eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
شآیَد🌙 مُوَفَقیَتَم چَند مآه طُول بِڪِشِه شآیَدهَم چَند سال🦋💪🏻 مُہِم نيسٺ🎈 مُہم اینِھ ڪِہ🌱 قَرآرِه ؎ِ رُوز بِ هَدَفَم بِرِسَم👑 •ʝσɨŋ↷ 🌿°•| @shahidane_ta_shahadat
پروانه به خرس گفت: دوست دارم خرس درحالی که پروانه رو دوست داشت گفت بخوابم بیدارشدم جوابتو میدم اما خرس به خواب زمستونی رفت و نمیدونست عمر پروانه فقد سه روزه(: +قدرهمو تا هستیم بدونیم!🌸 🌸°| @shahidane_ta_shahadat
- مَثلایدونہ‌اَزاینادَستِتوبگیرِھ؛دیگہ‌وِلش‌نَڪنہシ .•'!😂🧡 •ʝσɨŋ↷ 🧡°•| @shahidane_ta_shahadat
خدایا دستم‌بہ‌آسمانت‌نمیرسد🚶🏻‍♂"! اما‌توڪہ‌دستت‌بہ‌زمین‌میرسد:) “بلندم‌ڪن" 🖇⃟📗⇦ •ʝσɨŋ↷ 🦋°•| @shahidane_ta_shahadat
••|🖤 دُخترۍ‌میٖگفت‌‌بـٰا‌حَسرت‌چہِ‌میٖشُد‌مۍ‌زَدمـ.. بوسہِ‌اۍ‌بَر‌حَ‌ـنجرت‌بـٰا‌بـٰا‌بہِ‌جٰاۍ‌نیزھِ‌هـٰآ.. ! |❥ @shahidane_ta_shahadat ❥|
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 #سرباز #
♡𝓡𝓸𝔂𝓪♡: 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 فاطمه نشست و منشی گوشی تلفن رو برداشت تا با دکتر هماهنگ کنه..به در اتاقی اشاره کرد و گفت: _بفرمایید. فاطمه بعد از اجازه گرفتن وارد اتاق شد.با مرد میانسالی روبه رو شد.بعد از سلام کردن،به صندلی اشاره کرد و گفت: _بفرمایید خانم نادری. فاطمه هم نشست. -آقای دکتر فتوحی اونقدر از شما تعریف کردن که من کنجکاو شدم با شما آشنا بشم. -ایشون به من لطف دارن. دکتر فتوحی تنها عضو هیئت رئیسه بود که با اخراج فاطمه از بیمارستان مخالف بود. -من سوابق شما رو مطالعه کردم.واقعا مناسب ترین بخش برای شما بخش کودکان هست،بخاطر روحیات و اخلاق شما. -از نظر لطفتون ممنونم..شما درجریان علت اخراج من از بیمارستان قبلی هستید؟ -بله.دکتر فتوحی کامل برام توضیح دادن. -نگران نیستید که همین مساله برای بیمارستان شما پیش بیاد؟ دکتر نصیری لبخندی زد و گفت: _خانم نادری،من و دکتر فتوحی سالهاست باهم دوست هستیم.ایشون کاملا با روحیات من آشنا هستن که شما رو به من معرفی کردن. -اگه تو بیمارستان شما،پزشک یا پرستار بی مسئولیت باشه،شما چکار میکنید؟ -آدم بی مسئولیت برای هیچ کاری مناسب نیست مخصوصا پزشکی و پرستاری که به سلامت و جان آدم ها مربوطه. -شما با همچین آدمی چطور برخورد میکنید؟.. تذکر میدید؟ -البته. -اگه اصلاح نشد اخراج میکنید؟ -در این صورت اون فرد میره یه بیمارستان دیگه..به نظر من همچین پزشکی باید پروانه طبابتش باطل بشه. فاطمه به میز روبه روش خیره شد و فکر میکرد. -خانم نادری فاطمه سرشو آورد بالا.دکتر نصیری با لبخند گفت: _تو امتحان تون قبول شدم؟ فاطمه اول متوجه منظورش نشد.بعد سرشو انداخت پایین و سعی کرد جلوی لبخندشو بگیره. -به حرف بله ولی باید دید در عمل چکار میکنید. دکتر نصیری بلند خندید.فاطمه گفت: _اگه ممکنه سه روز به من فرصت بدید در موردش فکر کنم. دکتر جاخورد..... ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» ❌ڪپے با ذڪر نام نویسنده و ذڪر یڪ صلوات براۍ هرپارت 🧡 🌻🧡 🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡
🥀﴿بسمـ رب رقیہ﴾🖤
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
#مداحے #حضرت_رقیه
دردایے ڪہ دارمــ واسہ دوران پیریہ🥺 من سہ سالـمہ هنوز دندونہام شیریہ😢 زخمامو مخصـوصا زیر روسرے بردم💔 وقتے گـرسنم بود هربار سیلے میخوردم😭 •ʝσɨŋ↷ 🥀°•| @shahidane_ta_shahadat
‹🖤🏴› 🖤¦⇢ بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش من مثل زهرا مادرت آزار دیدم یک لحظه یادم رفت اسمِ من رقیه است سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم - 🏴 ⃟¦🖤⇢ 😔 •• ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 🏴 ⃟¦🖤⇢ رقیه •• 🏴 ⃟¦🖤⇢ •• ↷ 🏴 ⃟🖤|@shahidane_ta_shahadat
yasfatemii - حاج‌محمودکریمی.mp3
9.99M
‹🖤🏴› 🖤¦⇢ نجوای دخترانه....🖤 - 🏴 ⃟¦🖤⇢ •• ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 🏴 ⃟¦🖤⇢ •• 🏴 ⃟¦🖤⇢ •• ↷ 🏴 ⃟🖤|@shahidane_ta_shahadat
‌‌‌‌‹ •💭🤍• › - •‌‌ براۍ‌ سـٰاختن‌ یک زندگــے‌ کھ دوستش‌ دارۍ ؛ نبـٰاید از شکست‌هـٰات‌ بترسۍ . .
آرامش‌یعنۍ‌داشتن‌خدایۍ‌که همه‌جوره‌وهمه‌جا‌هواتو‌داره..!😌💚 •ʝσɨŋ↷ 🦋°•| @shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 تا ماموریت راحت تر پیش بره قراره امروز هم بریم صیغه رو باطل کنیم سرشو کج کرد _ش..شوخی میکنی؟ با دستش پسم زد _خیلی شوخی مزخرفی بود محمد دستی به صورتم میکشم +شوخی نیست بخدا فقط صیغه بود واسه اینکه یه وقت مشکلی پیش نیاد سارا خانومم بخدا فقط واسه همین بود امروزم میریم صیغه رو باطل میکنیم طرف خودش نامزد داره پوزخندش روی اعصابم میره _هه چه نامزد بی غیرتیم داشته خوشگله؟ اسمش چیه؟؟ نکنه همونی بود که اونروز پشت تلفن اونجوری صدات کرد؟؟؟ دو دستی اروم به تخت میکوبم دوباره میکوبم دوباره میکوبم وهربار محکم تر _وای وای وای سارا میگم مادوتا فقط دوتا همکاریم چی میگی واسه خودت؟؟ چرا چرت و پرت سرهم میکنی؟ دراز میکشه روی تخت و ملافه رو روی صورتش میکشه _بس کن محمدحسین بس کن خستم ازهمه چی خستم حتی از خودم چنگی به موهام میزنم به سمتش میرم و اروم ملافه رو از روی صورتش پایین میدم و با دستام صورتشو قاب میگیرم +خانومم خانوم قشنگم نفس من عمر من عشق اول و اخرم جز تو هیچ کسی توزندگیم نیست به جون خودمو خودت که میخوام نباشی دنیا نباشه به جون دخترکم که هنوز پابه دنیا نزاشته جز توهیچ کس توزندگیم نیست قسم میخورم اشکای پی درپیش از پشت پلکای بستش روی گونش روان میشه با انگشت شصت اشکشو پاک میکنم +الهی محمدحسین پیش مرگت بشه من که میدونم این حالت به خاطر این چیزا نیست چیشده عشق من؟؟؟ چرا حالت خرابه؟؟ چشم باز میکنه و اروم روی تخت میشینه میشینه و هق هق میکنه هق هق میکنه و خودشو توی بغلم پرت میکنه چونمو روی سرش میزارم و اروم موهاشو از روی روسریش نوازش میکنم _محمدحسین دلم گرفته دلم گرفته از همه چی محمدحسین گفتن گفتن بچم به اینجای حرفش که رسید بلند بلند گریه میکرد ترسیده از بغلم بیرون کشیدمش +بچه چی سارا؟چیشده؟ همونجور که گریه میکنه میگه _گ..گف..گفتن بچم به احتمآل ۹۰ درصد نمیمونه و گریش بیشتر میشه شوکه شده به دیوار روبه رو خیره میشم امکان نداره نباید اینجور بشه خدای ماهم بزرگه اون ده درصد ممکنه بشه نجات جونمون سرشو توی اغوش میگیرم که فین فینی میکنه و اروم میگه _محمدحسینم با میم مالکیتش تمام غمام میره لبخندی میزنم +جانم _قرآن میخونی واسم؟ +چشم شروع میکنم به خوندن قرآن با صوت و لحن میخونم و اشکش بیشتر پیرهن خاکیمو خیس میکنه ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🌿
「🧡」 - - نگاهم‌بہ‌توگࢪھ‌ڪہ‌میخورد،آرام‌مۍشوم؛ سادھ‌بودنټ،بہ‌دنیا‌مۍارزدمشکۍآرامِ‌من..シ - - 「⛵️」 •ʝσɨŋ↷ 🦋°•| @shahidane_ta_shahadat
‹💛🚌› ❄️☀️ زندگےهمانندیڪ‌سفࢪاست!🛵🌻 هࢪتجربہ‌ا؎توࢪابࢪا؎ادامہ‌مسیࢪ🚶🏻‍♀🌱 مجهزتࢪمیڪند!🐣✨ شڪست‌هایت‌ࢪا‌درجیب‌ڪولہ‌ات‌بگذاࢪ🎒 تازمانےڪہ‌بࢪنده‌شد؎🌼🍋 بتوانےخوب‌بہ‌ابزاࢪپیࢪوز؎ات‌نگاه‌ڪنے :) •ʝσɨŋ↷ 🦋°•| @shahidane_ta_shahadat
「♥️」 👭 ⃟¦🖇➺••# رفیق.من🐣 اصلا من ماهم و تو زمینی🌙 و من دورت میگردم رفـــیق🌎 •ʝσɨŋ↷ 🍭°•| @shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 بعد از ده دقیقه نفساش منظم میشه و اروم روی تخت میخوابونمش و ملافه رو رو‌ش میدم بوسه ای به پیشونیش میزنم و بیرون میرم به خونه میرم و بعد از تعویض لباس هام و دوشی که میگیرم تماسی با شماره سرهنگ میگیرم +من امادم سرهنگ کجا بیام؟ _بیا دفترخونه خیابون اطلسی ماهم اونجاییم +باشه الان میام بعد از برداشتن سوییچ و گوشی بیرون میرم دستم کمی درد میکنه ولی تحملش سخت نیست جلوی دفتر خونه پیاده میشم و بعد از سلام و احوال پرسی داخل میریم کنار هم نشستیم تا صیغه رو باطل کنن که حاج اقا میگه _مهریشون چی بوده؟ ساحل متعجب سربلند میکنه _مهریه؟؟ حاج اقا لبخندی میزنه +بله دخترم صیغه بدون مهر باطله سکه ای که به گفته سرهنگ از قبل تهیه کرده بودمو روی میز میزارم +چون صیغه موقت بود مهر این هست حاج اقا _خیلیم خوب ↻•↻‌•↻•↻•↻•↻•↻•↻• +موفق باشین خانم نواب صفوی اگرم بدخلقی تواین ماموریت داشتم حلال کنید با اجازه _حلال تندرستی یاعلی به سمت سرهنگ میرم دستی به شونم میکوبه _کارت عالی بود محمدحسین فقط ماهی از تورت دررفت لحظه اخر متاسف سری تکون میدم +بقیشون چیشدن؟ دادگاهشون کی هست؟ _دادگاه پس فردا هست و فردا تشییع جنازه احمدی ناراحت سری تکون میدم و با اجازه ای میگم و به سمت بیمارستان میرم ↻•↻‌•↻•↻•↻•↻•↻•↻• تقه ای به درمیزنم و وارد میشم روی تخت دراز کشیده و پرستار سرمشو چک میکنه +خوبی خانومی؟ سری تکون میده _خوبم کجا بودی؟ نزدیک میشم و دستشو میگیرم +رفتم صیغه رو باطل کنم اهانی میگه و درهمین لحظه پرستار بیرون میره پیشونیشو میبوسم +قهری؟؟ محل نمیزاره و سرشو برمیگردونه صورتمو جلوی صورتش میبرم +ساراخانومی قهری باما؟؟ بازم چیزی نمیگه دستشو نوازش میکنم و با لحن بامزه ای میگم +نازتم خریداریم بانوووو ارزون بده مشتری شیم بالاخره میخنده وبرمیگرده سمتم _فقط به خاطر ترلانم باهات اشتی کردم چون هی لگد پررونی میکرد خنده ای میکنم و گونشو میبوسم و روی صندلی کنار تخت میشینم ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 با صدای ناله هایی از خواب میپرم روی صندلی کنار تخت سارا خوابم برده و این ناله های سارا هست همینطور به خودش میپیچه نگران بلند میشم +سارا سارا خانومی خوبی قربونت برم؟ اشک از چشماش روون میشه _محمدحسین درد دارم بگو دکتر بیاد و چنگی به ملافه میزنه سریع بیرون میرم و پرستارو خبر میکنم پرستار با دیدن حال سارا ترسیده به دکتر خبر میده و بعد از ۲۰ دقیقه بالاخره دکتر میرسه و دستور اماده سازی اتاق زایمان رو میده جیغ های سارا سرتاسر بیمارستان رو فرا گرفته دستشو توی دستم فشار میدم و سعی میکنم ارومش کنم اما اون فقط از درد به خودش میپیچه جیغ میزنه و اشک میریزه و ملافه رو چنگ میزنه ساعت ۴ صبحه و توجه همراهان بیمار هایی که تک و توک توی سالن هستن به ما جلب شده بالاخره به اتاق عمل میبرنش و من پشت دربسته اتاق میمونم مضطرب و نگران از این سوی سالن به اون سو میرم وبه صورتم دست میکشم سوره مریم رو زیر لب از حفظ برای خودم میخونم و سعی میکنم خودمو اروم کنم میشینم روی صندلی پنج دقیقه نگذشته بلند میشم و دوباره قدمامو از سر میگیرم با صدای اذان به سمت سرویس بهداشتی میرم و بعد از گرفتن وضو به نمازخونه میرم و نماز صبحم رو با استرس میخونم زیارت عاشورا و دعای عهد بعد نمازم کمی به دلم ارامش میده دوباره برمیگردم به سالن قدم میزنم میشینم قدم میزنم میشینم و همینطور این چرخه ادامه داره تا وقتی که افتاب طلوع کرده و سفره گرما و نورشو روی اسمون شهر پهن کرده ساعت ۷ صبح رو نشون میده که دراتاق عمل باز میشه و دکتر سبز پوشی بیرون میاد باعجله به سمتش میرم +چیشدخانم دکتر با حرفی که میزنه نفسم میره دستمو به دیوار میگیرم و یازهرایی میگم ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🌱
🌱‏ می‌شودنیمه‌شبی‌گوشه‌ی‌بین‌الحرمین من‌فقط‌اشک‌بریزم‌توتماشابکنی :)) 🥀|• @shahidane_ta_shahadat
🌸🌈 •. ببین‌زندگےهنوزخوشگلیاشو داࢪھ،اولیش‌خودت:) •. 🌈|• @shahidane_ta_shahadat