -نه. -چرا تنها زندگی میکنی؟ پدر و مادرت؟ -مدتهاست از پدر و مادر و خواهرم خبری ندارم.اصلا نمیدونم ایران هستن یا نه. نمیدونم زنده هستن یا نه...هرکدوم از اعضای خانواده ما مشغول زندگی خودشه. ما اصلا خانواده نیستیم. -ولی خدا گفته نباید با خانواده ت قطع رابطه کنی.شما برو سراغشون.از حالشون باخبر باش. -چشم...آدرس منو چجوری پیدا کردین؟ حاج آقا لبخندی زد و گفت: -بماند. عصر،فاطمه از دانشگاه به خونه برمیگشت. حاج آقا باهاش تماس گرفت که بره مؤسسه.بعد احوالپرسی،حاج آقا گفت: _شما متوجه شدید که افشین به شما علاقه منده؟ فاطمه خیلی تعجب کرد. -خودش چیزی گفته؟!! -نه..من قبلا حدس زده بودم.غیرمستقیم ازش پرسیدم،جواب نداد.دیشب وقتی متوجه شد برای مهدی میخوایم بیایم خاستگاری شما،حالش خیلی بد شد.تازه اون موقع فهمیدم قضیه براش خیلی جدی بوده.وقتی هم که از خونه شما رفتیم، تو کوچه،تو ماشینش بود.اون موقع هم حالش خیلی بد بود.. خانم نادری،افشین خیلی تغییر کرده..من از گذشته ش چیزی نمیدونم،نمیخوام هم بدونم.نمیدونم شما چقدر از گذشته ش میدونید ولی هرچی که باشه وقتی بنده ای توبه میکنه،خدا گذشته ش رو میبخشه، مثل نوزادی که تازه متولد میشه. الان افشین پاک ترین آدمیه که من میشناسم..اگه میتونید درموردش فکر کنید. -ولی من.. ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» ❌ڪپے با ذڪر نام نویسنده و ذڪر یڪ صلوات براۍ هرپارت 🧡 🌻🧡 🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡
💥 یکے مےگفت:)⇩ - دین بعضےهامون نخود ڪِشمِشیھ ! نخودهاش رو ڪھ دوست داشتیم برمےداریم، اما ڪشمش ها نه💔 یا بالعڪس🗞|= بدجور راست مےگفت🙂☝️🏻 طرف هرجایۍ ڪہ به نفع‌اش بودھ رو قبول دارھ ؛ اما بقیھ دستورات دین رو نھ'! و توۍ چشم دیگران ، این دین نصفہ نیمہ چہ بدتصویرے از اسلام بہ جا مےزارھ ... !! دین مون نخود ڪشمشے نباشھ ، خب ؟!(: بدون‌تعارفـــــ '! 🌿|•@shahidane_ta_shahadat
💚‹⃟🌿 👭|↫ خُـدآ خَنـدِه هـآت‌رو‌ آفَـرید تـآ زیبـآیی‌هـآیِ دُنیـآ تکمیل‌ شِه! •ʝσɨŋ↷ 🍭°•| @shahidane_ta_shahadat
☁️‹⃟🕊 🥀|↫ مےگفت : توی گودال شهید پیدا کردیم هرچه خاک بیرون میریخت باز بر‌میگشت..! اذان شد گفتیم بریم فردا برگردیم شب خواب جوانی را دیدم که گفت : دوست دارم گمنام بمانم بیل را بردار و برو🕊(: • • •ʝσɨŋ↷ 🥀°•| @shahidane_ta_shahadat
وخدا؎‌مهࢪبانےڪہ‌فࢪمود:↯ ۞لَایَسَعُنِےأࢪْْضِےوَلاسَمائِے وَلکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ۞ 《من‌نہ‌دࢪزمینم‌مےگنجم، نہ‌دࢪآسمانم، امادل‌بنده‌؎مؤمنم، مࢪادࢪخودجا؎مےدهد.•|🌼|• 💛⃟🍋⇦اللہ جاݩ •ʝσɨŋ↷ 💞°•| @shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 با صدای هق هقی که میشنوم به سمت سارا برمیگردم سریع ماشین رو گوشه خیابون پارک میکنم و به سمتش برمیگردم +چیشده قربونت برم؟؟؟ حالت خوب نیس؟ میخوای بریم دکتر سری بالا میندازه و با صدای لرزونی میگه _نه محمدحسین +جون محمدحسین _دختر بچه هه چیشده بود؟؟ دستشو توی دستم میگیرم و بوسه ای پشت دستش میزنم و میگم +نگران نباش عمر من داریم پیگیری میکنیم تا قاتل اون دختر بچه رو پیدا کنیم سیخ میشینه و وحشت زده میناله _ق..قا..قاتل؟؟؟؟ و بعد بلند میزنه زیر گریه کلافه چنگی به موهام میندازم و سعی در اروم کردنش دارم بالاخره بعد از چندین دقیقه که اروم میشه بیحال سرجاش میشینه و به سمت پنجره برمیگرده حرکت میکنم و بعد از رسوندن سارا خونه مامان نسرین به سمت خونه میرم و بعد از پوشیدن لباس های اداریم به سمت اداره حرکت میکنم ماشین رو توی پارکینگ پارک میکنم به محض ورودم به سالن اصلی محمودی رو میبینم که با عجله به سمت اتاقی میره میرم سمتش که به محض دیدنم می ایسته و احترام نظامی میزاره سری تکون میدم براش و به سمت اتاقم میرم درهمین حال میگم +چیکار کردی محمودی؟؟ _قربان دوربین ها رو چک کردیم و متوجه شدیم فردی که اصلا چهرش معلوم نبود ظاهرا یه زن بوده وارد دستشویی میشه و به محض اینکه دختر بچه از دستشویی خارج میشه چاقویی به قفسه سینش میزنه دختر بچه هم دراثر خونریزی زیاد تموم میکنه چهرم رو درهم میکنم و یاد پرونده دختر هایی میافتم که جدیدا بدجور روی اعصابمون بود دختر هایی که یا کشته میشدن یا غیب میشدن تا الان ۳ تا دختر ۵ تا ۱۰ ساله کشته شدن که یکی از این ۳ تا همین دختر بچه امشب بود و ۲ تا دختر بچه دیگه رو کشته بودن و بعد از دراوردن اعضای بدنشون اونارو یه جا رها کرده بودن اما اثری از اون ۵ تا دختری که بین ۱۴ تا ۲۰ سال بودن نبود دختر هایی که به فاصله یک ماه هرکدوم غیب شده بودن و هیچ اثری ازشون نبود و تا الان هم نتونستیم هیچ سرنخی پیدا کنیم ازشون پرونده ای که نزدیک به ۵ ماه هست هممون رو اشفته کرده با اعصابی خراب سر تکون میدم و میگم که یک ساعت دیگه همه برای جلسه اماده باشن به سمت اتاقم میرم و پرونده ای که این مدت توی قفسه اتاقم جاخوش کرده بود رو برمیدارم و پشت میز میشینم _نهال آسینی ۱۶ ساله ۶ ماه پیش عصر یکی از روز هابعد از خروج از اموزشگاه زبان دیگه اثری ازش پیدا نشد _حنانه طهماسبی ۱۴ ساله ۵ ماه پیش توی فرودگاه هنگامی میخواستن به سفر خارج از کشور برن هنگام عبور از اخرین گیت دیگه اثری ازش نبود _ترانه تیموری و لینا کامرانی ۱۸ ساله و ۱۹ ساله ۳ ماه پیش هنگامی که همراه هم به پارتی میرن دیگه شب به خونه برنمیگردن و تا الان اثری ازشون پیدا نکردیم و اخرین مورد که مال هفته پیش بود _مارال دهلرانی ۲۰ ساله دختری که با دوستاش به شمال سفر میکنه اما دوستاش بدون اون دختر برمیگردن و میگن چندروزی بود که هیچ اثری ازش پیدا نکردن _کاملیا صبوری ۵ ساله وقتی برای بازی به کوچه میره بعد از ۳ ساعت که مادرش میبینه خبری ازش نیست میره و میبینه دخترش نیست و بعد از دو هفته وقتی که کلیه و قلب دختر بچه خارج شده بود بدنش رو تکه تکه در کیسه زباله مقابل منزل وی میزارن _صبا کیجانی ۸ ساله وقتی که به گفته مادرش به کوچه میره تا از سوپری محل روغن خریداری کنه دختر توسط ماشین سیاه رنگی ربوده میشه و کاملا مثل کاملیا جنازش رو تحویل خانوادش میدن و اخرین مورد _باران فدوی ۶ ساله وقتی برای شستن دستش به دستشویی میره جنازش پیدا میشه اما با این تفاوت از مورد های قبلی که نتونستن اعضای بدنش رو خارج کنن ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
•[🌙❤️]• 🍃 ‌مامان بزرگم همیشه میگه: دنیا از نگفتن خرابه حرفتونو بزنید قبل از اینکه دیر بشه... ------•°✦.{💛}.✦°•------ ❦•----••♬♪{🍒}♬♪••----❦ @shahidane_ta_shahadat ❦•----••♬♪{🍒}♬♪••----•❦
•¦🌷¦• 🍒 Strive for what you want, not wish. برای چیزی که می‌خوای تلاش کن نه آرزو 💙 ♡-–♬-•[💚]•-♬–-♡ ❀———{🍒}———❀ @shahidane_ta_shahadat ❀———{🍒}———❀
♬♪.«🦋».♬♪ در جوشن کبیر یک عبارتی هست که میگه: "یا کریم الصَّفْح" یک جوری تو رو می‌بخشه انگار نه انگار که تو خطایی مرتکب شدی و خدای ما اینگونه است...!💛 ♡°•——•|😍|•——•°♡ ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀ @shahidane_ta_shahadat ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
•¦🌷¦• ❤️ زبان بدن رهبری در زمان واکسیناسیون🌿 ♡-–♬-•[💚]•-♬–-♡ ❀———{🍒}———❀ @shahidane_ta_shahadat ❀———{🍒}———❀
♬♪.«🦋».♬♪ 🌿 عکس نوشته🔮 ♡°•——•|😍|•——•°♡ ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀ @shahidane_ta_shahadat ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
•[🌙❤️]• 🌿 کنجی دنجی پیدا کن و‌خودت را با دلخوشی‌ها محاصره کن!🌈🌱 ------•°✦.{💛}.✦°•------ ❦•----••♬♪{🍒}♬♪••----❦ @shahidane_ta_shahadat ❦•----••♬♪{🍒}♬♪••----•❦
من چرا دل به تو دادم که دلم ميشکني يا چه کردم که نگه باز به من مي نکني 🌿 🥀°| @shahidane_ta_shahadat
•¦🌷¦• در این انقلاب آن قدر کار هست که می‌توان انجام داد بی‌آنکه هیچ پست، سمت، حکم و ابلاغی در کار باشد. ♡-–♬-•[💚]•-♬–-♡ ❀———{🍒}———❀ @shahidane_ta_shahadat ❀———{🍒}———❀ بهشتی 🌿
⚠️ طࢪف‌‌با‌حساسیتۍ‌زبونزد‌‌میگہ..:☺️ بہ‌هیچ‌عنوان‌گروھ‌مختلط‌عضو‌نمیشم.😌 خب‌خیلۍ‌هم‌خوب👌🏻 ولۍ‌تویۍ‌‌ڪہ‌ادعات‌میشہ‌ گروھِ‌مختلط‌عضو‌نمیشۍ😒 واسہ‌چۍ‌سرعت‌نمازتو‌انقد‌بالا‌بࢪدے‌..🤨😬 ڪہ‌بہ‌چت‌با‌(بہ‌اصطلاح‌)برادران‌گروھِ‌هماهنگۍِ‌ چنلی‌ڪہ‌توش‌ادمینۍ‌برسۍ..!؟😨🤭 😟 •ʝσɨŋ↷ 🌿°•| @shahidane_ta_shahadat
•/❬☂💜❭ - رفیق تا تو هستی. . . عشق میخوام چیکار وقتی خودت کوهِ احساس منی💜••! - - 💜⃟☂¦⇢ •ʝσɨŋ↷ 🦄°•| @shahidane_ta_shahadat