متأسفانه اخبار منفی هم زود پخش میشه و هم زود باور میشه.
وجود ما آدمها هم که به شدت از این اخبار تأثیر پذیر و تلقین پذیر هست.
نتیجه اش چیه؟
نتیجه اش اینه که بیش از کرونا استرس و ترس و وسواس حاکم بر وجود ما از ما تلفات بگیره.
میگن احساس امنیت بالاتر از خود امنیت هست، چون اگه احساس ناامنی ایجاد بشه ولو اینکه در واقع امنیت وجود داشته باشه، ولی به ناامنی منجر میشه.
احساس سلامت و سلامت هم از این مقوله هست.
اگه احساس بیماری باشه ولو اینکه واقعا فرد بیمار نباشه ولی در نهایت به بیماری منجر میشه.
پس بهتره همون قدر که مراقب سلامت جسممون هستیم، مراقب امنیت روانمون هم باشیم و اجازه ندیم افکار منفی و تلقین های مکرر وجودمون رونابود کنه.
#افکار منفی
#تلقین
eitaa.com/shahidaneh110
حجة الاسلام شیرازی نماینده ولی فقیه در سپاه قدس نقل میفرمودند:
وقتی حامد مجروح شد پیکر نیمه جانش رو به تهران منتقل کردند.
مادر حامد رو برای اینکه آخرین دیدارها رو با فرزند عزیزش داشته باشه از تبریز به تهران آوردن.
حامد از ناحیه چشمان و دستها مجروح شده بود و در حال اغما به سر میبرد.
مادر به بیمارستان آمد.
عکس العمل طبیعی هر مادری که جوون نازنینش رو در این وضعیت روی تخت بیمارستان میبینه اینه که بی تاب بشه و چه بسا گریه امانش رو بگیره.
ولی متعجبانه وقتی این مادر چشمش به فرزندش افتاد بدون اینکه خم به ابرو بیاره لحظاتی رو در سکوت به فرزندش نگاه کرد و بعد سرش رو به سمت آسمان بلند کرد وگفت: الحمدلله.
بعد با پدر حامد به سمت ما اومدن و از ما تشکر کردن و گفتند ممنونیم که زحمت فرزندان ما رو میکشید.
تعجب من بیشتر شد.
کمی که از زمان سپری شد که خدمت این مادر بزرگوار رسیدم و پرسیدم حاج خانم سرّ این همه رضایت و قدردانی و شکر شما به پیشگاه الهی چیه؟
جواب دادند: وقتی حامد خواست بره سوریه بهم گفت: مامان من نیت کردم مثل ابالفضل العباس علیه السلام شهید بشم؛
الان که اومدم و دیدم پسرم دو دستش قطع شده و چشمانش جراحت برداشته، خدا رو شکر کردم که ابالفضل العباس علیه السلام خریدار پسرم شده.
شهید قاسم سلیمانی وقتی به ملاقات حامد رفتند لقب شهید ابالفضلی جبهه ی مقاومت رو به این شهید عزیز دادند.
#شهید حامد جوانی
#شهید ابالفضلی جبهه مقاومت
#خاطرات شفاهی
eitaa.com/shahidaneh110
بخشی از وصیت نامه شهید حامد جوانی:
ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم؛ لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم
#شهید ابالفضلی جبهه مقاومت
#شهید حامد جوانی
#وصیت نامه
eitaa.com/shahidaneh110
جریان درگیری شهیدان همت، متوسلیان و شهبازی با مأموران سعودی در حج سال۱۳۶۰
چهار پلیس عرب، زائری را می زدند. انبوهی از حاجی ها دور آنها حلقه زده بودند و فقط نگاه می کردند. هر سه نفر به داخل جمعیت رفتند. متوسلیان پرسید چرا آن بیچاره را می زنید؟ زائری گفت: یک ذره خاک از قبرستان برداشته اونا هم او را زدند و میگن این کار کفره. وهابی های لعنتی.
خون در رگهای متوسلیان جوشید. فریاد زد: ولش کنید نامردا و به سمت پلیسی که دست به گردن زائر گذاشته بود دوید. محمود شهبازی و ابراهیم همت هم معطل نکردند و پریدند وسط جمعیت و فریاد الله اکبر سر دادند. گرد و خاک قبرستان احد را پر کرد. شهبازی دست به کمر پلیس انداخت و کلت او را برداشت.
پلیس های سعودی به عربی فحش می دادند. شهبازی دستش را رو به آسمان برد و چند تیر هوایی شلیک کرد هر چهار پلیس ازدحام مردم را شکافتند و از گوشه ی قبرستان گریختند.
متوسلیان فریاد زد: مردم متفرق شین؛ اونا الان برمیگردند. مردم بلافاصله از گوشه و کنار پراکنده شدند. متوسلیان نگاهی به دست شهبازی انداخت. هنوز قبضه کلت محکم میان دست او بود و نگاهش به نقطه ای بود که پلیس ها فرار کرده بودند
متوسلیان به او گفت: پیامبر حفاظت از تنگه احد رو به تو نسپرده که اینجوری واستادی اینجا! بریم...
بعد با تبسم ادامه داد: آقا فکر کرده با خالد بن ولید طرفه...
#راز نگین سرخ
#شهید محمد ابراهیم همت
# شهید احمد متوسلیان
#شهید محمود شهبازی
eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از قرارگاه اساتید وطلاب انقلابی حوزه علمیه قم
میتونید حدس بزنید اینها چکار می کنن؟
اینها طلاب جهادی اند و کسانی که با بیماری کرونا به دیدار معبود شتافتن رو آماده می کنن و تا خانه ابدی بدرقه می کنن.
کاری که بعضی از فرزندان این اموات حاضر نیستن انجام بدن.
@gharar_a
إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون
سردار شعبانی بعد از ۳۷ سال خدمت و مجاهدت چهره در نقاب خاک کشید.
فرماندهی سپاه شاهرود
فرمانده شهر هزار سنگر آمل در واقعه حمله گروههای چپ به شهر آمل
فرمانده سپاه چهارم بعثت (کرمانشاه) در دفاع مقدس
فرمانده سپاه ایلام
فرمانده انتظامی سیستان وبلوچستان جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ معاون سابق عملیات قرارگاه ثارالله تهران
رئیس پژوهشکده علوم دفاعی دانشگاه امام حسین
و...
گوشه ای از برگ زرین خدمات و افتخار آفرینی های این سردار عزیز بود.
روحش شاد.
# سردار شهید ناصر شعبانی
eitaa.com/shahidaneh110
سردار ناصر شعبانی:
گاه جاده تپه و چاله هایی دارد.
وقتی چرخ ماشین کوچک باشد این تپه و چاله ها بیشتر خودش را نشان میدهد و اگر چرخ ماشین بزرگ باشد این تپه و چاله ها کمتر نمود دارد.
چرخ ماشین انقلاب ما آنقدر بزرگ است که گاهی اوقات ما موانعی را پیمودیم و بعد تازه دیدیم که عجب مانعی را پشت سر گذاشته ایم.
# سردار شهید محمدرضا(ناصر) شعبانی
#بصیرت انقلابی
eitaa.com/shahidaneh110
تصویری که از سردار در ذهن ماها شکل گرفته، تصویر مردمی بودن، متواضع بودن، حضور بدون تشریفات و ساده در اجتماعات، اهل بصیرت و سخنور بودن و...
هر بار که از طرف مجموعه سیره شهدا برای دوره های آموزشی دعوت میشد، نه نمی آورد. تیکه کلامش هم این بود که اگه توان داشتی که در مسیر شهدا قدمی برداری، دریغ نکن تا شهدا هم لطفشان را از تو دریغ کنند.
مجموعه سیره شهدا دو دوره آموزشی شمال غرب در خدمت سردار بود و امسال هم با جمعی از دوستان موسسه روایت سیره شهدا در لانه جاسوسی دوره ای داشتیم که یکی از مربیان این دوره سردار شعبانی بود.
خدا رحمتش کنه، بعد اتمام بحث، طلبه ها دورش رو گرفتند. بسیار گرم و صمیمی به سوالات و دغدغه ها گوش میداد و پاسخ رفقا رو ارائه میفرمود.
این رو نه من، هر کسی که با این عزیز اندک برخوردی داشت، میفهمید که بی تکلف بودن، سادگی و بی آلایشی در جمع مؤمنین و در یک کلام رحماء بینهم بودن، یکی از بارزترین صفات اخلاقی سردار عزیز بود.
شادی روحش صلوات
#زندگی مجاهدانه
#سردار شهید محمدرضا(ناصر) شعبانی
eitaa.com/shahidaneh110
سلام
امشب شب لیلة الدفن کهنه سرباز سید علی، سردار شهید حاج محمدرضا(ناصر) شعبانی هست.
شاید خواندن نماز لیلة الدفن کمترین ادای دین در حق این پیشگامان جهاد و شهادت باشد.
محمدرضا(ناصر) فرزند رجب علی
#سردار شهید محمدرضا( ناصر) شعبانی
eitaa.com/shahidaneh110
وصیت شهید اسماعیل خانزاده به دخترش نرگس که به هنگام شهادت پدر پنج ساله بود.
...ای دختر عزیزم، جگر گوشه بابا ، خیال نکن من بیخیال تو بودم ، بدان که بابا تو را بینهایت دوست داشت اما چه کنم که بر من تکلیف بود و احساس مسئولیت داشتم بابا لحظه ای از یاد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگی در یاد تو خواهم بود ولی اگر دوست داری بابا هم از تو راضی و خوشحال شود حفظ حجاب و شعائر دینی کن و اگر روزی حافظ قرآن شدی به یاد من هم باش و برای شادی روح من قرآن تلاوت کن و همچون شب ها که برای من آیه الکرسی می خواندی بیا سر قبر بابا بخوان.
#شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده
#نرگس
eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از کانال سیدمحمدرضاحسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرشهید کربلایی دارد که خاک ان کربلا تشنه ی خون اوست.
کربلای سردارعزیزما خیابانهای تهران بود.
جایی که از کمین گروه تروریسیتی گریخت.
ماشینش واژگون شد.
ضربه مغزی شد.
سردار را به بیمارستان بردن.
مشکوک به کرونا هم شد.
بعد یک روز به رفقای شهیدش پیوست.
او را از نزدیک دیده بودم.
در یک کلام: مرد خدا بود و از شهرت فراری
اجازه ی تعریف از خودش را به احدی نمیداد و ناراحت میشد.
مهربان اما قاطع
سخنور اما مرد عمل
دلسوز و غیور
شیر بیشه ی مبارزه با منافقین اول انقلاب و مرصاد
و چه غریبانه و مظلومانه رفت
این شاگرد ممتاز مکتب حاج قاسم
شادی روحشون
یک حمد +سه قل هوالله+سه صلوات
#سردار_شعبانی
#شاهرود
#ترور
@Seyed_mohammad_reza_hosseini
41.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای اولین بار پس از ٣۵ سال منتشر شد...
صوت مکالمه بیسیم #شهیدباکری و # شهید احمد کاظمی دقایقی قبل از شهادت
۶۳٫۱۲٫۲۵ساعت دو بعد از ظهر
که حدود یک ساعت بعد مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا به شهادت رسیدند.
به همراه نماهنگی زیبا در وصف شهید باکری
#مهدی_احمد_بهشت
#شهید باکری
#شهید کاظمی
eitaa.com/shahidaneh110
💠💠💠بسم الله الرحمن الرحیم💠💠💠
🌀آیا در منزل قرنطینه هستید ؟چند روز ؟ حوصله تان سر رفته ؟ تحملتان تمام شده ؟ خیلی خسته شدید؟
🔰 لطفا این متن را با دقت بخوانید ببینید یک عده برای شرف و عزت و ناموس ودین ما چه کشیده اند .......( خاطره ای از ۱۸ سال #اسارت #سیدالاسراء،#شهید سرلشگر #خلبان #حسین #لشگری،اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی که آخرین اسیری هم بود که آزاد شد)
♻️ آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بودکه رفت( اولین اسیر بود) و آخرین نفری بود که برگشت.... اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود
♻️حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
📚کتاب خاطرات دردناک.ناصر کاوه.
♻️باما همراه شوید تا باهم ویروسهای عقیدتی را شکست دهیم 💪.👇👇👇
#قرارگاه_شکست_کرونا🇮🇷
باتوکل
#کرونا_را_شکست_میدهیم.
____
https://eitaa.com/joinchat/284753958Cfff7d2b528
در شب شهادت امام موسی کاظم علیه السلام قرائت دعای توسل در ساعت ۲۰ و استغاثه ی سراسری مردم ایران به باب الحوائج امام موسی کاظم علیه السلام.
#امام کاظم علیه السلام
#دعای توسل
#ساعت ۲۰
eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو این ایام کرونایی و قرنطینه خانگی
اگه کنترل زبان باشه،
خیلی از مشکلات یا به وجود نمیاد
یا زود برطرف میشه.
#صواب گفتن فضیلتی بالاتر از #راست گفتن هست.
پیشنهاد میکنم حتما این داستان رو بشنوید...
#کنترل زبان
#صواب گفتن
eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم مهران عزیزانی که با آغاز جنگ سوریه به این کشور هجرت کرده بود تا مقابل تروریست های تکفیری در کنار دیگر مجاهدان، از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند سرانجام پس از سه هفته اسارت در دست شقی ترین و وحشی ترین گروهک تروریستی جبهه النصره به شهادت رسید.
روحش شاد
#شهید مهران عزیزانی
#مدافع حرم
eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از علیرضا پناهیان
👤 علیرضا پناهیان: توسل خانوادگی در شب سال نو را جدی بگیریم و به دیگران توصیه کنیم(۲۸اسفند۹۸)
🙏 به امید رهایی مردم جهان از ابتلا به بیماری کرونا
👈🏻 قرائت دعای توسل در شب شهادت باب الحوائج امام کاظم(ع)
🔻امشب، ساعت ۲۰، خانه هر ایرانی
#نجوای_مردم_ایران
@Panahian_ir
در قصه کرونا شاهد حمله ی رقت بار شهروندان رشد یافته در سیستم منفعت گرای لیبرالیسم به فروشگاهها و خالی کردن آنها بودیم.
بله
یکی از ادله ی آن پی ریزی سیستم توزیع بر مدار فروشگاههای بزرگ و مال ها می باشد که رشد مصرف گرایی و خرید یکباره و حجیم و حتی خرید آنچه بدان نیاز نیست مؤثر می باشد که متأسفانه چند صباحی ما نیز شاهد رشد افسارگسیخته ی این هایپر مارکت های زنجیره ای سود محور در کشورمانهستیم.
در مقابل، سیستم توزیع مویرگی مایحتاج زندگی از طریق بقالی ها و مغازه های خرد و سنتی را می بینیم که با چند قدم دور شدن از خانه به دو یا سه تا از آنها برمیخوریم.این نوع عرضه، علاوه بر ایجاد شغل برای تعداد زیادی از افراد جامعه با توجه عرضه ی کالا بدون تخفیف و بر اساس قیمت مقطوع و مندرج بر روی آن مانع از طمع کردن افراد و رشد افسارگسیخته ی مصرف گرایی میشود. ضمن اینکه در دسترس بودن و فعالیت شبکه ای این مغازه ها نگرانی از نایاب شدن مایحتاج زندگی را نیز برطرف میکند.
ولی فارغ از این دلیل که در جایگاه خود و با یک نگاه برون دینی قابل بررسی است، این بحران ها عرصه ی محک خوردن جهان بینی ها مختلف مدعی سعادت بشر است.
انسان رشد یافته در یک جهان بینی مادی و غیر معتقد به نظام حساب وکتاب در جهان آخرت تنها حیات خود در عرصه ی زندگی مادی را میبیند و تنها در جایی قدم بر می دارد که منفعتی برای اوحاصل گردد.
ولی انسان رشد یافته در جهان بینی توحیدی که دنیا را گذرگاهی به سمت آخرت میبیند مجاهدانه کمر همت بسته و برای نجات خود و دیگران از پول و آبرو و حتی جان خود سرمایه میگذارد و برای رفع بحران قدم بر می دارد.
جهاد به معنای تلاش حداکثری برای دفع موانع حاکمیت الله خود نمایی میکند و مجاهدین الهی عرصه ای جدید برای جهاد خود میابند.
ولی در سیستم منفعت گرای لیبرال آنچه مهم است من هستم و آنکه باید به فکر من باشد هم من هستم. هیومنی که زندگی خود را از تولد تا مرگ خلاصه کرده و مانند غریقی فقط برای چند صباح بیشتر زنده ماندن دست وپا میزند.
در سیستم الهی (وقِّرُوا کِبارَکُم) به ما حکم میکند بیش از جوانها سالمندان را مورد توجه و اکرام و درمان قرار دهیم که لطف به آنها مایه نزول برکت و رحمت الهی میگردد ولی در سیستم مادی، فرد هشتاد ساله دیگر یک نیروی کار به حساب نمی آید و اگر هر چه زودتر هم بمیرد به چالاکی جامعه در مسیر تولید ثروت کمک بیشتری نموده است. با این نگاه بستری کردن یک پیرمرد و مراقبت از چه توجیهی دارد؟؟؟
الکلام کرونا و مانند آن، بار دیگر صحنه ی نبردی برای جهان بینی ها ایجاد نموده است که وعده ی نصرت الهی پیروزی را در نهایت برای قومی رقم زده که باورمند به یک جهان بینی توحیدی بوده و در مسیر تحقق توحید مجاهدانه گام بردارد.
کرونا جلوه ای دیگر از تحقق توحید
#کرونا
#جهان بینی الهی
eitaa.com/shahidaneh110
﷽
✅ خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی
✍ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند ، آب میآورد ، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد» .
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم» .
سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار میکنم . این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن .
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است .
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام .
اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید : بیا آب آوردهام .
مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم .
عراقیها هیچ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمیخوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم .
گفت : دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد .
#اسارت
#لبيک يازهرا (س)
#حماسههای ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)،
عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان،
چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
eitaa.com/shahidaneh110
همه ی عزیزان رو به خواندن خاطرات جوان مدافع حرمی که مدافع سلامت شد، دعوت میکنم.👇👇👇
https://www.farsnews.ir/news/13990123001044/این-پرستار-داوطلب-مدافع-حرم-است
هدایت شده از مازندران انقلابی❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 باورش سخته، ولی واقعیت داره
خودتون ببینید...
ارسال شده توسط حوزه مقاومت بسیج سیدالشهدا(ع) #کلاردشت
🔸 چه برنامهای برای جبران این عقب ماندگی (استان یا شهر، یا منطقه یا محل یا شاخص) داریم؟🤔
🔆 بالاخره باید از یک جایی شروع کرد....☺️
لایکلف الله نفسا الا وُسعَها...
ظرفیتهای خودمون رو بشناسیم (خودم چی بلدم؟ از چه کسانی میتونم کمک بگیرم فکری، یدی، مالی، موقعیتی و....) و کاری کنیم.
طرح و ایدههاتون رو برای کانال بفرستید🔻
@attarieh
#تماشایی
🕌 #مساجد_فعال_مازندران
http://eitaa.com/joinchat/3553165344C81c3cee168
🌷در صورت صلاحدید این کلیپ رو به کسانیکه دوستشون دارید و عاقبتشون برای شما مهمه برسونید🌷
خاطره طنز
رزمنده ی عزیزی میگفت:
در منطقه عملیاتی بودیم.
هر لحظه صدای سوت خمپاره و شلیک گلوله و... از دور و نزدیک به گوش میرسید.
نیاز به قضای حاجت داشتم.😁
آفتابه ای پیدا کردم تا خودم رو به یک منطقه امن برسونم.
در حال رفتن به دستشویی بودم که صدای سوت خمپاره اومد و من هم سریع آفتابه رو رها کردم و خیز رفتم.
به خیر گذشت و دیدم خبری نشد.
با خودم گفتم حتما خمپاره عمل نکرده و یه گوشه ای در خاک فرو رفته.
بلند شدم و به مسیر ادامه دادم و دوباره صدای سوت شدیدتر و نزدیک تر اومد و من آفتابه رو رها کردم و خیز رفتم ولی باز هم انفجاری صورت نگرفت.
عجب.
دوباره بلند شدم و با خودم گفتم انگار امشب هیچ خمپاره ای عمل نمیکنه.
در حالی که آب آفتابه کم شده بود به سمت منطقه ی امن در حال حرکت بودم که دوباره صدای سوت خمپاره اومد و من هم که عزم خیز رفتن داشتم با چرخش آفتابه دیدم بالای آفتابه سوراخی هست که وقتی در جهت باد قرار میگیره صدایی سوتی تولید میکنه که شبیه صدای سوت خمپاره بود.
منم که هر لحظه آماده شنیدن صدای سوت خمپاره بودم با صدای سوت آفتابه خیز میرفتم.😂😂
#سوت_ خمپاره
#سوت_ آفتابه
#خاطرات_ شفاهی
eitaa.com/shahidaneh110
بخشی از وصیت نامه ی سردار عزیز شهید حاج قاسم سلیمانی
عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟
خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
عزیزم! من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابانها گذاردهام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.
خدایا! وحشت همهی وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کردهای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشهدار میکند، مرا به قافلهای که به سویت آمدند، متصل کن.
معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آنچنانکه شایسته تو باشم
eitaa.com/shahidaneh110