eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرگاه به هر امامی سلام دهید خــــــود آن امام جواب ســـــــلام تان را میدهـــــد...❣ ولی اگر کسی بگوید: ❣ “السلام علیک یا فاطمه الزهرا”❣ همه‌ی امامان جواب میدهند … می‌گویند: چه شده است که این فرد نام مادرمان را برده است !؟ السلام علیکِ یا فاطمهُ الزهراء(س) تا ابد این نکته را انشا کنید پای این طومار را امضا کنید هر کجا ماندید در کل امور رو به سوی حضرت زهرا کنید... 🌹السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ🌹 مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ✨✨✨✨✨✨ همچنین زیارت می کنیم حضرت فاطمه معصومه «س» السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 🌸 فاذكرونى أذكركم و اشكروا لى و لا تكفرون(152) 🍀 پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و برای من شکر کنید و کفر نورزید. 🌸 یا أيها الذين آمنوا استعینوا بالصبر و الصلاة إن الله مع الصابرين(153) 🍀 اى كسانى كه ايمان آوردید از صبر و نماز یاری بگیرید که قطعاً خداوند با صابران است. 🌺 هیچ وقت کسی را فراموش نمی کند منظور از این که تا شما را یاد کنم یاد خاصی است یعنی هر گاه گرفتار خطرها،تنهایی،غم و غصه ها و اندوه و نگرانی شدید من به یاد شما هستم و شما را نجات می دهم. به ویژه اگر در گوشه خلوتی خدا را یاد کند ، خداوند آشکارا او را یاد می کند و اگر کسی به یاد خدا نباشد تمام رفتار و افکار و نگاه های او شیطانی خواهد شد. یاد خدا یعنی باید طوری زندگی کرد که هر که او را دید و با او همنشين شد به یاد خدا بیفتد. هیچ وقت به نداشته هامان نگاه نکنیم به نعمت هایی که به ما داده بیندیشیم و شکر خداوند را به جا آوریم و کفر نورزیم. 🔹 پیام های آیه 152 سوره بقره 🔹 ✅ کسانی مشمول لطف خاص خدا هستند که همواره به یاد خدا باشند. ✅ و نعمت های او زمینه شکر و سپاس است. چنانکه غفلت از یاد خدا ، سبب کفر می شود. 🌺 در آیه153سوره بقره به مؤمنان می فرمايد که در برابر حوادث سخت زندگی از یاری و کمک بگیرند. انسانی که همیشه به یاد خدا باشد در حوادث و مشکلات خود را نمی بازد و مشکلات برای او کوچک می شوند زیرا می داند خدای او بزرگتر است. کسی که را با توجه به یاد خدا می خواند و در هنگام نماز قلبش را فقط سرشار از یاد خدا می کند به می رود(الصلاة معراج المؤمن:نماز معراج مؤمن است)و هر چه بالاتر رود دنیا و مشکلات برای او کوچکتر می شوند. 🔴 چرا در انتهای آیه می فرماید با است و نمی فرماید خدا با نمازگزاران است؟ زیرا خود نماز هم نیاز به صبر و پایداری دارد. انسان در برابر گناهان هم باید صبر کند و بتواند خود را کنترل کند و صبر کلید همه کمالات است. 🔹پیام های آیه 153 سوره بقره🔹 ✅ باید همراه با عمل و توکل و صبر باشد. ✅ ، وسیله جلب حمایت های الهی هستند. ✅ در همه کارهای زندگی و در همه مشکلات صبر داشته باشیم زیرا با صابرین است. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشتاقیم ... برای یڪ تغییر به دست شما آسمانے‌ها ڪه زیر و رو شود، ناخالصے‌هاے نفسِ زمین‌گیرمان.. ســـلام✋ 🌹داء 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمضان رفت و تو در خواب و محرم در پیش ترس من کرببلائیست که امضا نشود💚 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220415-WA0008.mp3
4.04M
🎤 جزء ۳۰ 📖 تند خوانی 🎙معتز آقایی
نیمه‌شب است. ، در آشپزخانه را قفل کرده تا سرلشکر سرزده وارد نشود. او اجاق را روشن کرده و سحری را بار گذاشته است. سربازهای آشپز از ترس به آسایشگاه‌ها رفته‌اند. فقط یونس مانده است. او هم هنوز از کارهای سر درنیاورده است. یونس به قول داده هر کاری که می‌گوید، بدون چون ‌و چرا انجام دهد. به او گفته کف آشپزخانه را روغن‌مالی کند و بعد روی روغن‌ها کف صابون بریزد. او همه کارها را کرده و حالا منتظر دستور بعدی است. درحالی‌که شعله اجاق را زیاد می‌کند، می‌گوید: «حالا برو قفل درِ آشپزخانه را بازکن. فقط مواظب باش سر نخوری. کف آشپزخانه طوری شده که اگر زنجیر چرخ هم به کفش‌هایت ببندی، بازهم سر می‌خوری! خیلی مواظب باش.» یونس بااحتیاط به‌طرف در می‌رود و قفل آن را باز می‌کند. درحالی‌که می‌گیرد، می‌گوید: «حالا کف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. اگر هم‌آواز بلدی، بهتر است بزنی زیر آواز. این‌طوری خیالشان راحت است که ما مشغول کار خودمان هستیم.» یونس با ترس و دلشوره می‌گوید: «منظورت از این حرف‌ها چیست؟ واضح‌تر حرف بزن، ما هم بفهمیم.» الان نمی‌توانم واضح‌تر حرف بزنم. فقط اگر شما دوست دارید کمکم کنید، بروید به همه بگویید که امشب هم سحری درست می‌کند...
هر کس می‌خواهد بگیرد، سحر بیاید غذایش را بگیرد. گروهبان که حرص اش گرفته است می‌گوید: «این خبر، اول از همه به گوش سرلشکر می‌رسد. می دانی اگر نصف شب بیاید تو آشپزخانه و موقع غذا پختن غافلگیرت کند، چه بلایی سرت می‌آورد؟» با خونسردی می‌گوید: «اتفاقاً من هم همین را می‌خواهم. می‌خواهم کاری کنم که سرلشکر با پای خودش بیاید تو آشپزخانه» یونس که از ترس چشمانش گرد شده، می‌گوید: «می‌خواهی چه کار کنی ؟» می‌خندد و می‌گوید: «گفتم که... می‌خواهم آشی بپزم که رویش یک وجب روغن داشته باشد.» یونس درحالی‌که از کارهای خنده‌اش گرفته، کف شور را برمی‌دارد و می‌گوید: «چشم قربان» بعد درحالی‌که مشغول کار می‌شود، با صدای بلند آواز می‌خواند. ، را روی تخت پهن می‌کند و می‌ایستد به . از بیرون، صدای ماشین می‌آید. اول، ماشین سرلشکر و بعد یک جیپ نظامی جلو ساختمان آشپزخانه می‌ایستند. داخل جیپ، چند نظامی چماق به دست نشسته‌اند. سرلشکر و سگش از ماشین پیاده می‌شوند. سرلشکر به نظامی‌ها می‌گوید: «من می‌روم داخل... وقتی صدا زدم، شما هم بیایید.» سرلشکر، چماق یکی از نظامی‌ها را می‌گیرد و به‌طرف آشپزخانه راه می‌افتد. سگ جلوتر از او می‌رود. صدای آواز یونس و مناجات شنیده می‌شود. سرلشکر، از پشت در به صداها گوش می‌دهد. سگ، پوزه‌اش را به در آشپزخانه می‌مالد و عوعو می‌کند. سرلشکر، لگدی از سرِ حرص به سگ میزند و سرزده وارد آشپزخانه می‌شود در حال است. سطح آشپزخانه را کف غلیظی پوشانده است. یونس پشت به سرلشکر دارد، کف شور را به کف آشپزخانه می‌کشد. سرلشکر با دیدن آن دو غرولند کنان به طرفشان حمله‌ور می‌شود: «پدرسوخته‌های عوضی، شما هنوز آدم...» اما هنوز حرفش تمام نشده که سر می‌خورد و پاهایش در هوا معلق می‌شود و با کمر و دست به زمین کوبیده می‌شود. وقتی از ته دل آه می‌کشد، نظامی‌ها به سمت آشپزخانه می‌دوند و یکی پس از دیگری روی سرلشکر می‌افتند. سرلشکر زیرِ بدن نظامی‌ها گم می‌شود و صدای آه و ناله‌اش با آه و ناله نظامیها قاطی می‌شود. سحر است. سربازها با خیالی آسوده در سالن غذاخوری نشسته‌اند و دارند سحری می‌خورند. گروهبان وارد آشپزخانه می‌شود. همه آشپزها حضور دارند؛ به‌جز و یونس. یکی از آشپزها، یک سینی غذا و یک پارچ آب به گروهبان می‌دهد و می‌پرسد: «از سرلشکر چه خبر؟» گروهبان درحالی‌که لبخند می زند، می‌گوید: «خیالتان راحت باشد، بعید است تا مرخص بشود.» گروهبان از آشپزخانه خارج می‌شود و به‌طرف بازداشتگاه می‌رود. درِ بازداشتگاه را باز می‌کند و به تاریکی داخل آن خیره می‌شود. و یونس در تاریکی به نماز ایستاده‌اند. گروهبان، سینی غذا و آب را کنارشان می‌گذارد و با حسرت نگاهشان می‌کند. یک‌لحظه به یاد مرخصی می‌افتد. می‌توانست این لحظات را در کنار خانواده و در راحتی و آسایش سپری کند. او گرفتن در محله دل‌نشین خودشان، جماعت مسجد محل و در ایوان باصفای خانه آن ‌هم در کنار کربلایی و ننه نصرت را خیلی دوست داشت، اما سخت و بازداشتگاه برای او لذت ‌بخش ‌تر از هر چیز دیگری است. نثارارواح_طیبه#اموات 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12-Narimani-Shab 03 Ramazan1398-001.mp3
8.29M
🔊 سخته به والله به خدا، روی تو رو نبینیم/سی شب بره یه افطاری، کنار تو نشینیم ▪️ 🔻... 👇 🌷〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جامعه کبیره.mp3
23.23M
🎙جامعه کبیره 🔹توصیه ای مهم برای ایام پایانی ماه رمضان 🌙༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌° استاد فاطمی نیا ( حفظه الله ) : از اولیاء الهی سینه به سینه یک یادگاری دارم که عمل به آن برکات فراوانی دارد: ✨ماه مبارک رمضان ، این ضیافت الهی را با یک زیارت جامعه کبیره به آخر برسانید✨ در اثرِ این عمل، این ضیافت چنان رنگین خواهد شد که آثارش از عقول ما خارج است و روزی به کار خواهد آمد که آن روز هیچ چیز دیگری به کار نخواهد آمد.
تعجیل کن ... به خاطر ... صدها هزار چشم ای پاسخ گرامی ... أمن یجیب ها... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روایت فرشته ملکی همسر شهید سال ۷۹، انگار آگاه بود که سال آخر است. به دل ما هم برات شده بود. هر سه دلتنگ بودیم. هدی روی میز، کنار تخت منوچهر، سفره هفت سین را چید و نشستیم دور منوچهر که روی تختش نماز می خواند. لحظه های آخر هرسال سر نماز بود و سال که تحویل میشد، سجده آخرش بود. سه تایی شش دانگ حواسمان به منوچهر بود. از این فکر که ممکن بود نباشد، اشکمان میریخت و او سر نماز انگار میخندید. پر از آرامش بود و اشتیاق، وما پر از تلاطم. نمازش که تمام شد،دستش را حلقه کرد دور سه تایمان. گفت «شما به فکر چیزی هستید که میترسید اتفاق بیفتد، من نگران عید سال بعد شما هستم. این طوری که می بینم تان، می مانم چه جوری شما را بگذارم بروم.» علی گفت «بابا، این حرف چیه اول سال میزنی؟» گفت «نه بابا جان، سالی که نکوست از بهارش پیداست. من از خدا خواسته ام توانم را بسنجد. دیگر نمی توانم ادامه بدهم.» تا من آرام میشدم، علی با صدا گریه می کرد. علی ساکت میشد، هدی گریه می کرد. منوچهر نوازش مان می کرد. زمزمه می کرد «سال دیگر چه بکشم که نمیتوانم دلداریتان بدهم؟» بلند شد. رفت روبه رویمان ایستاد. گفت «باور کنید خسته ام.» سه تایی بغلش کردیم. گفت «هیچ فرقی نیست بین رفتن و ماندن. هستم پیش تان. فرقش این است که من شما را می بینم و شما من را نمی بینید. همین طور نوازشتان می کنم. اگر روحمان به هم نزدیک باشد، شما هم من را حس می کنید.» سخت تر از این را هم می بیند؟ منوچهر گفت «هنوز روزهای سختمانده.» مگر او چقدر توان داشت؟ یک آدم معمولی که همه چیز را به پای عشق تحمل می کرد. خواست دلش را نرم کند.